eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
888 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
152 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران هم زمان با یازدهمین جشنواره کتابخوانی رضوی برگزار می کند: کارگاه مبانی داستان کوتاه (رایگان) 🔹️فرصتی ویژه برای علاقه مندان به داستان کوتاه و داستانک نویسی، اعم از نوقلمان و نویسندگان محترم 💠کارگاه مجازی آموزشی مبانی داستانک نویسی 💠مدرس: استاد رحیم مخدومی 📆 شروع دوره: دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ 🕔زمان: دوشنبه ها و چهار شنبه ها ساعت ۱۸ برگزاری در: 🌐https://www.skyroom.online/ch/tehranplir/farhangi View all 3 comments
5⃣1⃣ اگر می‌خواهی همیشه بنویسی اگر می‌خواهی منتقد درونت ساکت شود اگر می‌خواهی ترست از صفحه سفید بریزید اگر می‌خواهی ایده هایی که در سر داری کامل کنی اگر می‌خواهی بر تمام بهانه‌هایت برای ننوشتن غلبه کنی بدون لحظه‌ای توقف بنویس اگر با قلم می‌نویسی لحظه‌ای دستت را از روی کاغذ بر ندار و اگر تایپ میکنی لحظه‌ای انگشتانت را از روی کیبورد بر ندار بگذار کلمات جاری شوند و تو را شگفت زده کنند.  به تنوع اهمیت می‌دهم. من با ماندن در یک سبک مشخص احساس خفگی میکردم. دوست داشتم یک کارم خطی و ساده باشد کار دیگرم شلوغ و فانتزی. یک کارم سورئال و تلخ باشد کار دیگرم خنده‌دار و شاد. دلم نمی‌خواست به خاطر داشتن سبکی مشخص تجربه‌های دیگر را از دست بدهم. مثلاً توی نوشتن وقتی یک جمله یا یک پارگراف می‌نویسم دلم می‌خواهد به سرعت موضوع را عوض کنم و وارد فضاهای دیگری بشوم. شاید نوشتن داستان یا مقاله‌ی بلند برای من دشوارتر باشد. به نظرم باید برای تقویت مهارتم در نوشتن، مدت زمان بیشتری را در کنار یک موضوع بمانم. به همین منظور تمرینی را هم برای خودم در نظر گرفته‌ام. می خواهم یک موضوع خاص را انتخاب کنم و هر طور شده بیش از دو هزار کلمه درباره آن موضوع بنویسم، و جلوی وسوسه‌ام برای پریدن به موضوعات دیگر را بگیرم. و اگر ایده‌ای خارج از موضوعی که روی آن کار می‌کنم به ذهنم رسید آن را در دفترچه یادداشتم دستم ثبت می کنم تا فراموش نشود. ولی تا رسیدن به دو هزار کلمه، فقط و فقط درباره یک موضوع مشخص می‌نویسم. ✍️
زیارت به نیابت از همه اهالی باغ
نحن چمدون🤔 ببخشید اشتباه شد. نحن صامدون😎💪
پیام استاد سندس را که میخوانم دوباره به تمرین کلاسی‌ام نگاه می‌کنم. شروعش را ویرایش می‌زنم و عحیب فکر می‌کنم که من هم مانند معلم تازه کار از مهرماه متنفرم. جدای غمگینی بعد از ظهر های پاییزش دلم نمی‌خواهد بعداز سه ماه به قول پدرم لنگ ظهر بیدار شدن، ساعت شش بیدار شوم. دلم‌ نمی‌خواهد دوباره تمرین های شیمی و فرمول های فیزیک را ببینم. هرچند کنکور عزیز بهانه‌ ایست تا در تابستان هم روزهای خوشم با کتاب و جزوه و تست عجین شود. شاید شما هم که خواننده این دلنوشته نیمه شبی و پر از حرص و تنفر من از از پنج حرف م-د-ر-س-ه باشی، پوزخند بزنی و در دلت بگویی:《 شما که دوساله توخونه می‌خورید و می‌خوابید. تابستون و غیر تابستون نداره، درس هم نمی‌خونید همش تقلبه.》 نه اصلا چنین فکری را نکن، شاید ظاهرش این باشد، قطعاً دلم نمی‌خواهد یک دستم به گوشی باشد و در دست دیگر مداد بگیرم و کتابم را روی بالشتم بگذارم. دوست ندارم در زمان امتحانم تقلب کنم! دلم نمی‌خواهد جزوه‌هایم در گوشی باشد تا شماره عینکم بیشتر شود. من هم دلم برای کلنجار رفتن هر روزه‌ام با مقنعه‌ تنگ شده. حتی امروز که داشتم فکر می‌کردم،متاسفانه یادم‌ نمی‌آمد بند کوله ‌ام را روی مقنعه می‌گذاشتم و چادر می‌پوشیدم یا زیر مقنعه؟! شاید بخندی از این حواس پرتی من اما حق بده، دوسال است لباس فرمم شده پتو و بالشتم. امروز وقتی وارد کانال مدرسه شدم، فهمیدم از شهریور هم بدم می‌آید. دلم می‌خواست یکی را خفه کنم! نمی‌دانم مدیر مدرسه یا وزیر آموزش و پرورش سابق یا شاید هم وزیر جدید که حواسش نبوده و این قانون را از مدرسه ما برنداشت. چه معنی می‌دهد حالا که وزیر عزیز شروع سال تحصیلی را مهر اعلام کرده، مدرسه عزیز تر به بهانه کنکور منفور سال تحصیلی را از شهریور آغاز کند؟! امروز برای اولین بار دلم برای روزهای دبستانم تنگ شد، آن زمان که تنها دغدغه مدرسه‌ام نوشتن از روی درس چهار صفحه‌ای کتاب فارسی بود. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🔹🔸🔹بسم الله النور 📚کارگاه آموزش داستان‌ نویسی با موضوع «ویژگی‌های یک نثر خوب داستانی» زمان: سه شنبه ۱۶ شهریور ⏱ساعت ۱۷ مکان: باغ انار باغبان: سرکار خانم عسکری (شانار) *منتظر حضور گرمتان هستیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
کارگاه گشایش داستان_compressed.pdf
6.96M
📒کارگاه 🔸 خانم صداقتی ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
زندایی جیغ کشان از جا پرید، پشت بندش بچه‌هایش پریدند و به مادرشان چسبیدند، خاله تا چشمش به آن نقطه قهوه‌ای خورد پا به فرار گذاشت به سمت در، مادرجان عصاکشان نزدیک و داد زد: بچه بدو یه دمپایی بیار! مامان که در جایش میخ کوب شده بود به سمتم نگاه کرد: نگران نباشید زهرا می‌کشدش! دویدم سمت آن نقطه قهوه‌ای که با هر قدم برداشتنم بزرگ و بزرگتر می‌شد چه رنگ براق قشنگی داشت، بیخود نیست که بابا می‌گفت به او لقب تمیزترین حشره جهان را دادند. تا به او برسم دیگر روی دیوار بود، تمام قدرتم را به کف دستم دادم و محکم رویش کوبیدم صدای برخورد دستم به دیوار و صدای ترکیدنش و هم زمان سرد و خیس شدن از پاشیدن دل و روده‌اش حس خوبی به درونم تزریق کرد، احساس قدرت و احساس شجاعت، نمی‌دانم چرا خیلی ها از این موجود قهوه‌ای جذاب که تمیزترین حشره جهان است می‌ترسند، البته ترس که نه چندششان می‌شود. دستم را که برداشتم جسدش روی دیوار نبود، چیزی کف دستم را قلقلک میداد، خودش بود با آن شاخک زیبا. همان موقع صدای أی کثیفی بود که از جمع بلندشد. رد این شجاعت تا مدت‌ها روی دیوار نقش بسته بود.
~{📏 لوگو باغ انار📐}~ https://eitaa.com/Baghanar_logo هزینه هر کدام از طرح ها، هدیه ۲۵۰ صلوات با عجل فرجهم...از طرف طراح به صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها.