.
«نارس»
✍زهرا نجاتی
شش ماهه هستم، فقط تا دیدن مادربا آن صدای قشنگش، سه ماه مانده. رمضان باید باشد وقتی به دنیا برایم، وه که چقدر مشتاق دیدارش هستم...
اما این صدای چیست؟ صدای داد و فریاد میآید. در خانه ما از این خبرها نبود. همه همدیگر را میوهدل و ثمره قلب، صدا میکنند...
آه این صدای باباست، دارد مادر را صدا میکند. هنوز همهمه تمام نشده. صدا آشنا نیست. این هم صدای مادرم است، دارد بابا را برای کاری راضی میکند.... آه چقدرگرم شده!!
چرا این قدر گرم است؟ چرا همهمه بلند شده؟
چرا مادرفریاد میزند؟!
چرا خواهرم گریه میکند؟ آی.. آی.. چه خبر است؟؟؟ دردم گرفت.. کسی مرافشار میدهد این چیست؟ از زمین محکمتر است...
نه...
نه..
من هنوز نباید به دنیا بیایم...
نه...
آه.. چقدر اینجا تنگ شده.. نفسم بالا نمیآید.. خدای من!
مادرجان! مراببخش.ببخش که اذیت میشوی..
میخواستم که بیایم و شبیه بابا شوم... نشد... نگذاشتند...
خداحافظ مادر دست بی رحمی مرا ازتو جدا میکند.
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#حضرت_زهرا
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«بی بی جُفتا»
✍طیبه فرید
همسایه دیوار به دیوارمان مَشتَلی (مشت علی) ریزنقش بود و سیاه،چشم های روشنی داشت. غالبا لیفه شلوارش را تا کمی قبل از جناق سینه اش بالا می کشید وتا چشمش به بچه ها می افتاد با شدت و حدّت خاصّی صدای گوسفند در می آورد.اسم زنش بی بی بود و اسم ننه زنش هم.«بی بی»همه اطلاعات اهالی کوچه از شناسنامه زن و مادر زن مشتلی بود.مادر و دختر یازده سال باهم اختلاف سن داشتند.گیس های هر دویشان نارنجی بود تنها تفاوتشان این بود که زن مشتلی شهری تر می پوشید.طی یک قرار داد نانوشته بین اهالی کوچه معروف شده بودند به بی بی جُفتا! یعنی یک جفت بی بی.سه تا دختر داشتند.اسم دختر های بزرگشان را یادم نیست، ربطی به حافظه من ندارد من در ویدیو چک آن کوچه، توی ذهنم حتی تعداد جرز میان دیوارها را بیاد می آورم! قبل از اینکه بیایند به کوچه ما رفته بودند خانه بخت.اسم دختر کوچکشان اما ملیحه بود.یکی شبیه گیسو کمند خودمان، یعنی خودشان. حالا نه به آن قشنگی اما خداییش خیلی دخترانه بود.او هم خیلی زود شوهر کرد و رفت. مانده بود تنها پسرشان بیژن وپرتقال های دارابی سر درخت.بیژن شبیه مخملِ خانه ی مادربزرگه بود.اصلا مو نمی زد. در و دیوار خانه مشتلی را کرده بود پر از عکس هنر پیشه های زن بالیوودی. از آن ها که صورت گرد و لب قلوه ای و خال سیاه دارند!با گیس های پرپشت تافته. هیچکس از اصل تناسب و هارمونی زوجین چیزی به بیژن نگفته بود.طفلک خودش هم هیچ شباهتی به شاهرخ خان نداشت. اتفاقا زد و یک روز بیژن توی خیابان عاشق منیجه شد. بی بیِ اول، می گفت منیجه. منیژه شبیه هندی ها بود. بیژن اما هنوز شبیه مخمل. خودش را کشت! نه اینکه واقعا بکشدها. گفته بود خودش را می کشد اگر منیجه را به او ندهند.یک جورهایی هم خیلی خودش را کشت.بالاخره بابای منیژه ترسید مخمل خَریّت کند و بدنامی اش بماند برای او این شد که رضایت داد.مخمل شاهرخ خان نبود اما تمنای خال سیاه داشت. با چند فقره خودکشی ساختگی ناموفق و کمی قِرِشمال بازی به مراد دلش رسید. توی دست اندازی بزرگ شدن از یک جایی به بعد از کوچه و خاطراتش دور ماندم. با مرگ بی بیِ اول وکمی بعد بی بیِ دوم امپراطوری مشتلی روبه ضعف و فروپاشی گذاشت.پیرمرد خانه اش را با پرتقال های سر درخت های توی باغچه فروخت به دشتستانی ها.دشتستانی ها هم خانه را کم و بیش کوبیدند و از اول ساختند.تنها قابی که از خانه بی بی جُفتا توی حافظه کوچه باقی مانده بود پرتقال های سر شاخه های بالای درخت بود! و خاطره پسری که برای رسیدن به خال سیاه هندی هیچ توجهی به مخملیّت خودش نداشت، و تا می توانست دست و پا زد و آخرش به مراد رسید،البته مراد که نه!منیجه.
«و در قرشمال بازی بیژن نشانه ای بود برای صاحبان خرد».
والسلام.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«لباس عزت بر تنت، مدال شهادت گردنت»
🖋فاطمه میریطایفهفرد
خبر شهادت که میشنوی جز آمیختگی غم و شادی، حال غبطهای نیز کل وجودت را میگیرد، غبطه به حال عزیزانی که شبِ شهادت مادرشان، در خون خود غلتیدند و ندای الهی را لیبک گفتند. آنانی که در زندگانی دنیا گمنام بودند ولی نامشان در لوح مبارک ملائک میدرخشید.
حمله تروریستی #راسک هم برایم دوباره غبطه شد و هم دوباره حسرت. حسرت از شنیدن نام یک همشهری، در آن سوی کشور، که مرامش، اندازه رخت شهادت شد و خدا او را خوب خرید.
احسان بابایی، همان همشهری من است که در خیابان و کوچههای شهرِ من قدم برمیداشت و کسی او را نمینشناخت. حتی وقتی که مدال ورزش کوراش را بر گردنش آویخت. یک گوشه شهر یک روستای حاشیهای از خانوادهای مهربان و صبور، پدری زحمتکش که دلش یک سالی بود شور پسر را میزد. خواب شهادتش را هم دیدهبود ولی نمیخواست مانع فرزند شود نمیخواست دل بد کند از روزی که پسرش دیگر نباشد. پول حلال کارگری کار خودش را کرد. مگر غیر عاقبتبخیری حاجت دیگری میماند؟
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
دلم گواهی میدهد از لحظاتی که احسان بابایی سر مزار شهید بابایی رزق شهادت میخواست.
مگر میشود به مزار عباس بابایی بروی و مرگی بسان او را طلب نکنی!؟ احسان که اشتراک فامیلی هم داشت با شهید. خدا عالِم است در بچگی چقدر از هواپیمای شهید بالا میرفته، همان که وسط مزار شهدای قزوین کنار امامزاده حسین، خودنمایی میکند.
مزار شهید بابایی قطعهای از بهشت قزوین است که اهل دل به دنبال مراد خود از هرجای کشور خودشان را به آنجا میرسانند.
اینبار مدال شهادت به جای تمام مدالهای رنگارنگ بر گردن احسان آویخته شد. رئیس انجمن بینالمللی کوراش شهادتش را به وزیر ورزش کشور، تسلیت گفت. حالا قرار است برای شهادتش در اولین مسابقات یک دقیقه سکوت کنند. ولی من میخواهم برای مظلومیت او و یارانش فریاد بزنم.
فریادی از بیزاری عاملان این ترور و هر آنکسی که ایرانمان را قوی نمیخواهد.
شهادتت مبارک، برای این همشهری حسرت کشیده هم دعا کن.
#راسک
#ترور
#احسان_بابایی
#قزوین
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بانوی نمونه🧕🏻
#فاطمه_الزهرا سلاماللهعلیها
✍️🏻ف.مرادی
🔸️میگویند شب اول #فاطمیه حاج مهدی رسولی مداحی کرد و مورد توجه حضرت آقا قرار گرفت. ایشان درباره این مداحی فرمودند: "کار چند منبر ما را شما انجام دادید."
قالب هنر همین است؛ حتی اصطلاحات سخت فلسفی و عرفانی، وقتی درقالب هنر ریخته میشوند قابل فهم میگردند.
🔹️اما مگر حاجی به چه چیزی اشاره کرده بود که کار چندین منبر را در یک مداحی انجام داد؟!
"حتی اگر که نور
حتی اگر که حق
چشمی نبیندش محروم میشود"
🔸️چه بیت پر معناییست. حیدر کرار، فاتح خیبر و اسدالله غالب وقتی در میان مردم گمراه باشد، تنها میشود. این جاست که #فاطمه_الزهرا میدانداری میکند و به دفاع از مقام ولایت میپردازد.
🔹️گویی آمده تا برای ما تکلیف را مشخص کند، این انفعال و سکوت جامعه مذهبی را در هم شکند تا بپاخیزیم و از فرزندش علی کا نائب بر حق امام عصر ارواحنافداه است، در این زمانه دفاع کنیم.
🔸️جنگ آن روز برای قدرت بود و این که چه کسی زمام امور را در دست بگیرد و جنگ امروز بر سر هویت زن اسلامی است. زنی که میخواهد با هویتی که امامین انقلاب به او دادهاند میدانداری کند و در جامعه حضور فعال داشته باشد. همین بانوان امروز باید به دفاع از ولی جامعه بلند شوند.
🔹️زهرای اطهر یک تنه، نهضت بیداری به پا کرد در جامعه مسخ شده آن روز. زهرایی که جانباز میشود، فرزند در راه عشق میدهد، هر دو پهلویش شکسته اما از حرکت در راه الله خسته نیست. او در هر فرصتی برای احقاق حق قیام میکند، در اوج قله حقخواهی ایستاده است، تا پای جان پیش میرود و شهید راه ولایت میشود.
🔸️امروز علی زمان برای رهایی از مظلومیت، نیاز به زنانی همچون فاطمه دارد تا در عرصه تبیین و روشنگری انقلابی گام بردارند.
🔹️امروز ای بانوی عزیز! هنگامه تکلیف است؛ چرا که هجمههای بسیاری به انقلاب ما وارد است. از آزادی، نقش زن در جامعه، نحوه حکومتداری، آرمانهای انقلابی و... .
🔸️باید خودمان را در مدار ولایت قرار دهیم و در دفاع از آن تمام قد بایستیم؛ چون این حق است و باید از حق و حقیقت دفاع کرد.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«رد پای یهود، در شهادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)»
✍مخدره چمنخواه
یهودیان در کتابهای خود خوانده بودند که محل هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بین کوه عبر و کوه احد و در حوالی مدینه خواهد بود؛ لذا برای یافتن سرزمین هجرت رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) از دیار خود حرکت کرده و در فدک و خیبر مسکن گزیدند. آنها هرگاه با مشرکان و بت پرستان روبرو میشدند، به آنها خبر میدادند که به زودی پیامبری با این مشخصات خواهد آمد و با ظهور آن حضرت جبهه توحید و یکتاپرستی تقویت شده، بتپرستی برچیده خواهد شد. یهودیان با این امید چشم انتظار ظهور پیامبر اسلام بودند؛ ولی پس از ظهور و هجرت آن حضرت به مدینه او را عصیان کردند و گفتند:« چرا پیامبر اسلام از نژاد بنی اسرائیل نیست». (مجمع البیان ج۱، ص۱۵۸)
طبق آیه ۸۹ و ۹۰ سوره بقره همین که آنچه منتظرش بودند به سوی آنها آمد منکر آن شدند. آنها در عمل و نیت خود اخلاص نداشتند و در صورتی به تکلیف دین و شریعت عمل میکردند که با منافع مادی و سیاسیشان منافات نداشته باشد. آنها حتی به دستورات حضرت موسی(علیهالسلام) و تورات عمل نکردند و به حضرت عیسی(علیهالسلام) ایمان نیاوردند.
پس از فراز و نشیبهای فراوان، پایههای حکومت اسلامی در مدینه استقرار یافت؛ یهودیان مدینه و اطراف آن، که در واقع به علت نقض پیمان خود که با پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بسته بودند، دچار سرنوشتی شوم شده بودند، در پی آن تعدادی از آنها کشته و برخی قبایل نیز مانند بنیقینقاع و بنینضیر به منطقه خیبر کوچانده شدند.
بهتدریج دشمنیها آشکار شد، تا آنکه در سال هفتم هجری، بیاعتمادی ناشی از تحرکات ناجوانمردانهی یهودیان خیبر، پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را بر آن داشت تا پس از رهایی از جریان صلح حدیبیه برای ریشهکن ساختن این عنصر فساد به سمت آنان حرکت کند. جنگ خیبر بین نیروهای اسلام و یهود انجام شد و قلعههای یهودیان،یکی پس از دیگری به دست سپاه اسلام، فتح شدند. آخرین قلعههایی که فتح شد، قلعههای وطیح و سلالم بودند که پس از بیش از ده روز محاصره، چون توان مقاومت در خود ندیدند، تسلیم شده از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درخواست کردند که اموالشان را در برابر حفظ جان خود و آزادی زنان و بچههایشان برجا گذارند و از آنجا کوچ کنند، حضرت نیز پذیرفتند.در پی تسلیم خیبر، یهودیان «فدک» را نیز تسلیم حضرت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کردند.
جریان فتح "فدک" که بدون درگیری و با مصالحه انجام شد، بعدها در تاریخ اسلام به یکی از مسائل مهم و مورد نزاع میان اهل بیت و حاکمان قرار گرفت. "فدک" سرزمین آباد و پر محصولی بود در نزدیکی "خیبر" و با مدینه حدود ۱۴۰ کیلومتر فاصله داشت. در دین اسلام، سرزمینهایی که بدون حمله نظامی به دست مسلمانان میافتاد، در اختیار شخص پیامبر و امام پس از اوست. بر این اساس پیامبر، «فدک» را به دخترش حضرت فاطمه (علیهاالسلام) بخشید.
پیامبر اکرم از این بخشش دو هدف داشت:
۱. زمامداری مسلمانان پس از پیامبر با حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بود، این منصب به هزینه نیاز داشت و فدک میتوانست تأمینکننده آن باشد.
۲. زندگانی خاندان پیامبر از جمله دختر و فرزندانش حسنین(علیهماالسلام) باید به صورت آبرومندانه اداره میشد و فدک در این زمینه نیز به کار میآمد.
پس از کشمکشهای فراوان در این نبرد با پیروزی مسلمین به پایان رسید.
بعد از شهادت پیامبر اکرم(صلواتاللهعلیهوآله) تمام تلاش مزدوران یهودی که در لباس اسلام در میان مسلمین نفوذ کرده بودند، بر این هدف معطوف شده بود که با ایجاد جنگ داخلی و کاهش توان نظامی امت اسلام، زمینه را برای هجوم سراسری متحد بزرگ قوم بنیاسرائیل را فراهم کنند. در این میان همگان تلاش میکردند تا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را به هر عنوانی که شده وادار به کشیدن شمشیر کنند. به همین دلیل با انجام اقدامات پلیدی، همچون تعیین خلیفه بهصورت خودسرانه، غصب فدک و… سعی بر برانگیختن خشم امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به ایجاد جنگ داخلی داشتند. اما آن زمان که متانت و وقار امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) را دیدند بر آن شدند تا از طریق تحریک غیرت ایشان و جسارت به همسر بزرگوارشان فتنه داخلی را ایجاد نموده و جنگ مسلحانه به راه بیندازند. فاطمه(سلاماللهعلیها)، فعالیتهای اجتماعی و موضعگیریهای سیاسی متعددی داشتند. اما بیشتر فعالیتهای سیاسی ایشان، مربوط به دوران کوتاه زندگیاش پس از رحلت پیامبر است. از مهمترین موضعگیریهای سیاسی وی، مخالفت با واقعه سقیفه و انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه پس از پیامبر، رفتن به خانه سران مهاجر و انصار برای اقرار گرفتن از آنان در خصوص شایستگی و برتری امام علی(علیهالسلام) برای خلافت، تلاش برای بازپسگیری مالکیت فدک، خواندن خطبه فدکیه در جمع مهاجرین و انصار،
#ادامه_دارد
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
«رد پای یهود، در شهادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)» ✍مخدره چمنخواه یهودیان در کتابهای خود خوانده
«رد پای یهود، در شهادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)»
✍مخدره چمنخواه
#ادامه
دفاع از حضرت علی(علیهالسلام) در ماجرای هجوم به خانه او، سخنرانی در جمع زنان(مهاجر وانصار) که به عیادتش آمدند و وصیت کردن برای انجام مراسم پس از مرگش به صورت مخفیانه و پنهانی. بسیاری از گفتارها و رفتارهای فاطمه پس از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به نوعی واکنش سیاسی و اعتراض به غصب خلافت از سوی ابوبکر و طرفداران دستگاه خلافت او بود. بر همین اساس اتفاقات هولناکی همچون کوبیدن درب خانه امیرالمؤمنین به پهلوی مبارک حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)، به شهادت رساندن محسن ششماهه، زدن سیلی به صورت بانوی دو عالم و مضروب نمودن ایشان با غلاف شمشیر بدست مغیره رخ داد. مغیرة بن شعبه یهودی نیز، یکی از عوامل حکومت ابوبکر، عمر و عثمان و از مهاجمان اصلی به خانه وحی بود. اخنس پدر مغیره از مشرکین بود که در روز فتح مکه به ظاهر مسلمان شد. برادر او ابوالحکم در جنگ احد به دست امام علی علیهالسلام کشته شد و او همواره کینه امام علی(علیهالسلام) را در دل داشت. بنابراین قاتلان حضرت زهرا سلاماللهعلیها، همان منافقان و یهودی زادگان مسلماننمای مدینه هستند.
آری اینها، واقعیات تلخ تاریخ صدر اسلام است که یهودیان همانطور که در زادگاه آیین مسیح (علیهالسلام)، تصمیم به سنگسار مریم (سلاماللهعلیها) گرفتند، اقدام به قتل مسیح (علیهالسلام) کردند، ایشان را به پیامبر مفقودالاثر تاریخ بدل نمودند، در حواریون ایشان نفوذ کردند، پولس یهودی را به جانشینی ایشان نشاندند و توحید را به تثلیث بدل نمودند، بار دیگر برنامه شومشان را در زادگاه اسلام و در میان مسلمانان و اهل بیت پیامبر اسلام تکرار کردند.
پایان
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«باریکتر زمو»
✍زهرا نجاتی
ولایت،حلقه گم شده تمام رفت و آمدها، تمام بایدها و شایدهاست. مفهوم ولایت و ولایتمداری،گنجینه ناشناختهای است که اگر درست فهم شود، باعث رشد و عاقبت بخیری جامعه و افراد میشود.
بخش دردناک ماجرا آنجاست که درک آن از مفهوم بلندی مثل«الله ولی الذین آمنوا... و الذین کفروا اولیاوهم طاغوت۱(بقره257)» تا مفهوم اندکی مثل حب، متفاوت، فهم میشود درحالی که شاید یکی از گویاترین تعابیر از ولایتمداری، چرخش مانند آفتابگردان به سمت نور و خورشید ولایت است. جایگزینی تمام بینشها و علایق و زوایای دید از دیدگاه ولیای که جانشین برحق خداست.
برای درک بهتر، این صحنه را تجسم کنید: ولیخدا در مقابلتان است و به دلیلی که نمیدانید یا میدانید اما درک نمیکنید،صحنهای مثل کتک خوردن همسرش که فرشتهای زمینی و امانت بهتربن خلق خداست، را میبیند، اما دست به شمشیر نمیبرد و شما ایستادهاید و نگاه میکنید و غضبناکید و دستتان به قبضه سلاح است. اشک میبارید، اما نباید هیچ انجام دهید.
سخت است. نه؟ حال سلمان و مقداد و ابوذر، در آن لحظات، این بود.جالبتر این است که باز از این چندتن، تنها سلمان است که خودی اهل بیت، محسوب میشود.
و باز دردناکتر اینکه، بحث شناخت مناقب علی نبود که کسی را یارای تکذیب آنچه از علی و فضایلش میدانستند، نبود، بلکه مشکل همین نارضایتی از حکم خدا و رسولش درباره علی است. نارضایتی که شاید در بعضی مواقع، بتوان منشأش را نوعی حسادت دانست.
پیچیدگی ماجرا آنجا شدت میگیرد که به حکم آیه: «فلا و ربک لایومنون حتی یحکموک فیما شجربینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجامما قضیت و یسلموا تسلیم2(نساء۶۵)»،هرگونه کدورت درونی، نسبت به حکم و تصمیم ولی خدا، خطرخروج از ایمان را پیش رو دارد.
بنابراین من و شما هم اگر بودیم و سکوت مسلمانان، همان بود و عدم یاریشان همان، وظیفه من و شما هم همان بود!
و حال چندسوال:
چقدر برای این قبیل دشواریها در اطاعت از ولی خدا آمادهایم؟
آیا جامعه ما جامعهای، نه محب ولی خدا که ولایتمدار به این معنا هست؟
آیا به رشدی رسیدهایم که در مقابل احکام ولی خدا بیچون و چرا، تسلیم باشیم؟
و
هزار نکته باریکتر زمو اینجاست.
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
💢بدن طبیعی زن؛ سزارین یا زایمان طبیعی
✍ زهرا راد
✅سزارین یکی از بدترین و سهمگینترین عملهای جراحی است که زن را از "بدن طبیعی"اش جدا میکند و اجازه نمیدهد بارداری با سیر طبیعی خود به ایستگاه آخر برسد. این انقطاع از روند طبیعی، زن را از بدن تکوینی خود و سیر سلامتی که با زایمان طبیعی رخ میدهد، جدا میکند.
✅سزارین نحوی از خودبیگانگی نسبت به بدن در زنان ایجاد میکند و اسیبهای فراوانی در سلامت زنان به وجود میآورد.
✅کشورهای توسعه یافته، هرگز زایمان طبیعی را با سزارین تاخت نزدند و آنرا به موارد خاص محدود کردند.
✅جمهوری اسلامی برای هموار کردن مسیر سلامت زنان، باید زایمانهای طبیعی را تسهیل کرده و سزارینها را به شدت محدود کند.
✅برای این منظور، روند زایمانهای طبیعی باید طوری تنظیم شود که زایمان طبیعی آسانترین راه برای زایمان باشد؛ اگر بدن شرایط مطلوبی داشته باشد و مزاج متعادلی را در طی این دوران تجربه کند، به زایمان طبیعی به سادگی رخ میدهد و بدن زن را در وضعیت متعادل بعد از زایمان تثبیت خواهد کرد.
هزار نکته باریکتر زمو اینجاست.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
بهخاطر او...
✍نجمه صالحی
"هجده سالم بود که ازدواج کردم و بیست سالگی مادر شدم. پسرعمهام بود، دوستش داشتم. اوایل فکر میکردم اختلاف مذهب تأثیری در زندگیمان ندارد اما با به دنیا آمدن دومین پسرم و بزرگ شدن پسر اولم اختلافها پررنگتر شد، مجبور شدم ترکش کنم و از کشورم به ایران بیایم، خانوادهام هم آمدند...اقوام ما همه سنی بودند..." اشک در چشمانش حلقه زده بود و من نیز با اشک و بهت نگاهش میکردم!
تا امروز فکر میکردم، مجرد است و تازه فهمیدم دو فرزند دارد! دختر باهوشی است. درسها را با علاقه گوش میدهد و همیشه آماده پاسخ است؛ اصلا اهل غر زدن نیست بیشتر تشنهی یادگیری است، دفترچهای دارد که همیشه نکتهبرداری میکند.
امروز انگار دوست داشت حرف بزند! با یک سؤال، یخ سکوتش شکست. از حس و حال پسرانش گفت؛ اینکه پسر بزرگش بیشتر بهانه میگیرد، دوری پدر اذیتشان میکند و... به او گفتم:"پسرانت پدر مهربانتری دارند!" نگاهم کرد؛ ادامه دادم امام رضا علیه السلام میفرمایند "الامام الوالد الشفیق"، ما صاحب داریم، تو بخاطر حفظ اعتقاد خودت و بچهها هجرت کردی، امیدوارم نگاه امام زمان عجل الله فرجه به زندگیتان باشد.
باید میرفت بچهها را از مهد بردارد؛ بعد از خداحافظی با او، ناراحت بودم که چرا زودتر متوجه احوالش نشده و با او صحبت نکردهام؟! کاش بیشتر فرصت گفتگو داشتیم ...
پ.ن: الإمام الرضا عليه السلام:
في صِفَةِ الإِمامِ: الإِمامُ الأَنيسُ الرَّفيقُ، وَالوالِدُ الشَّفيقُ، وَالأَخُ الشَّقيقُ، وَالاُمُّ البَرَّةُ بِالوَلَدِ الصَّغيرِ. الغيبة للنعماني، 219 / 6
@AFKAREHOWZAVI