eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
737 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
211 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. ساختن فرهنگ با طریقت و سبک ✍ دکتر مریم منصوری، عضو تحریریه مجتهده امین چند‌سال پیش، ماه مبارک، زائر عتبات بودم. یکی از جذاب‌ترین لحظات، قبل از افطار، دیدن زنانی بود که زنبیل روی سرشان، با غذای مفصل، با خانواده، عازم حرم بودند. سفره‌های طولانی، خیلی طولانی(و خالی) را خادمان حرم پهن میکردند، اما زن و مرد، خانوادگی، در دو یا چندین صف(بین الحرمین چند سفره به موازات هم پهن می‌شد)، سفره را پر می‌کردند، می‌نشستند و افطار مفصل می‌خوردند. در باب برکات انسجام اجتماعی _ آن هم در فضایی که از زمین و آسمان، بر سر مردم ایران، تفرُّق و گسست و چند دستگی می‌بارد_ هرچه بگوییم کم است؛ زیر سایه‌ی دین و بعنوان یک منسک هویت بخش، نه فقط این دست حرکت‌ها، تعظیم شعائر است، که قطعا در جهت ترویج دینداری از مسیر ایجاد سبک‌های زندگی و شیوه‌ی حیات، موثر خواهد بود. باورمندی کافی نیست، برای انسان امروز، باید فرهنگ را با "طریقت و سبک" ساخت! @AFKAREHOWZAVI
. 🔅در شب میلاد امام حسن علیه‌السلام، کریم‌اهل‌بیت علیهم‌السلام، رودی از دختران ۹ ساله و تازه مکلف در حرم‌حضرت‌معصومه سلام‌الله‌علیها، کریمه‌اهل‌بیت علیهم السلام، جاری شدند. 🍃صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام🍃 ♡اَللَّهُمَّ صَلَّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ سَیَّدَ النَّبِیَینَ وَ وَصِیَّ اَمیرِالْمؤمِنینَ السَّلام ُعَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیَّدِالْوَصَیّینَ اَشْهَدُ اَنَّکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمْؤمِنینَ اَمینُ اللّهِ وَ ابْنُ اَمیِنِه عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهیداً واَشْهَدُ اَنَّکَ الْأِمامُ الزَّکِیُّ الْهادِی‌الْمهْدِیَّ‌اَللّهُمَّ صَلَّ عَلَیْهِ وَبَلَّغْ رُوحَهُ وَجَسَدَهُ عَنّی فی هذهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ الْتَّحِیَّةوَالسَّلام‏.♡ *جامع الزیارات: ج1، ص280 به نقل از مصباح المتهجّد: ص 401. @AFKAREHOWZAVI
. 🕊سلام بر سبط نخست، حسن به صورت، حسن به سیرت، حسن به نیکوترین سریرت، قبله ی دوم، امام دین، پور علی، کریم آل طاها🕊 قال الصادق(ع):إنّ الحسن بن علیّ(ع) کان اعبد الناس فی زمانه و ازهدهم و افضلهم و کان اذا حجّ، حجّ ماشیاً ». جُوینی، فرائد السمطین ج2ص68 ح 392. @AFKAREHOWZAVI
. میلاد سبط اکبر ✍نرگس ایرانپور قدم‌هایت به خیر، خوش آمدی نازدانه خانه مِهر علی و فاطمه سلام الله‌علیهما. چه زیبا ثمری بر نخل محبت خاندان پیمبر به بار نشسته. اینک زمین و زمان تولد سبط اکبر نبی را به جشن می‌نشینند، کرامت معنا می‌شود و سفره‌ای از جنس سخاوت به وسعت تمام تاریخ گسترده می‌شود. جانِ جهان‌ِ حیدر، چه خوب شد که دستان تنگ دنیا شایسته در آغوش کشیدن قنداقه پر نورتان شد. تو آمدی تا واژه‌های بی رنگ جود و سخا جان تازه‌ای بگیرند و دستان نیاز تمام سائلان از ازل تا ابد، گره شود به ضریح چشمانت. نفس‌های اشتیاقم برای عرض ارادت به محضرت به شماره افتاده، اسم زیبایت در قاب شیشه‌ای چشمانم سوار بر موج دلتنگی، دلم را تا کرانه دریای خاکی مزارت می‌کشاند. سر ادب به آستان بوسی‌تان خم می‌کنم، نام نامی‌ات ذکر همیشگی من است؛ «صلی‌الله‌علیک یا حـســـ♡ــن بن علی.» رحمت خدا بر تو و قدم‌های مبارکت♡♡ @AFKAREHOWZAVI
داستان ✍ سیده‌الهام‌ موسوی –محمد جان قبل اذان برو ی سطل حلیم بخر بیار! محمد محو شبکه پویا بود. بدون اینکه سمتِ مادرش برگردد! گفت: –باشه الان این تموم بشه، میرم. مادر نزدیک افطار بود. می‌خواست کارهایش را قبل افطار زود تمام کند. گرمای آشپزخونه کلافه‌اش کرده بود. همانطور که خمیر لگمات (شیرینی عربی مخصوص ماه رمضان) را آماده می‌کرد صدایش را بالا برد. –محمد رفتی؟ اذیتم نکن زود باش برو دیگه مامان جااان! کاسه بزرگ پلاستیکی سبز رنگ در دست و هم می‌زد. دم در آشپز ‌خانه آمد، سرکی به هال انداخت محمد رفته بود. همینکه خواست وارد داخل آشپزخانه شود محمد هول هولکی در را باز کرد وسط پذیرایی با کفش آمد. –م‌م، ما، ااان بیا، ببین کوچه چه خبره!! با دیدن محمد اخمی کرد با بی‌حوصلگی... –محمد مامان تازه روفرشی را شستم با کفش.. خب عزیزم مگه چه خبره!؟ محمد تازه متوجه کارش شده بود. کفش‌هایش را در آورد و دم در گذاشت برگشت. –حواسم نبود یادم رفت خب!! مامان بچه‌ها محله همه لباس محلی پوشیدن عروسیه؟ برای سرخ کردن لگمات اماده می‌شد. صندلی کشید و به محمد گفت: –بیا اینجا بشین تا برات تعریف کنم. محمد با ذوق بچگانه نشست و دست زیر چانه‌اش گذاشت، با ذوق گفت: –خب بگو مامان خندید، با بی حالی گفت: –ی مراسم خیلی قدیمی هست. که از زمان حضرت‌محمد (ص) بوده! محمد تبسمی کرد با چشمان مشتاق و کنجکاو گفت: _چه جشنی آخه؟ پس چرا قم بودیم، خبری از این جشن نبود؟ خمیر با قاشق به اندازه‌های کوچک‌ و بزرگ در روغن داغ می‌گذاشت سمت محمد برگشت گفت: – کشورهای خلیجی مانند کویت،بحرین،امارات، و کشورهای دیگه برگزارش می‌کنند. ایران هم خوزستان و بوشهر و هرمزگان جشن می‌گیرند. محمد که هنوز متوجه نشد بود سری تکان داد. _یعنی جاهای دیگه ایران این جشن نمی‌گیرند؟ مادر شعله را کم کرد. همانطور که داشت کارش را انجام می‌داد گفت: _اتفاقا چند روز پیش بقول استاد علامه گوگل خوندم که اصفهان مثل شهر کاشان و بعضی شهرهای کرمان هم به اسم دیگری جشن می‌گیرند. محمد لبخندی زد گفت: _چه جالب! مادر در ادامه گفت: _البته شاید محله‌های قدیمی؛ برای منم جالب بود، فکر کردم فقط این رسم بین عرب‌ها هست ولی اینطور نبود. محمد از جاش بلند شد و از پنجره‌ی به بیرون سرکی کشید همانطور که بیرون را نگاه می‌کرد گفت: –حالا فقط لباس نو می‌پوشند؟ یکی یکی لگمات را در بشقاب می‌چید جواب محمد را داد. –بعد افطاری بچه‌ها با خوندن شعرهای و کوبیدن در خانه‌ها... محمد نزدیک آمد گفت: –چه شعرهای می‌خواند؟ یکی از لگمات در دستش داد گفت: –شعرهای «ماجینه یا ما جینه حل الکیس و انطینا» یعنی «آمدیم و آمدیم در کیسه را باز کن و به ما عیدی و شیرینی بده» سروده می شود. اگر اهالی خانه در پشت بام باشند کودکان خطاب به آنها می گویند: «یا اهل سطوح تنطونه لو نروح» یعنی «ای افرادی که بالای پشت بام ایستاده‌اید، به ما عیدی می دهید یا برویم؟ محمد با چشم بسته گفت: –وای چه خوشمزه است. چه جالب چه جشن قشنگی! خندید سر محمد را نوازش کرد گفت: –نوش جونت عزیزم، اما هر شهری ی شعری دارند ولی شعر معروفش این بود. «گرگیعان و گرگیعان، الله یعطیکم رضعان» به معنای گرگیعان و گرگیعان خداوند به شما بچه عطا کند است. محمد یکی دیگر لگمات را برداشت و به شربت زد، درحالی که لگمات را گاز می‌زد ‌گفت: –مامان نگفتی چرا از زمان پیامبر این جشن بود؟ مادر دست‌هایش را شستم دست محمد را گرفت به پذیرایی برد بر روی مبل نشستند. –چقد هوای آشپز خونه گرمه! نگاهی به محمد انداخت: کجا بودیم؟ محمد شروع به دست زدن کرد گفت: –گرگیعان گرگیعان الله یعطیکم رضعان... باهم خندیدند به شوخی پس‌گردنی زد گفت: –گفتی چرا از زمان پیامبر این جشن بود. حقیقتش این جشن در اصل بخاطر ولادت امام حسن(ع) هست. محمد مثل غنچه‌ای شکفت لبخندی زد گفت: –ای جانم من عاشق امام حسنم! از تشنگی لبهایش خشک شده بود، توان زیاد حرف زدن را نداشت، ولی از دیدن شوق محمد خوشحال بود و ادامه داد –با تولد امام حسن (ع) ۱۵ماه رمضان و خوشحالی حضرت محمد (ص) برای تولد اولین نوه‌اش، گفته شده که مردم برای عرض تبریک به امام علی (ع)  و همسرش حضرت فاطمه زهرا «قرة عین! قرة عین!» گویان به درب منزلشان می رفتند و کم‌کم به صورت آئینی هرساله در میان مسلمانان رواج پیدا کرد. محمد سکوتی کرد. دستش را گرفت گفت: –مامان اسم محمد خیلی قشنگه ولی چرا محمد‌حسن صدام نمی‌کنی؟ اسم شناسنامه که فقط محمد نیست. از در خواستش جا خورد و حق با او بود پیشانیش را بوسید گفت: –ببخشید محمد حسنم! حالا بدو برو سطل حلیم بخر بیا تا بابا نیومده!! محمد از جاش بلند شد چند قدمی سمت در برداشت سمت مادر برگشت گفت: –مامان دشداشه (لباس عربی) و جفیه سبزم اماده کن منم می‌خواهم امشب با بچه‌ها محله برم. @AFKAREHOWZAVI
. «حذف و اضافه» ✍طیبه فرید این هم از عجایب است که تو در مدینه معروف به«کریم» باشی، مدینه‌ای که اهالی‌اش بی‌محبت‌ترین و بی‌تفاو‌ت‌ترین مردم به تو و دودمانت بودند! مردم کوفه را فاتحان، بد نام کردند. فاتحانی که تاریخ را می‌نویسند! با حذف و اضافه. @AFKAREHOWZAVI