eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
587 دنبال‌کننده
976 عکس
350 ویدیو
3 فایل
احمدکریمی @ahmadkarimii کمی نویسنده، کمی معلم، کمی طراح ... کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (با مشارکت نویسندگان محفل منادی) #محفلِ_محترم (با مشارکت نویسندگان محفل منادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#دو به هر حال آب راه خودش را پیدا می‌کند؛ آب روشنی‌ست، چیزی شبیه نور که راه خودش را حتی از توی دارب
درشت‌ها و تُردها و دندان‌گیرها برای مهمان‌های سرشان به کلاه‌شان بی‌اَرزد، خرد و خاکشیرهاش برای خودی‌ها! حمید برداشته تهِ گونی را در آورده و گذاشته جلوی چند تا آدم گشنه! ما مثل مرغی که توی باغچه‌ی خشک و خالی را چنگ‌مال می‌کند تا چیزکی گیرش بیاید، نشسته‌ایم دنبالِ روزیِ دندان‌گیر... سرم درد می‌کند، خواب‌م می‌آید و هنوز چشمِ تنگِ چایی‌دوست‌م دنبال آن سماور کنار حیاط است! جمعیت دارد بیشتر از قبل می‌آید داخل خانه و جلوی چشم هدایت رد می‌شود که برسد به آن دمنده‌ی گرم‌کننده که وقتی جلوش ایستادم، نفهمیدم بادِ گرم‌ش را حواله‌ی کجا می‌کند! ... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
روایت #سه را در ادامه بخوانید👇 @ALEF_KAF_NEVESHT
دماسنج‌ها بی‌حال‌ند از نشان دادن دمای هوا و آفتاب و گرما مغزم را خشک‌پز می‌کند، اما جلوی آشپزخانه‌ی حسینیه می‌زنم کنار! از حدود بیست تا پله که می‌روم پایین تازه می‌فهمم هوای بیرون خیلی بهتر از این پایین است؛ انگار کویر لوت را ریخته باشند توی شرجی جنوب و خوب تفت داده باشند! چیزی شبیه سونایِ بخار که وسطش کُنده‌ی درخت گردو آتش زده باشند! داوود آن تَهِ آشپزخانه دست به کفگیرْ سیب‌زمینی سرخ می‌کند برای قیمه‌ی مراسم شب؛ و سیب‌زمینی سرخ کردن کارِ ناجورِ روی اعصابی توی آشپزی‌ست که ناخن زدن به محصولش منتهای آرزوی هر کسی‌ست! گف‌وگفت‌های من و داوود را فعلآ با سه‌نقطه بگذارید توی فضای ابری ذهن‌تان و خود داوود و این دیگ و کفگیر و سیب‌زمینی‌های سرخ‌کرده‌ی خوش‌مزه را بگذارید توی نیوفولدر یک و ذخیره کنید گوشه‌ی هاردِ مغزتان و بیایید برویم توی خانه‌ی میبدی‌ها! میبدی‌ها اصطلاح جالبی دارند با مضمونِ «قابلمه‌ها را دَمَر کردن» که توی همین ماه محرم کاربرد دارد! بگذارید اینطوری به‌تان بگویم که همه‌ی محرم و حتی تا حدود زیادی ماه صفر را غذای مامان‌پز و همسرپَز و خانگی نداریم و قوتمان غذای هیئت است و نذری! میبدی‌های کهنه‌کار البته می‌خندند به این متن که مثلاً «این‌ها اصلأ گفتن و نوشتن دارد مگر؟!» و یا «مگر غیر از این باید باشد؟!» اما برای غیر میبدی‌ها اتفاقاً ممکن است عجیب باشد! حالا لطفاً آن پوشه‌ی نیوفولدر یک را دوباره باز کنید و عکس‌های داوود و روایت‌ش را باز هم ببینید! مثلِ داوود و مثل این آشپزخانه توی میبد زیادند که توی این گرمای وحشتناک دارند زحمت خانواده‌ها را کم می‌کنند؛ آن هم با مزه‌ی بهشتی غذای هیئت... قبول باشد داوودهای گُر گرفته از گرمای عشق؛ چشمی که بایدْ شما را می‌بیند، حتی اگر تَهِ آشپزخانه‌ی زیرزمینیِ یک حسینیهْ در ظهر تیرماه آتشینِ یکی از محله‌های میبد باشید... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#دو اولین سفر راهیان نورم سمت غرب و شمال غرب بود، از حاج عمران تا آن پایین‌ترها توی غرب که یادم نیس
دست گرفتن اسلحه‌ی واقعی از آن دستمایه‌های خوبی‌ست که می‌شود در مورد بعضی از مسائل امنیتی یا نظامی با بچه‌ها صحبت کرد. من در سفرهای راهیان نور با اجازه و نظارت دوستان خشاب را از سلاح جدا می‌کنم و همراه با تفنگی که دست به دست می‌شود، طول ماشین را می‌روم و برمی‌گردم. اکثراً هم با لمس و دست گرفتن سلاح هیجان‌زده می‌شوند. دور دوم همین کار را با فشنگ جنگی و مشقی انجام می‌دهم و می‌روم سراغ توضیحاتی مقدماتی در مورد سلاح و فشنگ و بعضی از اتفاقات نظامی که افتاده... و همه این‌ها می‌شود مقدمه‌ی پرداختن به «جنگ شناختی» و گلوله‌هایی که در این جنگ دیده نمی‌شوند و از خودشان زخم و خون‌ریزی جا نمی‌گذارند! بلکه گلوله‌ها در این جنگ «اطلاعات» است و میدان جنگ، مغز آدم‌هاست... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT