اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
رسیدیم غرب اما خورشید دارد از شرق تازه بیرون میآید... یک صحنه باشکوه و دوستداشتنی #روایت_سفر
و اتوبوس اتوبوس آدم دارد پیاده میشود اینجا. به مجید میگویم بجنبد و او بی خیال است!
میگویم «هر اتوبوسی که رد میشود یعنی چهل نفر جلوتر از ما توی صف مهر کردن گذرنامه...!»
و به هر حال میرسیم. توی صف بچهکوچولوها دارند با دمشان گردو میشکنند و من میدانم نظر کردههای امام حسین هستند. و مرز مهران شلوغ است، خیلی.
آن سرزمین اینترنت داشته باشم، روایت میکنم...
#روایت_سفر
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
«عباس نورمحمدی» سر صبحی حسابی روی اعصاب جمعیت زائر بود. داشت با رفقای مرزدارش شوخی و بگو بخند میکرد و جمعیت لاجرم پشت درهای بسته منتظر رسیدن نوبتش بود که رد شود از مرز.
هزار بار به بهانه فرج امام زمان صلوات فرستاد جماعت که انتظارش توی صف تمام شود. و نهایتاً بعد از چند بار جدا کردن و نوبت ایستادن توی صفهای بررسی یا مهر کردن گذرنامه رد شدیم از خان هفتم و رفتیم عراق...
البته رد شدن از مرز داریم تا رد شدن از مرز! رد شدن از مرز عراق را با رد شدن از هیچ مرزی یکی نکنید! من همیشه این وقتها حس یک بچهی دور افتاده از خانه را دارم که یکی دارد انتظارم را میکشد. یکی که نشسته توی خانهاش و دارد میگوید «بیا اینجا ببینمت دوباره با خودت چه کردی پسر، بیا...!» و دارم میروم توی بغلش...
#روایت_سفر
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
به هر رانندهاتوبوسی رو زدیم گفت «محفوظ» و محفوظ یعنی برو دنبال سیارات دیگری برای رفتن به نجف، این یکی دربست رزرو شده!
مثل اربعین و شلوغیاش نیست که باید دست به شکارِ ماشینت خوب باشد، وگرنه سر و کارت میافتد به تریلیهای کانتینر دار! رانندههای عراقی ریختند سرمان که با آنها برویم. و ما اولویتمان اتوبوس است. که البته گیر نمیآید.
یکی هم گیر میآید البته؛ یک کارواندار ایرانی ما را از وسط رانندهها برای تکمیل اتوبوس خودش شکار میکند. رانندهها به گوشهی قبایشان بر میخورد و شاکی میشوند. حالا سر خواستن ما دعواست! راننده های تاکسی و ون آن ایرانی را سارق خطاب میکنند و ایرانی زیر بار نمیرود.
ما بالاخره وسط این دعوا نصیب یک جوانِ هیوندا سوار میشویم. میریزیم بالا و از وسط معرکهی گاراژ در میرویم. ساعت حدود نهونیمِ عراق. پنج نفریم و توی هم چپیده ایم برای رسیدن به نجف. صبحانه را از ایران آوردهایم از گشنگی نمیریم. توی ماشین و روی حالت فشردگی میخوریم. و راننده دارد با هیوندا روی دور سرعت صد و شصتهفتاد کیلومتر پرواز میکند تا نجفِ امیرالمومنین علیه السلام...
#روایت_سفر
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT