eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
70 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ✘ چی میشه که از بزرگ ترین گنجی که میتونه تمام مشکلاتمون رو حل بکنه غافل میشیم ؟ !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| یه مدل رفاقت‌ هست که اگر ایجاد بشه، در هیچ حالتی به شکست و جدایی نمی‌رسه! !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شباهت دزفول با غزه در جنگ ۸ ساله، دزفول به عنوان پایتخت مقاومت لقب گرفت. در این تاریخ،۱۷۶ موشک،۴۸۹ بمب و راکت،۵۸۲۱ توپ به آن اصابت کرد، که ۱۹۵۰ ساختمان خسارت دید این مردم ۲۶۰۰ شهید،۸۷۰ جانباز،۴۵۲ آزاده، ۱۴۷ جاوید الاثر به میهن تقدیم کردند این مردم هرگز شهرشان را ترک نکردند https://twitter.com/alisofaraiyan/status/1691006690009796609?t=RQLP4SIUH70Fk-CP46_nig&s=19
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
هدایت شده از مسجد مقدس جمکران
تدارک مسجد جمکران برای اقامه نماز جماعت در مسجدالاقصی پویش «خادم الاقصی» با هدف ثبت نام و سازماندهی مشتاقان به خدمت افتخاری در بیت المقدس شریف شکل گرفته و علاقه مندان می توانند با مراجعه به وب سایت مسجد مقدس جمکران به آدرس www.jamkaran.ir و یا پیامک عدد ۱۴ به ۳۰۰۰۳۳۱۳ به این پویش بپیوندند و با هشتگ در فضای مجازی دیگران را به این حرکت معنوی دعوت کنند. کانال و صفحه رسمی مسجد مقدس جمکران👇 🆔 @jamkaran_ir سایت رسمی مسجد مقدس جمکران 👇 🌐 www.jamkaran.ir
🔹کسانی که آمادگی اعزام به فلسطین برای نابودی اسرائیل را دارند در این همایش شرکت کنند جبهه جهانی شباب المقاومة با همکاری آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه(س)برگزار میکند: 🔴 گردهمایی بین‌المللی صد ملیت جهان آماده اعزام به فلسطین برای نابودی اسرائیل باحضور و سخنرانی: 🔹حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان 🔹خالد قدومی نماینده حماس 🔹ابوشریف نماینده جهاد اسلامی فلسطین 🗓 |پنجشنبه ۲۷ مهرماه ۱۴۰۲| ساعت ۱۹:۳۰| 📌 |شهر‌مقدس‌قم| حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س)| شبستان امام خمینی (ره)| ♦️شام مهمان سفره شهدا هستیم
🔴 در شرایط سخت منجی را صدا بزنیم 🔹 اگر مکانی آتش بگیرد سزاوار است و حتی عقل‌ و دین خدا حکم می کند کسانی که شماره آنش نشانی رو دارند تماس بگیرند و برای نجات گرفتاران طلب یاری کنند... 🔹 اعتقاد به منجی امر فطری و در باور تمام مذاهب عالم هست.اما شیعه، تنها مذهبی که اعتقاد و باور دارد که اکنون منجی در بین ما و بر کره ی خاکی زمین، زندگی می کند ،، یعنی خداوند متعال معرفت به شخص آتش نشان و منجي عالم را به ما عطا کرده است... 🔹 اکنون در اوج قتل و کشتار شیطان صفتان، ظلم ظالمان، عقل و دین خدا حکم می کند هرگاه تصویر کودک غرق به خون و ناله های مادری را می بینیم یکصدا فریاد بزنیم ناله و ندبه کنیم أين المعد لقطع دابر الظلمه أين المنتظر لاقامه الامت و العوج أین المرتجي لازاله الجور و العدوان أين قاصم شوکه المعتدين اين هادم ابنيه الشرک و النفاق اين مبيد اهل الفسوق و العصيان و الطغيان اين حاصد فروع الغيّ و الشقاق اين طامس آثار الزيغ و الاهواء.... 🟢 مگر می شود کسی شیعه و منتظر امام زمان منجي عالم ارواحنا فداه باشد خون ریخته ی کودکان مظلوم و اشک و ناله ی مادران بر بالین فرزندانشان را ببیند و با اشک و ناله، استغاثه به درگاه الهی برای ظهور نداشته باشد و ذکر اللهم عجل لولیک الفرج نگوید. https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #پارت_هدیه بگرد نگاه کن پارت168 هلما گفت: –خلاصه از این ازدواج خیر نمی‌بینی، چون انرژی م
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت169 اونقدر این حرفها رو زدیم که مردها هم قبول دارن، یعنی اونام ماها رو یه جورایی کم عقل می‌دونن که درست مثل یه بچه زود گول می‌خوریم. بعضی از اونها دقیقا از همین ضعف زن‌ها سوءاستفاده می‌کنن. چرا وقت حق و حقوق که میشه میگیم زن و مرد مساوی هستن، زنا هم مثل مردا باید کار کنن چون مثل اونا قوی هستن و هزار جور تساوی حقوق دیگه، ولی وقتی حرف عشق و عاشقی و مهر و محبت که میشه زنا میشن بدبخت و گدای محبت و وابسته و این وسطم مردها عامل همه‌ی این بدبختیها هستن چون با محبتهاشون ما رو وابسته‌ی خودشون کردن. هلما با دهان باز نگاهم می‌کرد. ادامه دادم: –حالا اگر ما دلمون واسه کسی بتپه و اون طرف واسه این که یه وقت بعدها برای این که ما رو وابسته‌ی خودش نکنه هیچ وقت محلمون نزاره می‌دونید چی میشه؟ تو رو خدا دیگه هیچ وقت هیجا از این حرفها نزنید. ما به جای اصلاح خودمون و به جای این که خودمون رو سرزنش کنیم می‌خواهیم یه جوری خودمون رو تبرئه کنیم. هلما با حرص گفت: –تو الان نمی‌فهمی، فقط کافیه شش ماه باهاش زیر یه سقف باشی اونوقت می‌فهمی من چی میگم، الان سرت باد داره. ساره که هنوز هم متفکر بود. با سرفه‌ای سینه‌اش را صاف کرد و رو به هلما گفت: –فکر کنم تلما درست میگه، باید همه چی پنجاه پنجاه باشه. اگر ما کسی رو دوست داریم تقصیر اون نیست، اگر به هر دلیلی ارتباطمون باهاش کم رنگ شد یا حتی قطع شد، تقصیر هیچ کس جز خودمون نیست. اگر این وسط عشق و عاشقی و محبتی بوده لذتی هم بوده دیگه، پس این که بگیم طرف مقابل با احساساتمون بازی کرده یه جورایی خودمون رو کوچیک کردیم. اونقدر این حرف رو از دخترا شنیدم که یادم رفته مردها هم احساس دارن حتما این وسط اونا هم احساساتشون جریحه دار شده، گفتم: –یادته ساره تو مترو هر روز چقدر از این دخترا می‌دیدیم که با گریه مدام همین جمله رو تکرار می‌کردن. "وابستم کرده حالا گذاشته رفته" ساره دستش را در هوا تکان داد. –بعضی از اون دخترا که کلا تعطیل بودن بابا، پسره یه جمله بهش می‌گفت زرتی وابسته میشدن. هلما رو به من پرسید: –شما تو مترو کار می‌کردی؟ ساره ابروهایش را تند تند بالا داد و با من و من جای من جواب داد: –نه... ما یه پژوهشی در همین موردا داشتیم که رفتیم تو مترو انجامش دادیم. الان همه‌ی حرفهای تلما علمیه، فکر نکنی همینجوری الکی میگه‌ها... ماتم برده بود از این حرفهای یهویی ساره. هلما شالش را روی سرش مرتب کرد. –من دیگه باید برم، بعد کارتی به ساره داد: –این کارتمه، حتما شده یک جلسه بیا کلاسامون رو شرکت کن. مطمئنم آرامش می‌گیری. کلاسامون مجازیه چند جلسه یه بارم جمعی وحضوری برگزار میشه. خصوصی هم میشه. ساره نگاهی به کارت انداخت. –شهریه‌اش زیاده؟ –نه زیاد، حالا تو بیا من بهت تخفیفم میدم. ساره خندید. –ببین تخیفم بدی باز من بوجه ندارم. هلما ماسکش را بالا داد و روی بینی‌اش فشار داد. –حالا یه ترم بیا، ببینم شاگرد خوبی هستی هواتو دارم. لیلافتحی‌پور https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت170 برای اولین بار دیدم که مادر برای خواسته‌اش به پدر اصرار می‌کند. پدر اول قبول نمی‌کرد ولی بعد رو به مادر کرد و گفت: –من با خواهرام حرف زدم هر دو راضی هستن. جلالم که فقط پولش رو میخواد میگه برام فرقی نمیکنه سهم من رو تو بخری یا یکی دیگه. دخترا هم وقتی فهمیدن خونه پدری فروخته نمیشه خوشحال شدن و تازه تشکرم کردن. میمونه فقط جور کردن پولش. مادر بزرگ گفت: –اونم درست میشه خدا بزرگه. همه‌ی ما خوشحال بودیم. بالاخره بعد از سالها با کمک مادر‌بزرگ صاحب خانه می‌شدیم. آن هم خانه‌ایی که یک حیاط نقلی قدیمی داشت. شب موقع خواب محمد امین وارد اتاق شد تا رختخوابش را بردارد. نگاهی به نادیا انداخت که هنوز هم مشغول کشیدن نقاشی بود گفت: –اگه بابا بخواد اون خونه رو بخره کمرش زیر بار قسط و قرض می‌شکنه. باید منم برم سرکار تا کمکش کنم. نادیا سرش را بالا آورد و با اعتراض گفت: –عه، اگه تو بری سرکار، سفارش‌ رو کی ببره تحویل پست بده. این همه خرید و کارای فروش نقاشیهای من چی میشه؟ –خب نقاشیهات رو اینترنتی بفروش. نادیا مدادش را بر روی زمین انداخت. –خب حالا اونو اینترنتی بفروشم، بقیه‌ی کارا چی، تو نباشی که نمیشه، اینم یه جور کاره دیگه مگه تلما بهت حقوق نمیده؟ نفسم را بیرون دادم. –نه تا حالا ندادم، یعنی خودش نخواست. محمد امین بی تفاوت به حرف من گفت: –اگه بتونم یه دوچرخه بخرم به همه‌ی کارای شما هم می‌رسم. با دوچرخه هم سرکار میرم هم کارای مربوط به خونه و خرید و کارای شماها رو راحت‌ انجام می‌دم. درسامم که مجازیه در هز شرایطی می‌تونم بخونم. نادیا پرسید: –پولش رو از کجا می‌خوای بیاری؟ محمد امین ژست مردانه‌ایی به خودش گرفت. –با اولین حقوقم و پس‌اندازی که دارم اول یه دوچرخه دسته دوم میخرم. از ماه بعدش دیگه همه‌ی حقوقم رو میدم به بابا. در دلم این همه غیرت و مردانگی‌اش را تحسین کردم. چقدر با پسرهای هم سن و سال خودش فرق داشت. پرسیدم: –به مامان و بابا گفتی می‌خوای بری سرکار؟ شاید موافقت نکنن. –هنوز نگفتم. مامان که میدونم اگه درسم رو هم در کنار کار بخونم حرفی نداره. بابا هم خودش از وقتی شماها این کار دوخت و دوز رو شروع کردید چند بار بهم گفت که تو دیگه بزرگ شدی در کنار درس خوندنت یه کار نیمه وقت واسه خودت دست و پا کن و یه حرفه‌ایی یاد بگیر. نادیا که انگار چیزی یادش آمده باشد گفت: –آره، آره، همین چند وقت پیشم من شنیدم که بابا به مامان گفت به محمد امین بگو دنبال یه کار واسه خودش باشه. مامانم بهش گفت بچم اصلا وقت خالی نداره همش دنبال کارای دختراس بعدشم خب خودت یه کار نیمه وقت براش پیدا کن. محمد امین کنجکاو پرسید: –خب بابا چی گفت؟ –گفت خودش باید تلاش کنه واسه خودش کار پیدا کنه، اگه من براش پیدا کنم با کمترین سختی به یه بهانه‌ایی کارش رو ول می‌کنه، ولی اگر خودش زحمت بکشه و پبدا کنه سفت میمونه سر کارش. محمد امین زمزمه کرد. –بابا هنوز من رو نشناخته. فکری کردم و گفتم: –اگه بخوای دوچرخه دست دوم بخری من و نادیا می‌تونیم پولش رو بهت بدیم. هر وقت حقدق گرفتی بهمون بده. لبخند زد. –مگه اینقدر پول دارید؟ سرم را به نشانه‌ی مثبت تکان دادم. لبخندش عمیق تر شد. –سرمایه دار شدیدا... باشه، شما قرض بدید، من زود بهتون برمی‌گردونم. بعد از این که محمد امین از اتاق بیرون رفت گوشه‌ی اتاق نشستم و شروع به خواندن درسهایم کردم. امتحانهایم رو به اتمام بود. این روزها از بس سرم شلوغ بود جزوه هایم را با خودم همه جا می‌بردم تا بیشتر بتوانم از وقتم استفاده کنم. بر عکس بقیه‌ی دوستهایم من در هر شرایطی می‌توانستم درس بخوانم. هردفعه که سرم را از روی جزوه بلند می‌کردم نادیا را می‌دیدم که غرق تبلتش است. گاهی با اخم، گاهی با حیرت به صفحه‌ی تبلتش زل زده بود. –نادیا اون تو چه خبره؟ چیزی شده؟ نادیا لبش را به دندان گرفت. –وای تلما، می‌دونی چی شده؟ اگه بگم شاخ درمیاری. بی‌تفاوت گفتم: –الان تو شاخ درآوردی مگه طوری شده، خب بگو منم شاخ دارشم. تبلتش را کنار گذاشت. –اون دوستم یادته که خیلی ساچی رو دوست داشت. –خب، –دیوونه شده. جزوه‌هایم را کناری گذاشتم. –یعنی چی‌دیوونه شده؟ الان یکی از دوستای مشترکمون پیام داده میگه، رفته تو یه گروهی و کارای عجیب غریب میکنه، لباسهای عجیب غریب می‌پوشه. رو پروفایلشم عکس خودش رو گذاشته نوشته "من دختر شیطانم" لیلا فتحی پور