eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
880 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
153 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 با استفاده از هنرهای گوناگون یاد افراد شهیدپرور را حفظ کنید ✏️ رهبر انقلاب در دیدار ستاد مرکزی کنگره‌ی ملی شهدای سبزوار و نیشابور: حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلّم، همسر، رفیق خوب... یاد آن کسانی که از این جهاد در طول دفاع مقدّس یا بعد از آن تا امروز پشتیبانی کردند، جهاد است؛ یاد آن بانویی که در دِه «صد خَرْو» یا هر جای دیگر در خانه‌اش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است... ✏️ این حوادث میتواند موضوعاتی باشد برای نقّاشی، برای رمان‌نویسی، برای شعر، برای ایجاد فیلم‌های جذّاب که در سینما از این استفاده بشود، در نمایشهای مردمی استفاده بشود، در هنرهای گوناگون استفاده بشود؛ اینها چیزهایی است که باید انجام بگیرد؛ اینها کارهای مهمّی است. 🖼 💻 Farsi.Khamenei.ir
نگاهم میان جزوه‌های پراکنده و ساعتی که دو شب را نمایش می‌دهد، می‌چرخد. با دو دستم شقیقه‌هایم را فشار می‌دهم بلکه سردرد از بین برود. نفس های عمیقی می‌کشم. اشک‌هایم آرام می‌غلتند و صورتم را خیس می‌کنند. تمام تنم می‌لرزد. زمان می‌گذرد و من حتی یک نمه چیزی که خوانده بودم را فراموش کرده‌ام. حرف‌هایی به ذهنم هجوم می‌آورند، حشره‌ای شده‌ام که زیر پای عزیزانم له می‌شوم و تاریکی مرا قورت داده. اما از آن دور دست‌ها نور سفیدی را می‌بینم که چشمان پف کرده‌ام را آزار می‌دهد. خودم را در تاریک‌ترین نقطه وجودم می‌بینم. اما من کی به اینجا رسیدم؟! اصلا من می‌خواستم به اینجا برسم؟! تا چه حد به خودم فشار آوردم؟! چرا درس‌ها دارد مرا می‌بلعد؟! مگر قرار نبود من در کنارش زندگی کنم؟! پس چرا خودم را فراموش کرده‌ام و فقط درس‌ها یادم مانده؟! هوف عمیقی از میان لب‌هایم خارج می‌شود. چشمانم را باز می‌کنم. جزوه‌های پراکنده را مرتب می‌کنم. به تخت خوابم پناه می‌برم تا با خوابش کمی آرامم کند. یادم بیاورد برای چه درس می‌خوانم. برای چه تحمل می‌کنم. در نقطه‌‌‌ای نورانی، در آن دور دست‌ها چیزی منتظر من است. باید به آنجا برسم.
فعلا تیتر این باشد: در حوزه‌ی خواهران با دهه هشتادی‌ها چه می‌گذرد؟ + استاد پایان‌ترم را با دست باز صحیح کنید استاد انصاری دستش را در امتداد یک خط افقی باز کرد و خندید و جمله‌ای را که شنیده بود تکرار کرد، از آخر کلاس حس کردم اشک در چشمانش نشست و گفت: الان که مادرم زمین‌گیر شده اما قبلا یکبار مهمان آمده بود خانه‌ی ما و باید برگه‌ها را صحیح می‌کردم و تحویل می‌دادم، نشسته بود و با هر برگه‌ای که برمی‌داشتم می‌گفت « تو رو خدا آسون صحیح کن اینا زحمت کشیدن درس خوندن» حالا هربار برگه صحیح می‌کنم آن لحن و صورت مادرم جلوی چشمم است. کلاس منطق ۳ به پایان رسید و نوبت فلسفه بود. نورا پشت سر من وارد کلاس شد و گفت خواندی؟ با تعجب گفتم چی؟ گفت امتحان را! وا رفتم. استاد دیروز که غیبت کرده بودم امتحان را نگرفته بود و قرار شده بود امروز سر جلسه‌ی آخر بگیرد! علوی در کلاس را گرفته بود استاد نیاید و هرکس تکه‌ کلام سنگینی سمتش پرتاب می‌کرد: علوی بیا بنشین بزرگ شدی! نکن زشته! ...! بعضی هم می‌خندیدند. استاد که وارد شد هرچند می‌خندید اما التماس‌ها و شوخی‌ها جواب نداد و سوالات امتحانی را روی تخته سفید نوشت و گفت: می‌خواستم امتحان نگیرم اما با این کارتان می‌گیرم. حالا وقت نفرین علوی بود که بهداد زحمتش را کشید؛ البته شبیه دعا شد: بی شوهر نمیری الهی! فکر می‌کردم بزرگ شویم از این خبرها نیست، یا ما بزرگ نشدیم یا تا آخرش از این ماجراها داریم. باخت تلخ جلسه‌ی آخر را پذیرفتیم و با اکراه شروع کردیم به نوشتن سوالات. استاد گفت هروقت نوشتید بگویید پاک کنم. چندبار خواست پاک کند و بچه‌ها اجازه ندادند صبرش ته کشید و گفت: چی می‌نویسید شما‌ بابا! پاک کرد و اضافه کرد: نمونه سوال داشته باشید نمی‌خواهد جواب بدهید. صدای جیغ و هورا به هوا پرید. فکر می‌کردم بزرگ شویم از این خبرها نیست، یا ما بزرگ نشدیم یا تا آخرش از این ماجراها داریم. فلسفه ۱ استاد جانعلی‌زاده هم تمام. فقط آخرین جلسه‌ی مفاهیم ۱ استاد اسماعیلی از ترم ۵ مانده. بعد از اینکه در اتاق مباحثه طبقه ۱ چند دقیقه‌ای خوابم برد با تاخیر رسیدم اما هنوز چند بستنی کیم روی میز مانده بود که به دعوت استاد برداشتم، مثل همیشه در کلاس مفاهیم رفتم عقب بنشینم. ما همه رو به استاد نشسته بودیم و یحیایی در زاویه نود درجه نسبت به استاد. عبدالهی که پوست بستنی‌ها را جمع کرد و در سطل زباله‌ی جلوی کلاس ریخت، نشست کنار یحیایی به حرف زدن. استاد سکوت کرد. نگاه‌شان کرد و گفت: یاد سیزده بدر افتادم! عبدالهی با خجالت و خنده عذرخواهی کرد و رفت سرجایش. فکر می‌کردم بزرگ شویم از این خبرها نیست، یا ما بزرگ نشدیم یا تا آخرش از این ماجراها داریم. کلاس که تمام شد با بچه‌های پایه چند دقیقه‌ای بیش‌تر سر کلاس ماندیم و بقیه رفتند. محامی شروع کرد به سلفی گرفتن. با این چهره‌‌ی زهوار در رفته و در حال «نهههه» گفتنم کار خودش را کرد. باید دعا کنم گوشی‌اش هک نشود که حیثیتم بر باد است! می‌گوید چیزی نیست فقط انگار یکم با دهان باز می‌خندی! این هم از این. فکر می‌کردم بزرگ شویم از این خبرها نیست، یا ما بزرگ نشدیم یا تا آخرش از این ماجراها داریم... پ.ن: البته چون روز آخر بود این‌جوری بود و الا یکم بزرگ شدیم! ۹ خرداد ۱۴۰۲ ✍حُرّه.عین
467_12255253165417.mp3
34.84M
📢 هم‌اکنون؛ KHAMENEI.IR ✏️ توصیه رهبر انقلاب به مردم و جوانان برای ادامه راه امام خمینی(ره) با تقویت دو عامل پیشران تحول 👈🏻 امامِ ایمان و امید 💻 Farsi.Khamenei.ir
23.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 روایتی از شهید مصطفی صدرزاده ♦️تصاویری کمتر دیده شده از شهیدی که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی امروز از او نام بردند. 🇮🇷 @Sh_Aviny ✴️ Eitaa.com/Sh_Aviny
برای اینکه درباره شهید صدرزاده اطلاعات خوبی پیدا کنید شدیدا عابدان کُهنز رو پیشنهاد می‌دهم.
⭕️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر بار اسم می‌آید، بیشتر حسرت می‌خوریم. این‌بار، او و امثال او به عنوان یک نقطه امیدآفرین در کشور معرفی شدند... ۱۴۰۲/۰۳/۱۴ 💢 آثار تصویری که با محوریت زندگی و شهادت شهید صدرزاده ساخته شده‌ را در بسته فیلم ببینید🔻 🔹 مستند روزگار ابراهیم 🔸 مستند عابدان کهنز 🔹 مستند ملازمان حرم 🔸 داستانی دیپورت 🔹 موشن گرافیک غیور علوی 🎥 برای دانلود و تماشای آثار روی نام آن بزنید و وارد شوید. ✅ عماریار، مرجع عرضه آثار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی eitaa.com/joinchat/1460338702C7e130ac336 ✅پایگاه هنری محتوایی ایرانیوم https://eitaa.com/joinchat/3966697678C91c46872d9
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🌹 روایتی از شهید مصطفی صدرزاده ♦️تصاویری کمتر دیده شده از شهیدی که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی امرو
✨ موقعیت زینب‌گونگی موقعیت زینب‌گونگی یکی از اسرارآمیزترین موقعیت‌های زنانه است. در حقیقت این موقعیت یک مقام و مرحله است که برخی زنان به آن نائل می‌شود. زنی که به این مرحله عروج می‌کند به یک اعتبار «زینب‌گونه» می‌شود. من برای این لحظه و موقعیت نام بهتری سراغ ندارم و راستش چیز زیادی هم از آن نمی‌دانم. فقط میدانم یک چنین چیزی علی‌القاعده باید وجود داشته باشد. این موقعیت به زن چیزهای عجیبی اعطا می‌کند. وقتی که زن داغ می‌بیند و شهیدی را تقدیم می‌کند، گویا نطقش باز می‌شود. درحالیکه انتظار می‌رود از شدت بلا زبانش قفل شده باشد اما به مدد این موقعیت و مقام رازآلود عمیق‌ترین مفاهیم را به فصیح‌ترین شکل بیان می‌کند. این امکان و قدرت را این موقعیت خاص به زن اعطا میکند. شاید پیش از این و بیرون از این نقطه کمتر چنین خطابه‌هایی از آن زن بشنویم و شاید برای چنین مفاهیم بلندی باید ساعت‌ها فکر و برای چنین ادبیاتی ساعت‌ها طراحی کرده باشد. لطافت و ظرافت روح زنانه در کالبد واژگان و جملات حلول می‌کند و جملاتی نافذ، ظریف و پرمغز به صفحه‌ی حافظه‌ی ما می‌نشاند. خیلی عجیب است! در خیلی از زنان معاصر تکرار این لحظات را دیده‌ایم. این موقعیت نامش زینب‌گونگی است و بدرستی تمام زنانی که به چنین موقعیتی مبعوث می‌شوند ما را بیاد آن بزرگ قبیله‌ی زن‌های قدرتمند و صبور می‌اندازند و به خوبی پژواک صدای زینب کبری در امتداد تاریخ می‌شوند. @Mahdi_Takallou
خودسازی(عبادت چشم) پیامبرصلی الله علیه و آله: نگاه کردن به سه چیز عبادت است:به صورت پدر و مادر، به قرآن و به دریا. بحار/ج10/ص368 قاعدتا منظور از نگاه کردن، نگاه پر از غفلت و بی خبری و آلوده نیست. مطابق آیات قرآن،دریاها خدا را ستایش و به بزرگی یاد می کنند.تسبیح و تهلیل خداوند را می گویند وعظمتشان انسان را به یاد عظمت خالق می اندازد. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
سوال: برای درمان شهوت راهکاری بفرمایید 🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 -از غذای خود از لحاظ کم و کیف کم کنید و از خوردن غذاهای محرک بپرهیزید -شب ها و بین الطلوعین مقداری قدم بزنید -در هوای آزاد ورزش کنید -از فکر و نظر در مناظر مهیج خوداری کنید. pay.eitaa.com/v/p/
10.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرگز فراموش نمیکنم مردی که تاریخم را به انبیاء پیوند زد🖤! :)