2⃣1⃣
«بخند علی!»
✍م_صالحی، عضو تحریریه مجتهده امین
تو میدانی تمامیِ پیامبرانِ قبل از من هستی ! ادامه ی همه دلتنگیهای من و حرا هستی! تو معنی دهنده تمام گریههای شبانه نوحی! تو هیبت موسا داری! تو نفس عیسی داری! تو از خون ابراهیمی، از تبار اسماعیل، از سلاله عشق، تو محمدی! تو من هستی و من توام؛ در آیینه وحدت ازلی!
بخند علی و دستی را که بالا میبرم، ایستاده نگه دار! تا تاریخ زیر سایه آن بخندد، تا فردا از سر انگشتهای تو اجازه ورود بگیرد، تا عشق حق داشته باشد از این همه باران بیوقفهای که بر این دلهای خسته باریدیم، بگوید...
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
2⃣1⃣ «بخند علی!» ✍م_صالحی، عضو تحریریه مجتهده امین تو میدانی تمامیِ پیامبرانِ قبل از من هستی !
2⃣2⃣
«اکمال»
✍الهام سادات حجازی، عضو تحریریهی بانو مجتهده امین
صدای جرس کاروان شتران فضا را آهنگین کرده است. ساربانان و مردانی که موهایشان را حلق کردهاند و عرقچین بر سر گذاشتهاند و زنانی که حجابشان چارقد است و روبند سفید بر چهره دارند و بر روی جهاز شتران نشستهاند، مسافران این کاروانها هستند. خورجینهایی که پر است از قمیص حریر و دیبا و ابریشم و قدحهایی که منقش به نقش و نگار زیباییست به عنوان سوغات مکه برای اقوام قبیلهیشان.
در میان راه کسانی بر لب ذکر دارند و کسانی که تشنهاند از مشکشان آب مینوشند.
سفر سختی را پشت سر گذاشتهاند. یک ماه اعمال پر مشقت حج، در آن گرمای طاقت فرسای مکه. اما همه خوشحال از زیارت کعبه و حاجی شدنشان.
در میان این کاروان باشکوه و حاجیانِ از حج برگشته، دو نور هم حضور دارند. شاید شمس و قمر. پیامبر خدا و همراهش علیبن ابیطالب.
هوا به قدری گرم است که چند متر جلوتر شبیه سراب به نظر میآید، اما این دیگر سراب نیست واقعی است برکهی خم است.
عرق سرد بر پیشانی پیامبر نشسته است. حالتش دگرگون شده است. چیزی بر قلبش سنگینی میکند. از سنگینیاش نزدیک است شکم شتر به زمین بچسبد. از نشانههای نزول وحی است. هر بار که وحی نازل میشد همین حالات بر ایشان عارض میشد. اما آن وحی چه میتواند باشد؟! اینبار بعد از حج، اینها که توحید را لبیک گفتهاند دیگر چه پیامی را باید لبیک گویند؟!
قاصد پیک حق جبرئیل امین که امانتدار فرمان حق است بر محمد امین که او هم امانتدار است پیامی را بی هیچ کم و کاستی نازل میکند. آیه چنین است:«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»
پیامبر به اطرافیان میگویند همین جا اتراق میکنیم. به آنهایی که جلوتر رفتهاند بگویید برگردند و آنهایی هم که هنوز نرسیدهاند منتظر میمانیم به ما ملحق شوند. کم کم کاروانیان در محل خم جمع شدند و کوهی از جهاز شتران درست کردند و پیامبر بر بالای آن رفت. دست علیبن ابی طالب را گرفت و در میان جمعیت ایستاد و شروع به خطبه کرد: ستایش خدایی را سزاست که در یگانگیاش بلند مرتبه و در تنهاییاش به آفریدگان نزدیک است، خدایی که به یک نیم نگاه دیدهها را ببیند و دیدهها هرگز او را نبیند. سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینشش بزرگ است بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است. کسی که از دیدن به وصف او نرسد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیابد، مگر او -عزوجل- خود، راه نماید و بشناساند. بداند و بشمارد. بمیراند و زنده کند. نیازمند و بی نیاز گرداند. بخنداند و بگریاند. نزدیک آورد و دور برد.
چنین خدایی که قادرِ مطلق و متعال است چنین خدایی میفرماید:«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»
آیه با «دین» شروع میشود و به «دین» ختم میشود. الف و لام بر یوم وارد شده است و معرفه است و این نشان از عظمت این روز دارد. بعد از الیوم فعل اکملت ذکر شده و متعلق آن دین است. عبارت بعدی فعل اتممت است و متعلقش نعمت. این دو مربوط به فعل خداست. اکمال و اتمام. مرحلهی بعد جمع بین فعل و صفت خداست، آنچه که رضا به آن حاصل شده، دینیت اسلام است.
مابه الاکمال و الإتمام و الرضا، ولایت است و مَن به الاکمال و مَن به الاتمام و مَن به الرضا، علیبن ابی طالب علیه السلام است.
ادامه دارد...
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
2⃣2⃣ «اکمال» ✍الهام سادات حجازی، عضو تحریریهی بانو مجتهده امین صدای جرس کاروان شتران فضا را آهنگ
ادامه....
اکمال و اتمام، فعلِ چنین خداییست. و از همه شگفت انگیزتر اینکه چنین خدایی فرمود راضی شدم که اسلام دین شما باشد. اسلامی که «إنّ الدین عندالله الاسلام» است. اسلامی که «و مَن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» اسلامی که به این مرتبه است، تا روز هجدهم ماه ذی الحجه بهتر بگویم در تمام این سالهای انزال وحی و تا اواخر سالهای پربرکت بهترین خلق خدا یعنی پیغمبرش، پیغمبری که بر جانش قسم خورده و فرموده «لعمرک»، تا قبل از چنین روزی، اسلام ناقص و ناپسند خدا بود. آن روز این اسلام، کامل و آن ناپسند، پسندیده شد.
جایگاه به قدری والاست که بر نبی و رسول عرضه میدارد اگر پیام را ابلاغ نکنی رسالتت را انجام ندادهای. «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته»
پیامبر فرمود: ألست ولیّ المؤمنین؟ ای مردم، آیا من ولی مؤمنین نیستم؟ همگی یک صدا گفتند بلی یا رسول الله چنین است. سپس فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، هر کس من مولای اویم علی نیز مولای اوست. از میان انبوه جمعیت فردی به نام عمربن خطاب برای عرض تهنیت برخاست و گفت بخ بخ یا ابی ابی طالب. اصبحت مولای و مولا کل مؤمن. اما همین فرد بعدها...
ابن عباس میگوید آن روزی که این واقعه اتفاق افتاد، روز عید یهود بود، روز عید نصاری بود روز عید مجوس بود روز جمعه بود، پنجمین عید عید غدیر شد. جمع پنج عید در یک روز.
عید غدیر عیدالله الاکبر است. اضافه به الله است و متصف به وصف اکبر. که بهترین فهمها هم در عظمتش حیراناند.
کاروانیان با علی علیه السلام دست بیعت دادند و زنان هم دستانشان را در آب فرو بردند و اینچنین همگان با امیرالمؤمنین عهد و پیمان بستند. و تا امروز که شیعیان برای بزرگداشت غدیر جشن به پا میدارند و به دیدار سادات میروند یعنی همان ذریه و نسل علی علیه السلام. و تا قیامت چنین خواهد بود. این نسل و ذریه پابرجاست. جلوهی استواری این حرف باشد برای قیامت که تماشاگر عاقبتِ به خیرِ شیعیان او باشیم.
پایان☘
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
2⃣2⃣ «اکمال» ✍الهام سادات حجازی، عضو تحریریهی بانو مجتهده امین صدای جرس کاروان شتران فضا را آهنگ
2⃣3⃣
☀️آفتاب بر فراز غدیر
✍️زهرا سعادت، عضور تحریریهی مجتهده امین
✋️سلام برغدیر... سلام بر آفتاب بر فراز غدیر، سلام بر مولای متقیان که با دستهایی خیبرشکن،آسمان را برپا داشته و زمین به برکت قدوم سبزشان تاب واقعه عاشورا و ظلم بر آل علی علیه السلام را تا محشر،آورده است تا روزی به یمن قدوم بهارآفرین فرزند خلف مولا،گستره حکومت مستضعفان و تحقق وعده حق الهی،به ثمر نشیند!
🌸غدیر از برکت ولایت تا همیشه تاریخ میجوشد و به زلال معرفتش فتنه و غفلت را از بطن امت واحده مسلمان میزداید!
🍀چه خام اندیش اند علی ستیزان،که غدیر را اتفاقی ساده میپندارند...
غافل از اینکه سرنوشت رقم خورده بشریت،تجلی شکوهمند یک گزینش رحمانی است تا به حبل المتین ولایتش چنگ زده و رستگار شوند!
🪷مولاجان! چه تلخ است حقیقت کتمان واقعه ای به بلندای تاریخ! عهد قبول ولایتی که بارها گسسته شد... حقی که ناجوانمردانه در سقیفه غصب گردید...
ناطق قرآن و کتاب هدایت الهی که میراث جاودانه آخرین حجت رسالت بودند چنان مهجور ماند که صراط مستقیم را گم کردند!!
🌅امروز فرزند حقیقت کعبه،همان تداوم صراط الاقوم تا قیامت،در غربت بی مرامی همان نسل عهد شکنان،چون خورشیدی در پس ابرهای جهالت است تا تقدیر الهی ،الیوم اکملت لکم دینکم را به منصه ظهور برساند!
🌟اینک در غدیر نزدیک به عضر ظهورش،جانهایمان را در دریای باور و بصیرتش طراوت بخشیده و از کویر حیرت دنیا به آغوش سند حقانیت مظلومیت شیعه که از مدینه آغاز و درکربلا متجلی شد تا انتهایش ظهوری باشد بر اثبات اراده الهی، پناه میبریم.
🤝امروز تجدید بیعت میکنیم ...
نه به رسم بیعت شکنان!
چرا که غدیر،پیمان نامه ی باز، تا ابدیت است...
من کنت مولاه فهذا علی مولاه
✨️مولاجان!
سینه های زخم خورده مان از ستم آنانی که غدیر را نادیده گرفتند هنوز از محبت تو لبریز است...
🌊ما را از دریای بی کرانه ولایت علوی سیراب کن تا جانمان تطهیر گردیده و اندیشه هایمان تابناک بمانند!!
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
2⃣3⃣ ☀️آفتاب بر فراز غدیر ✍️زهرا سعادت، عضور تحریریهی مجتهده امین ✋️سلام برغدیر... سلام بر آفتاب
2⃣4⃣
«تصورکن»
✍زهرا نجاتی، عضو تحریریه مجتهده امین
فکرکن ۱۲۰۰۰۰ نفرجمع شده باشند، زیرآفتابی داغ و سوزان، چهرهها سرخ شده و حرارت گرفته..
نم عرق روی صورت و بدن را پوشانده،
مرد و زن خیره به کوهی از جهازشترها که دو مرد نسبتا بالابلند از آن بالا رفتهاند و دستی دست دیگر، را آن قدر بالا برده تا به محکمترین حالت با صدها جمله، نقش او را حالی نه فقط آن بیستهزارنفر، که حالی میلیاردها انسانی کند که تاابد خواهند آمد.
تصورکن درمیانه راه، مردی آمده و آن قدر «اعلی بودن علی» به مذاقش تلخ آمده که قید زندگیاش را زده و گفته:_اگر قرار است من بعد علی، مولای من باشد، خدایا مرا بکش.
و اتفاقا خدای علی اعلی، خیلی خیلی حرفش را جدی گرفته و هنوزجملهاش تمام نشده، سنگریزهای از آسمان، نازل شده و مرد را از بالا تا پایین، به دوقسمت مساوی تقسیم کرده و ایه«سال سایل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع»، نازل شده.
تصورکن حتی دومی و سومی هم آن قدرعرصه برایشان تنگ شده که قبل ازهمه آمدهانددرخیمه تنها امیرالمومنین عالم، الی یومالقیامه و بخ ٍبخٍ، گفتهاند. همان دو نفری که بیش از چهل روز، دوام نیاوردند و خلیفهاللهی را جوری از او دزدیدند که الی یوم القیامه، هرگناهی، هر خبط و خطای انسانی، هرجرم و جنایتی، پای آنها هم نوشته شود.
اما همه اینها به کنار، چقدرحسرت میبرم برزنانی که دستشان را درهمان تشتی گذاشتندکه پراز آب بود و دست مولای دوعالم، قسیم النار والجنه، برای بیعت درآن فرو رفته بود. تصورکن لابد فاطمه زهرا، صدیقه کبری با لبخندی سرشار ایستاده بوده درب خیمه و حسنین، شاد بالا و پایین می پریدهاند و زهرای اطهر، آماده میشده برای مسیولیتهای خطیر پیش رویش تا باجانفداییش برای امامی، که آن روز، ولیاش میشد، حالی ما همه تا ابد کند:» اگرکسی تمام روزهای عمرش را بین رکن ومقام، نمازبخواند و تمام روزهای عمرش را روزه بدارد و بهقدر ذره خردلی، حب اولی و دومی، توی دلش باشد، با سر توی جهنم خواهدافتاد.»
تصورکن و با من بخوان:«الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت مولانا امیرالمومنین، علی ابن ابی طالب، علیه السلام.»
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
2⃣5⃣
شکر نعمت غدیر
✍ کبرا خالقی، عضو تحریریه مجتهده امین
آن زمان که حجابِ سقیفه با ابراز تردید و تحریف، بر نور ولایت سایه افکند و مردم زیر بار ولایت ائمه کفر رفتند؛ داغ نورانیت بر دل انسانهای جاهل، غافل، ترسو... گذاشته شد و شیاطینِ زر و زور و تزویر، مدیریت عالم را به دست گرفتند و غدیر شد؛ آوردگاه جبهه حق علیه باطل. در طول تاریخ این دو جبهه دائما در حال نبرد با هم هستند و در این درگیری، انسانهایی که در جبهه نور مبارزه میکنند و به احدیالحسنین میرسند؛ به شرافت بندگی نائل میشوند. اما هواخواهان تباهی و تاریکی همیشه در وادی ضلالت قدم برداشته و به حضیض ذلت مینشینند. بنابراین فقط انسانهایی که در چارچوب مدیریت امام زمان (علیهالسلام) و همراه حق حرکت میکنند و در ادامهی راه همیشه به او توجه دارند؛ میتوانند شکر عید غدیر را بهجای آورند. عید حقیقی ما آن روزی است که حقیقت از عالم غیب رُخ بنماید و چشم منتظران به دیدار آن یگانهی دوران که ائمه معصومین (علیهم السلام) آرزوی خدمت در دورانش را دارند؛ روشن شود. در این روز عهد و بیعت خود را با امام تجدید میکنیم تا همچنان در مسیر ظهور گام برداریم.
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
2⃣5⃣ شکر نعمت غدیر ✍ کبرا خالقی، عضو تحریریه مجتهده امین آن زمان که حجابِ سقیفه با ابراز تردید و
2⃣6⃣
معامله
✍سمیه غلامرضاپور
تازه مراسم تمام شده بود که تلفنش زنگ خورد. بچه ها بودند. با عجله و شتاب حرف میزدند:" مامان توروخدا توروخدا زودتر بیا داره دیر میشه ها
نمیرسیم امسال جایی بریما"
برنامه هرسالهی روز عیدشان بود که بروند خانه سادات.
قول داد زودتر خودش را برساند اما بخاطر شلوغی روز عید اسنپ گیرش نیامد.
باید تا ایستگاه تاکسی پیاده میرفت.
از کوچه که بیرون آمد، سرش را بلند کرد و در انتهای خیابان اصلی گنبد نورانی بانو را دید که مثل همیشه میدرخشید.
سلامی از روی ارادت تقدیم کرد و به سمت حرم راه افتاد.
خیابانها پر بود از مردمی که امروز رنگ و بوی دیگری به زندگیشان داده بودند .
همه درحال رفت وآمد بودند .
سردر بعضی خانهها کتیبهی سبز نصب شده بود. حواسش به رفتوآمد و نشاط روز عید بود که صدای زنی توجهش را به خودش جلب کرد.
زن نگاه متحیر او را که دید نزدیکتر آمد:
خانم امیرالمومنین یاور بچههات باشه روز عیده یه عیدی میدی دست خالی نرم خونه؟
دست کرد تا کیف پولش را بیرون بیاورد
اما همراهش نبود
تازه فهمید که تا خانه هم باید پیاده برود.
تبرکی مراسم روز عید قدری شیرینی و شکلات و ساندویچ بود که خانم صاحبخانه برای بچههایش داده بود.
دستش را به سمت زن دراز کرد و گفت:
"کیف پولم همرام نیست باید تا خونه پیاده برم. اینا تبرکی جشنه ببر برای بچه هات."
زن دستش را پس زد و گفت:
"گشنه نیستم. پول لازمم. مال خودت."
نگاهش به کفش و لباس زن افتاد.
به گداها نمیخورد. یادش آمد قدری مرحمتی عید غدیر. توی زیپ مخفی کیفش هست. چهل پنجاه تومنی میشد.
یک لحظه شک کرد.
" واقعا فقیره؟
نکنه با این پول دنبال مواد و هزار کوفت و زهرمار دیگه باشه..
نکنه بره دنبال گناه...
چه زمونهای شده راست دروغ مردم پیدا نیست..."
یکهو یاد اسم امیرالمومنین علیهالسلام افتاد که زن چند بار تکرار کرده بود.
تا خواست فکرهایش را جمع کند و پول را در بیاورد ،زن لابلای جمعیت گم شده بود .
او ماند و حسرت معاملهای شیرین با امیرالمومنین علیهالسلام ...
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
تمام کشور من کاظمین کوچک اوست
✍🏻مریم زارعی
تمام کشور من کاظمین کوچک مردی است که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت
به قدری مهربان بود و اهل سخاوت که باعث میشد نگران همه باشد حتی کسانی که از او فرسخ ها دور تر بودند. او آینده را می دید و میدانست در آینده ای نه چندان دور خیل مشتاقان و مریدانش در ایران تشنه کرم خانه ی او هستند او نمی خواست در همه ی کشور ها وشهر ها امامی و امامزاده ای باشد اما در ایران نباشد.برای همین هم به همه بچه ها و نوه هایش فرمود به ایران بیایند تا ایران هم توفیق درک قدوم مبارک خاندان باب الحوائج را داشته باشد.
او از همان ابتدا به فکر ما بود. مایی که امروز نفس هایمان به نفس های این خواهر و برادر بند است.
حاجت داشته باشیم و نداشته باشیم دخیل کوی رضا علیه السلام و خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه سلام الله علیها هستیم.
او خیلی ما را دوست داشت. خیلی بیشتر از خودمان، که حتی قرن ها پیش فکر همه جا را کرده بود.*
تمامِ مردمِ ایران سرِ خوانِ شما هستند
که هم شیراز، هم قم، هم خراسان را دعا کردی
*برداشت آزاد از حضور فرزندان امام کاظم علیه السلام در سرزمین ایران
#ولادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_مبارک
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«مَسلخ»
✍مهتا صانعی
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند
داشت مینوشت. پاک میکرد. مینوشت.....
واداشتن خود به نوشتن که ننویسد، که بخواند. در خون میزد و مینوشت.
آه از این سیطرهی قلم که یارای نوشتن بود و نبود. گاهی زبانش قاصر میشد، گاهی به بلندای آسمان حرف داشت. قلمش را از استخوانش تدارک دیده بود. همینقدر محکم و استوار. سرچشمه بود اگر دور بود، نزدیک بود
اصلا خودِ نور بود.
در تلاطمِ روزگارِ سیاه و خاکستری مُبشّر رنگهای روشن بود تا بیاموزند و سینه سپر کنند.
استاد، رهشناس بود و رهزن ستیز.
با عطوفت درونش معجونی از حب و علم را به چشمها، به اندیشهها هبه میداد. تدریس میکرد و جان ارزانی میداشت.
رفیقَ من لا رفیقَ له معاشران بود.
حریف شبانه میطلبید در روزگاری که یارای جنگیدن در روز و روشنایی نبود.
اینکه رزق قلم من نوشتن از استادی باشد که تمامِ همّ و سعیش یک جرعه هدایت به بشریت بوده، حتما اعتقادم به همان چند بیت بالاست.
سن و سالی نداشتم
میخواندم...
مُردار بود هر آنکه او را نکشند.
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند....
نمی شناختمش...
سال قبل بود، در فضای مجازی متوجه سانحهی دلخراش استاد شدم. زن، فرزند...خدایا مگر میشود! اینطور بده بِستانهای ملکوتی...
چمرانها هنوز زندهاند و میگویند: ای حیات! با تو وداع میکنم. با همهی مظاهر و جبروتت.
ای پاهای من! میدانم که فداکارید و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت
میروید، اما من آرزویی بزرگتر دارم.
استاد آرزوهای بزرگتری داشت...
روحش شاد
یادش گرامی
راهش پر رهرو.
از دستِ غیبتِ تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور
#سالگرد_مرحوم_استاد_فرج_نژاد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAV