فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 کلیپ | عشق دو طرفه
🔸اگر ازت پرسیدن میخوای چه کاره بشی بگو میخوام واسطهی محبت خدا با بنده هاش بشم.
#سربازی_امام_زمان
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔥 #اسرائیل از مقدمات ظهور است!
✅ مرحوم آیتالله شیخ محیالدین حائری شیرازی: اگر ناپاکی [فرد منافقی] بین ما باشد، بالاخره به آنها (اسرائیل) خواهد پیوست!
🔺 اسرائیل از مقدمات #ظهور است. این آمده تا شرکهای خفی در او حل شود. کسانی که به ظاهر مسلماناند و در باطن مشرکاند، نمیروند، مگر اینکه با اسرائیل بیعت کرده باشند. اسرائیل آمده #بیعت بگیرد!
🔺 اگر در عمق #اروپا و #آمریکا یا حتی در درون اسرائیل، [فرد] پاکی هست، بالاخره از صفوف آنها خارج خواهد شد و به ما خواهد پیوست و اگر درون خانههای ما، ناپاکی وجود داشته باشد، بالاخره از بین ما خارج خواهد شد و به آنها خواهد پیوست. این قرار ما با آنهاست!
🔺 برای جنگ با صهیونیستها، باید وارد حصارشان بشوید. لَا یُقاتِلُونَکُم جَمیعًا إِلَّا فِی قُرًى محَصَّنَهٍ أَو مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَینَهُم شَدیدٌ تَحسَبُهُم جَمیعًا وَقُلُوبُهُم شَتَّىٰ ذَلِکَ بِأَنَّهُم قَومٌ لَّا یَعْقِلُونَ (آیه ۱۴ سوره مبارکه حشر)
✨ (یهودیان از ترس) بر جنگ با شما جمع نمیشوند مگر در قریههای محکم، حصار یا از پس دیوار (دشمنی، مکر و حیله، جاسوسی، جنگ رسانهای و نظامی، دیوار حائل)، کارزار بین خودشان سخت است، شما آنها را جمع و متحد میپندارید، در صورتی که دلهاشان سخت پراکنده و متفرق است، زیرا آنها قوم دارای فهم و عقل، نیستند.
❤️ اللهم صل علی محمد و آل محمد 🇮🇷🇵🇸
#جبهه_مقاومت #نابودی_اسرائیل #فلسطین
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔺حرف درستی زده. ستادها محفل زد و بند و فساد است. محفل معامله برای گرفتن صندلی مدیران ادارات استانی و غیره.
🔸همه ستادها هزینه های انتخاباتی شان را شفاف و روزانه گزارش کنند.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔻 سه استعفا در سه ساعت!
🔹 زلزله در کابینه نتانیاهو رخ داد..
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 آغاز نشست بریکس با ادای احترام به شهدای خدمت
▪️نشست وزرای خارجه کشورهای عضو بریکس در روسیه با یک دقیقه سکوت به مناسبت شهادت رئیسجمهور و وزیر خارجه ایران آغاز شد.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مسعود پزشکیان متهم کنندهی نظام به ضرب و شتم مهسا امینی
در اوج فتنهی جنبش فواحش، مسعود پزشکیان از تریبون رسمی این کشور، نظام اسلامی را با ادبیاتی زننده متهم به ضرب و شتم مهسا امینی و لاپوشانی مرگ وی کرد و در برابر سوال مجری و درخواست وی برای ارائه مستندات، خود را پزشک مجربی معرفی کرد که کوپنی هم وارد دانشگاه نشده است!
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غدیر_بھارِهمعھدے... 🌿'
.
علیمعالحقوالحقمععلی
#پانزدهروزمانده☁️🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ العربیه:
📍ایران اینگونه اسرائیل را از هفت جبهه تحت فشار گذاشته است...
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
قسمت بیست و دوم لزوم انجام هریک از مصادیق وفای به عهد امام فقط بخاطر امتثال امر پیامبر -- در اینکه
قسمت بیست و سوم:
در مورد علل تاخیر ظهور یا بهتر بگویم علل غیبت امام عجل الله اگر بخواهیم صحبت کنیم علت اصلی ان بر مردم پوشیده است و فقط خداوند می داند علت اصلی چیست، اما عللی که بدست مردم رقم خورده و توسط انها برطرف می شود
در بعد فردی :
اجتناب از گناه است، امام عصر ارواحنافداه می فرمایند :
سعى کنید اعمالتان به گونه اى باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانى که موجبات نارضایتى ما را فراهم مى نماید، بترسید و دورى کنید…»
بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵
در بعد اجتماعی هم استغاثه ظهورخواهی و برگزاری مجالس دعا برای ظهور و بسیار دعا کردن است.
اینها اسباب یاری امام زمان عجل الله است. دروغ می گوید کسی که ادعای یاری امام زمان عجل الله را دارد و به این دو مهم عمل نمی کند.
در مورد اجتناب از گناه انچه کمک می کند خودسازی و تزکیه نفس است. کسی که صفات ناپسند داشته باشد خواه ناخواه این صفات در قالب گناه بروز می کند و در این صورت رعایت تقوا و گناه نکردن خیلی سخت است مثل بیماری که درد دارد و بگوییم ناله و فریاد نداشته باشد.
خودسازی هم که بنوعی جهاد اکبر است روش و اصولی دارد که باید طی شود و البته حداقل رعایت تقوا این است که شخص اینقدر در گناه نکردن تمرین و خودداری داشته باشد که برای او ملکه شود.
اما مساله خودسازی از موضوع بحث ما خارج است. شاید بعدها به ان بپردازیم.
و اما بعد اجتماعی کار که بخاطر ان دور هم جمع شده ایم....
ادامه دارد
قسمت بیست و چهارم :
بعد اجتماعی یاری امام عصر ارواحنافداه همانطور که خود حضرت فرمودند اجتماع قلوب در وفای به عهد با امام ارواحنافداست، یعنی همه یکپارچه شویم و اکثار دعا داشته باشیم، استغاثه داشته باشیم برای اینکه خداوند ان حضرت را از زندان غیبت نجات دهد، حکومت جهانی و برقراری دولت عدل الهی در جهان را که حق مسلم ان حضرت می باشد به ایشان عنایت فرماید و ان حضرت را از بیابانگردی و صحرا نشینی که حاصل کوتاهی ما شیعیان و غفلت و بی توجهی نسبت به ان حضرت بوده خلاص فرماید.
هرگاه جامعه شیعه بیدار شد، از گناهی که در حق مولایش کرده، توبه کرد و در مجالس دسته جمعی گرده هم امده برای ظهور دعا کردند امید بخشایش خداوند و رحم و عطوفت ایشان و تحقق وعده خدای تعالی هست وگرنه سختی ها، مصائب، فقر، گرسنگی، ناامنی، جنگ، فساد، خونریزی کار را به جایی میرساند که همه مستاصل و مضطر شده و به حالت اضطرار و ناچاری به درگاه خداوند استغاثه نموده و ظهور مولای غریبمان را از خداوند بخواهند.
انشالله بزودی شاهد بیداری جامعه باشیم قبل از اینکه مصائب ما را احاطه کند.
امین
ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴
⭕️
🌟چقدرزیباست
روی تابلویی بنویسیم:
❄️جاده لغزنده است.....!
🕸دشمنان مشغول کارند....!
✨با احتیاط برانید...!
❌سبقت ممنوع
🇮🇷علائم راه نمایی
و تصمیمات هوشمندانه
رهبری را جدی بگیرید!
⭕️حداکثر سرعت
بیشتر از "ولی فقیه" نباشد!
❌ اگرپشتیبان ولی فقیه نیستید،
🕸لااقل آب به آسیاب" دشمن"
هم نریزید
⛔️دور زدن اسلام
و اعتقادات ممنوع
⭕️بادنده "لج "حرکت نکنید
و با "وضو" وارد شوید،
🌹این جاده مطهر
به خون" شهداست."
🌷
🍃🌷🍃
تامین یاران حضرت درسطوح مختلف.mp3
283.3K
⁉️آیا ظهور وقتی رخ میدهد که یاران حضرت در تمامی سطوح تامین شود؟
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥👆 این فیلم چند ثانیه ای را مخصوصاً دوستان انقلابی، به دقت ببینند
🔹 در نیمهنهایی مسابقات کشتی مجارستان، اسماعیلی نماینده وزن ۶۷ کیلوگرم کشورمان در حالی که از حریف کوبایی خود ۲ امتیاز جلو بود و پیروز مسابقه و تنها «۲ ثانیه» به پایان مسابقه باقی مانده بود، به خیال اینکه پیروزی اش قطعی شده و میخواست شادی پیروزی کند، میدان مسابقه را رها کرد در حالی که بازی تمام نشده بود ...
🔹 در همین ۲ ثانیه غفلت، حریفش سریعا به اسماعیلی از پشت حمله کرد و فن ۴ امتیازی بر او زد و جای برنده و بازنده را عوض کرد و نماینده کشورمان، بازی برده را در ۲ ثانیه با شکست تمام کرد...
🔹 اسماعیلی فقط در ۲ ثانیه غفلت خود، هم بازی المپیک را از دست داد هم مدال این مسابقات را...
🔹این درس بسیار بزرگی برای ما است که در عین حال که حریف ما ضعیف است و پیروزی ما قطعی است اما تا لحظه آخر نباید مسابقه را به خیال پیروزی قطعی رها کنیم چرا که دشمن از کوچکترین غفلت ما مخصوصاً در لحظات آخر، بهترین استفاده را خواهد کرد و ممکن است نتیجه را در ۲ ثانیه پایانی بازی به نفع عوض کند...
🔹آن هم نه از سر قدرت و برتری اش، بلکه از سر غفلت ما، پس تا لحظه آخر پیروزی، میدان را رها نکنیم
🔻حجت احسان بخش
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
📌#تلنگر_مهدوی
♨️آمادهباش برای ظهور❗️
🔸 عزیزان یادمون باشه امر ظهور را باید به نزدیکی «همین حالا» ببینم!!
🔸و اگر وقت ظهور را حتی فردا بپنداریم از جبهه دوست خارج و به جبهه ی دشمن امام زمانمان ملحق شده ایم!!!
🔸در دعای فرج ظهور را «کلمح البصر» «او هو اقرب» از خداوند می طلبیم, یعنی خدایا در یک چشم به هم زدن و یا نزدیک تر فرج را برايمان مقدر بفرما!!
🔸و در دعای عهد می گوییم:
«انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا» : یعنی آنان(دشمنان) ظهور را دور و ما نزدیک می بینیم!
آیا برای ظهور مولایت آماده ای⁉️
🤲بارالها ما را از منتظران و یاران ولی امرت قرار بده!
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت 70 همین که سونوگرافیم انجام شد دکتر با لبخند برگشت سمتم. --مبارکتون باشه بچت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁 جدال عشق و نَفس🍁
پارت71
خندیدم
--نه عشقم حق شما محفوظه.
خندید
--انشاالله که باشه.......
برگشتم خونه و با کمک مهراب دراز کشیدم رو تخت.
مهراب بچه هارو برد حموم و لباساشونو بهشون پوشوند.
اومد بچه رو از بغل من گرفت
--سلام بابایی!
راستی اسمشو چی بزاریم؟
--بزاریم آوا تا به آمین و آیه ام بیاد.
--آره اتفاقاً منم تو ذهنم بود.
با دیدن آمین که سعی داشت آیه رو راه ببره مهراب رفت سمتشون و هردوشون بغل کرد نشوندشون رو تخت.
آمین با ذوق دستشو کشید رو موهای آوا و بچگونه گفت
--نی نی!
خندیدم و بوسش کردم.
آیه وقتی دید آمینو بوس کردم پقی زد زیر گریه.
بغلش کردم و کلی قربون صدقش رفتم تا آروم شد.
مهراب واسه ناهار کباب درست کرد و کلافه داد به بچه ها غذا میداد.
خندیدم
--سخته نه؟
عصبانی گفت
--وااای مائده دارم دیوونه میشم چرا این بچه ها حرف حساب حالیشون نیست؟
خندیدم و آیه رو بغل کردم غذاشو بهش دادم.
حواسم به مهراب پرت شد و نزدیک نبود آیه آوارو چنگ بزنه اخم کردم دستشو کشیدم.
آیه ام که نازک نارنجی پقی زد زیر گریه.
مهراب عصبانی بلند شد
--این چه طرز برخورد با بچس؟
اگه بچه ی خودتم بود همین رفتارو میکردی؟
آیه رو بغل کرد و از اتاق بردش بیرون.
به قدری از حرفش ناراحت شدم که گریم گرفت.
با خودم میگفتم مهراب این همه زحمت که واسه آیه کشیدمو ندیده و داره بهم تهمت میزنه.
با دیدن آمین که با بغض بهم خیره شده بود بغلش کردم.
کلاً از بچگی وقتی گریه میکردم اونم گریش میگرفت.
داشتم گریه میکردم که با صدای مهراب سرمو بلند کردم.
با بهت گفت
--مائده!
به حالت قهر سرمو برگردوندم.
اومد نشست کنارم و صورتمو قاب گرفت
لبخند زد
--قربون اون اشکات برم گریه نکن اینجوری!
با بغض گفتم
--چرا یه جوری حرف میزنی که انگار واسه آیه مادری نکردم؟
سرشو بلند کرد
--ببخشید!
برگشتم سمت آمین و آیه که کنجکاو به ما خیره شده بودن.
با مشت کوبیدم به بازوی مهراب.
--خجالت بکش جلو بچه ها؟
خندید
--عزیزم بالاخره که باید این چیزارو یاد بگیرن!
نگاهم برگشت سمت آمین که لباشو گذاشته بود رو لبای آیه.
--بفرما یاد گرفت!
مهراب از طرفی خندش گرفت بود و از طرفی تعجب کرده بود.
بلند شد آمینو بغل کرد ولی آمین شروع کرد گریه کردن.
خندید
--انگار خوشش اومده!
بالشو برداشتم و پرت کردم سمت مهراب.
تسلیم وار دستاشو بالابرد و آمینو از اتاق برد بیرون.
بلند شدم پوشک آیه رو عوض کردم و خوابوندمش.
داشتم به آوا شیر میدادم که مهراب اومد تو اتاق.
--من برم بیرون چیزی لازم نداری؟
--نه فقط واسه بچها پوشک بگیر.
--حیف نیست واقعا؟
--چی؟
--اینکه من پول بدم پوشک بخرم بعدشم سر یه دقیقه خراب شه؟
متأسف سرشو تکون داد و رفت بیرون......
یه هفته از زایمانم گذشته بود و سعی میکردم بیشتر راه برم.
بچه هارو بردم حموم و وقتی برگشتم خسته و کوفته رو تخت بیهوش شدم.
با صدای گریه ی آوا از خواب پریدم.
شب بود و مهراب هنوز برنگشته بود.
نگران موبایلمو برداشتم بهش زنگ بزنم ولی همون موقع صدای در اومد.
مهراب اومد تو اتاق و بدون هیچ حرفی دراز کشید رو تخت.
صداش زدم
--مهراب؟
با چشمای بسته جوابمو داد.
--چیزی شده؟
چشماشو باز کرد و نشست رو تخت.
--نه چطور؟
--آخه نگران به نظر میرسی.
خندید
--نه بابا چیزی نیست فقط یکم سرم درد دارم.
رفتم واسش قرص آوردم و وقتی خورد دراز کشید رو تخت.
واسه شام مهرابو بیدار نکردم تا راحت بتونه بخوابه....
بچه هارو خوابوندم ولی هرکاری میکردم آوا نمیخوابید.
حواسم رفت سمت پنجره و دیدم مهراب وایساده لب پنجره.
رفتم سمتش
--مهراب؟
پک عمیقی به سیگارش زد و از پنجره انداختش بیرون.
معترض گفتم
--مهــراب!
--حالم خوب نیست مائده!
حس کردم صداش بغض داره
آوا رو خوابوندم رو تخت و رفتم سمت مهراب.
همین که دستاشو گرفتم محکم بغلم کرد و شروع کرد گریه کردن.
گذاشتم گریه کرد تا آروم شد.
نشستیم رو تخت و مهراب سرشو گرفت بین دستاش.
--مهراب!
--جون دلم؟
--چرا بهم نمیگی چیشده؟
--نمیدونم چجوری بهت بگم.
--جون بچها بگو چی شده.
--سوریه درخواست نیرو داده.
اخم کردم
--خب؟
--مائده من...
بغضم شکست
--مهراب اسمشو نیار!
اومد حرفی بزنه که دستمو گذاشتم رو لباش
--دیگه بسه!
--ولی من...
با گریه جیغ زدم
--تو حق نداری هیچ کاری بکنی!
داشتم از اتاق میرفتم بیرون ولی با حرفی که مهراب زد ناخودآگاه پاهام سست شد.
--من ثبت نام کردم.
برگشتم سمتش
--چیکار کردی؟
سرشو انداخت پایین
--ثبت نام....
رفتم سمتش یقشو گرفتم
-- میفهمی داری چی میگی؟
دلت میاد منو با سه تا بچه اینجا تنها بزاری که چی؟ بری بجنگی؟ یعنی خونوادت اندازه ی اونا ارزش ندارن؟
--چرا دارن ولی..
--مهراب یا من و بچها یا سوریه!
ایندفعه دیگه کوتاه نمیام.
اگه میخوای بری سوریه به سلامت ولی قبلش منو طلاق میدی......
حلما