فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای سلامتی امام زمان
✌در آسـتانہے ظــهور✌
سلام علیکم دوستان سردارشهید دفاع مقدس، سید احمد پلارک هستم معروف هستم به شهید عطری شهید ۲۲ ساله بود
نماز شبم از وقتی که ابتدایی بودم ترک نشد، هرروز صبح، بعداز نماز زیارت عاشورا رو قرائت می کردم، همراه با صدلعن، و غسل جمعه و قرائت ادعیه رو فراموش نمی کردم
با شروع جنگ ،دائماً به منطقه میرفتم. فرمانده آر پیچیزنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بودم
و در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز معمولی کار میکردم
در جبهه هم مشغول بودم و همه کاری می کردم در یک حمله هوایی بودم که موشکی به آنجا برخورد میکنه، و من در زیر آوار مدفون میشم
بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکرم روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود.البته اون موقع شهید نشده بودم و زخمی بودم
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ تامل رهبر معظم انقلاب بر عکس شهیدی که با حضرت زهرا (سلام الله علیها) ارتباط داشت
▪️حضرت آقا وقتی به عکس شهید اسلامی نسب رسیدند، تامل بیشتری کردند...
فیلم مصاحبه شهید را به نمایش گذاشتیم. وقتی به آن بخش مصاحبه میرسید که شهید میگفت :
من هر بار نام او را بر زبان میآورم... و شهید اشک میریخت..😭
حضرت آقا فرمودند: بگو... بگو که با حضرت زهرا (سلام الله علیها) ارتباط داری.
▪️آجـرکــ الله یــا بــقـــیـة الله
▪️شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را به فرزند گرامی ایشان و عزیز دیدگان همه شیعیان راستین آقا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و همه ی شما بزرگواران تسلیت عرض می نماییم.
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
#سلام امام زمانم #صبحت بخیر و خوشی قسم به ساحل چشمان ابریات عمریست به لطف بارش چشم شماست گریانیم
چہِانتظـٰاࢪعجیبیست!
نهڪوششے...
نهدعـٰایۍ...
فقطنشستہایم
ومیگوییمخداڪُندڪهبیایـۍ . . !💔🥀
#اَلّلهُمَّـعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج...💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️پنج دقیقه برای امام زمان(عج)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #فرحزاد
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
√ فقط یک دسته از آدما در قیامت مورد توجه ویژهی حضرت زهرا سلاماللهعلیها قرار میگیرن!
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #استاد_شجاعی
√ وقتی دم از اهل بیت علیهمالسلام میزنیم و نمیدونیم داریم خودمون رو مسخره میکنیم.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 _حضرت زهرا سلام الله لحظه شهادتش یه جوری عاشقانه با علی وداع میکننه که زمین و زمان میلرزه
میدونی چیا گفته ...؟؟؟
😭😭😭
▪️ شهادت مادر خوبی ها، سیده زنان عالم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به امام زمان عجل الله و همه عاشقان و شیعیان آن حضرت تسلیت عرض میکنیم.
#فاطمیه
#ریحانه_خدا
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین حرف مولا به حضرت زهرا سلام الله
😭😭😭
#فاطمیه
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🏴 _حضرت زهرا سلام الله لحظه شهادتش یه جوری عاشقانه با علی وداع میکننه که زمین و زمان میلرزه میدونی
این روزا زیاد بگید السلام علیک یا امیرالمومنین .....
آخه یه همچین روزایی جواب سلام آقا رو توی مدینه نمیدادن
#مظلوم علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بازشدن درب خانه حضرت زهرا (س) برای اولین بار
دراین فیلم به درخواست رییس جمهور چچن، درب خانه حضرت زهرا (س) به دست سعودیها گشوده میشود و رمضان احمدوویچ قدیروف،جلوی چشم وهابیها، خاک کف خانه بی بی را میبوسد و به در و دیوار آن تبرک میجوید...
داخل بیت حضرت را تماشا کنید
#یا زهرا
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 معجزه حدیث کساء‼️
🖤روایتی عجیب از بانویی که اعتقاد به اهل بیت نداشت ولی......
دوستان گوش ندین ازدستتان رفته.
معجزه حدیث کساء 😭😭😭
اگر دیدید گوش دادی دلتان شکست التماس دعای فرج
اللهم عجل لولیک الفرج
•┈•••✾•🌿🏴🌿•✾•••┈•
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🏴 _حضرت زهرا سلام الله لحظه شهادتش یه جوری عاشقانه با علی وداع میکننه که زمین و زمان میلرزه میدونی
☘️آیت الله وحیدخراسانی :👇👇
هر روز، یک #سوره_یس بخوانید و به حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه کنید.
ان شاءالله با این خدمت ، دم جان دادن و شب اول قبر،با فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستید
❗️به دوستان خود اطلاع رسانی کنید و در ثواب سوره یس هدیه به حضرت فاطمه زهرا س سهیم باشید
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🎥بازشدن درب خانه حضرت زهرا (س) برای اولین بار دراین فیلم به درخواست رییس جمهور چچن، درب خانه حضرت ز
⭕️ بنده حوائج یک ساله خود را در ایام فاطمیه می گیرم.
👤 رهبر انقلاب : برخی گله می کنند که چرا با این کسالت جسمی، این قدر برای مراسم وقت می گذارید و از اول تا آخر مجلس فاطمیه و روضه را می نشینید. اینها نمی دانند؛ رزق سال کشور را در شب های #فاطمیه میگیرم.
🤲 خدایا بزرگ ترین حاجت ما ظهور آقاجان مان می باشد به حرمت خون های ریخته شده در #هفته_بسیج #حجاب های غیبت امام زمان مان را در این ایام فاطمیه برطرف کن
✌در آسـتانہے ظــهور✌
⭕️ بنده حوائج یک ساله خود را در ایام فاطمیه می گیرم. 👤 رهبر انقلاب : برخی گله می کنند که چرا با این
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
ای که روزی دو عالم همه در چادر توست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️کودک شیرخواره فلسطینی بعد از روزها زنده از زیر آوار بیرون آمد. آخرین بمباران غزه مربوط به ۴ روز قبل بود.
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت402 مادر استکانش را روی میز گذاشت. –وا! مگه اون دوستت بود؟ اون اصرار داشت تو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت403
همه دور هم نشسته بودیم و منتظر بودیم که هلما و ساره بیایند.
لعیا اول از همه آمده بود و میگفت که باید زود به خانه برگردد.
با دلشوره کنار لعیا نشستم و پرسیدم:
–اینا چرا نمیان؟
لعیا نگاهی به ساعت انداخت.
–حالا تو چرا این قدر دلشوره داری؟ میان دیگه.
نگاهی به مادرم انداختم.
–از عکس العمل مامانم میترسم.
وقتی هلما رو بهش معرفی می کنم پس نیفته؟!
لعیا پوفی کرد.
–نگران نباش، من خودم حرف هلما رو انداختم وسط و یه کم ازش تعریف کردم دیدم مامانت جلوتر از من گازش رو گرفته داره می ره. حسابی ازش خوشش اومده.
اصلا می خوای این دفعه هیچی نگو، یه چند بار که همدیگه رو دیدن و شناختن بعدا بگو.
نوچی کردم.
–آخه نادیا قبلا هلما رو دیده و می شناسه، ممکنه لو بده. بعدشم علی می گه زودتر بگو که ما از این جا بریم خونهی اونا، یعنی خونهی مادرشوهرم. از عروسیم تا حالا مادرشوهرم باهام سر سنگینه، از این که این جا هستیم و خونه شون نمی ریم ناراحته البته حقم داره.
–آهان! از اون جهت. ولی کلا یه کم به خواهرت آمادگی بده که اول بسم الله کپ نکنه حرفی بزنه.
–آره راست می گی، به نظرم به رستا هم بگم بهتره، اگه اون تو جریان باشه بیشتر کمکم می کنه.
لعیا با تعجب نگاهم کرد.
–اونم از هیچی خبر نداره؟! ابروهایم را بالا دادم.
لبش را گاز گرفت.
–پس زودتر هر دوشون رو توجیه کن.
بلافاصله بلند شدم و نادیا و رستا را به بهانهای به زیرزمین کشاندم و تمام ماجرا را برایشان تعریف کردم.
هر دو هاج و واج به چشمهایم زل زده بودند.
بالاخره رستا پرسید:
–یعنی تو زن قبلی علی آقا رو تو خونه ت راه دادی؟!!!
از روی صندلی بلند شدم.
–هلما دیگه آدم قبل نیست، کلی تغییر کرده، توبه...
حرفم را برید.
–خب تغییر کرده باشه، من اصلا با متحول شدنش کاری ندارم. بالاخره اونم آدمه میاد زندگی تو رو میبینه حسودیش می شه، اون وقت دیگه تحول محول حالیش نیست، ممکنه هر اتفاقی بیفته. زن رو هر کاریش کنی حسوده، نمیتونه...
نادیا پرید وسط حرفش.
–آبجی یعنی مردا حسود نیستن؟
رستا با صورت مچاله شده نگاهش کرد.
–چرا اونام حسادت می کنن ولی جنس حسادت زنا خیلی وحشتناکه. من فقط موندم تلما خانم چرا اون رو این جا راه داده.
به دیوار تکیه دادم.
–هر بار که اون امده این جا از روی اجبار بوده، این اولین باره که با دعوت داره میاد. اونم میاد بالا، اصلا علی خودش گفت نیاد پایین.
کف دستش را به پیشانیاش کشید.
–وای خدایا! من می گم کلا ولش کن، تو می گی گفتم بیاد بالا؟
–آخه اگه مامان بفهمه اون دیگه هلمای قبلی نیست، می ذاره ما بریم خونهی خودمون و باورش می شه که اون دیگه بلایی سر ما نمیاره. بعدشم تو میتونی به کسی که این قدر هوات رو داره بیتفاوت باشی؟
رستا پوفی کرد.
–تو از کجا میدونی همهی این مهربون شدن و توجهشم از روی نقشه نیست؟ بازم نمی شه بهش اعتماد کرد.
–این طور نیست، برو صفحهی مجازیش رو ببین، هر روز کلی فحش و توهین داره می خوره، به خاطر این که داره به مردم می گه که کسی نره دنبال اون فرقهها. همه ش داره تهدید می شه، مگه دیوونه س که با جونش بازی کنه، که بخواد من رو اذیت کنه؟ راه های آسون تری هم واسه اذیت کردن من هست.
با شنیدن سر و صدا از حیاط به طرف پلهها دویدم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت404
–اومدن، حالا بیا بریم بالا. این قدر زود قضاوت نکن.
زودتر از همه خودم را به حیاط رساندم.
دیدم هلما با قیافهای در هم، در حالی که آویزان ساره شده، لنگ لنگان وارد حیاط شد. یک دستمال کاغذی خونی هم روی صورتش است که با دست فشارش می دهد تا نیفتد.
چادر و لباسش خاک آلود و زانوی شلوارش هم پاره شده.
هینی کشیدم و به طرفشان رفتم.
–چی شده؟! تصادف کردید؟!
هر دو سرشان را به علامت منفی تکان دادند.
هلما با رنگی که مثل گچ دیوار شده بود گفت:
–چیزی نیست، کجا میتونم صورتم رو بشورم؟
دستشویی گوشهی حیاط را نشانش دادم. چادرش را به دست ساره داد و پرسید:
–مرد تو خونه ندارید؟ می خوام روسریم رو دربیارم. خونی شده.
–نه، راحت باش، نمی خواد دیگه سرت کنی می رم برات روسری میارم.
نگاهی به شلوارش انداختم.
آن قدر پارگی زیاد بود که زخم زانویش مشخص بود.
–داره از زانوت خون میاد.
روسری را از سرش کشید.
–چیز مهمی نیست، الان شلواره پاره مُده.
با دیدن موهایش خشکم زد و مات آن ها شدم. دیگر از آن موهای بلند و شلاقی و رنگ شده خبری نبود. موهایش را مدل پسرانه، کوتاه کرده بود. جو گندمی های کنار شقیقه اش خیلی به چشم می آمد. قبلا چند بار به خانهمان آمده بود ولی هیچ وقت روسریاش را باز نکرده بود.
دستش را جلوی صورتم تکان داد.
–تو حالت از من بدترهها! با اکراه روسری را از دستش گرفتم و به طرف ساره رفتم.
–ساره، چه بلایی سر هلما اومده؟!
ساره انگشت سبابهاش را به زیر گردنش کشید و با لکنت گفت:
–می...خواس...تن بکشن...
چشمهایم گرد شدند.
–ساره تو می تونی حرف بزنی؟ آره؟!
هلما از همان جا گردنی کشید.
–آره، اون قدر از ترس جیغ زد که زبونش باز شد. فقط میخواست من خط خطی بشم تا نطقش وا شه.
ساره را بغل کردم و بارها و بارها با صدای بلند خدا را شکر کردم.
همه به حیاط ریختند.
وارد خانه که شدیم همه کرونا را فراموش کردند. ساره را در آغوش گرفتند و تبریک گفتند.
یک روسری برای هلما آوردم و مقابلش گرفتم.
–نیم نگاهی به روسری سفید و سبزم انداخت.
–مشکی نداشتی؟
تازه یادم افتاد که هنوز عزادار است.
–چرا دارم، الان برات میارم.
دستش را بالا گرفت.
–نمیخواد. این جا که نمیخوام روسری بپوشم، روسری خودمم شستم الان پهن می کنم تو آفتاب، تا بخوام برم خشک می شه.
مادربزرگ رو به ساره پرسید:
–ساره جان، هنوزم اون کارایی رو که گفتم انجام می دی؟
ساره کنارش نشست.
–بله...مو...به...مو...
هلما توضیح داد.
–بله حاج خانم، اون قدر حساسه که وسط خیابونم باشیم اذان بشه، می گه نگه دار من باید نمازم رو بخونم. هر وقتم میرم خونه شون می بینم صوت قرآن داره پخش می شه.
ساره سرش را تند تند تکان داد.
–اون...که...شبانه...روزیه.
لعیا بعد از این که زانوی هلما را با باند بست، با بتادین زخم صورتش را هم ضد عفونی کرد و گفت:
–زخم صورتت چندانم سطحی نیستا، باید بری دکتر.
هلما بیتفاوت گفت:
–عصری که رفتم سرکار می دم همون جا پانسمانش کنن. فعلا همین که خونش بند اومده خوبه.
نادیا خندید.
–چه باحاله که آدم تو بیمارستان کار کنهها.
مادر اعتراض آمیز گفت:
–چی چی رو با حاله؟ اونم تو این کرونا؟
پرسیدم:
–هلما، نمیخوای بگی کی این بلا رو سرت آورده؟
تو همه ش می گی طرف آشنا بوده، خب بگو کی بوده؟!
لیلافتحیپور