eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
896 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کدام‌شان برای کاری بیرون رفتند. کل روز، برای او بود. بدون بیننده یا نصیحت‌کننده‌ای! به قول رفقا وقت واسه عشق و حال داشت و امکاناتش هم به وفور یافت می‌شد. از خلوتی خانه بگیر تا سیستم و اینترنت و...از همه مهم‌تر شیطان از همیشه سرحال‌تر در حال خدمت‌رسانی به خلق خدا بود. "چیزی که نیست.نه کسی تو را می‌بینه و نه قرار اتفاقی بیفتد! فرصت به این خوبی داری ازش استفاده کن! جوانی و پر نیاز خدا هم خودش می‌داند! هیچ کس از کارت باخبر نمی‌شه! تو هنوز هم همان دختر سربه‌زیر و با حیای فامیل باقی می‌مانی.‌کسی که که نمی‌فهمه" شیطان افتاده بود رو دور وسوسه کردن و بی‌مهابا سخنرانی می‌کرد. نباید مشتری دست به نقد امروز از دست می‌رفت. به هر‌ ریسمانی که فکرش را می‌کرد ، چنگ زد. از حفظ پرستیژ دخترک بگیر تا باز بودن درب توبه و رحمانیت خدا. یک آن دید دخترک بی‌توجه به افاضاتش رفت به سمت روشویی و وضو گرفت. این اولین ضربه‌‌ی حریف بود. شیطان ولی همچنان به خود می‌پیچید و از راهی جدید وارد می‌شد. صدای پیغام گوشی خبر از حمله‌ای دیگر می‌داد. به سمت موبایلش رفت و پستی را که ارسال شده بود را باز کرد همین که نگاهش به کپشن افتاد به کل ، اینستا را حذف کرد. تا اینجا شیطان قریب به نود درصد فیتیله‌پیچ شده بود و از درد به خود می‌پیچید. قربة إلی اللهی که دخترک در نیت نماز گفت ،ضربه‌ی آخر هم به شیطان زده شد و دیگر هیچ جانی در تنش باقی نماند. دختران‌ما به این آسانی‌ها چوب حراج به حیا‌ی‌شان نمی‌زنند. آنها بزرگ‌تر از آنند که برای لذتی کاذب و آنی زندگی‌شان را نابود کنند....🌸
پاکدامنی یعنی دختری که با اجبار وارد عروسی مختلط شد اما چه وارد شدنی وقتی همه با لباس انچنانی بودن اون با افتخار با چادر سیاهش وارد مجلس شد ...
حیا را از پیرمرد روضه‌خوان محل آموختم که تمام سالهای پیرغلامی‌اش وقتی برای مجالس روضه زنانه روضه می‌خواند سرش پایین و چشمانش بسته. بعد از روضه هم اگر خانمی از او سوالی داشت نزدیکش که می‌شد، سرش که پایین بود چشمانش را هم می‌بست.
پادامنی یعنی وقتی چند تا خانم محجبه وارد یک مغازه مردی بشوند و اون اقای برای راحت بودن اون خانم ها جلو در بایسته خودش و اجازه نداده مرد های دیگه وارد مغازه بشن تا او خانم ها کارشون تمام بشه....
را از پسری آموختم که نیمه شب در کوچه، سرش را پایین انداخت تا با آرامش به راهم ادامه دهم.
حیا چیز عجیب و دوری نیست! در واقع یعنی حفظ درستی ها.. حال اگر هر کدام از ما حیا را طوری می پنداریم، به خاطر این است که تعریفمان از درستی ها و ارزش ها متفاوت است. اگر دانه ها متفاوت نباشند، میوه یکسان است!
چطور داستان را شروع کنیم و چطور پایان دهیم؟
هدایت شده از حسین ابراهیمی
سلام عزیزان اگر مقدور است برای پدرم نماز شب اول قبر را بخوانید. ممنونم. تقی فرزند نقی.
نور آهای درختان گرامی، انتقاد کنید از من، به صورت ناشناس. از طریق پیوندِ زیر👇 http://unknownchat.b6b.ir/4829 سعی می‌کنم در حد توان پاسخگو هم باشم. آنچه صلاح نمی‌دانید در پی‌وی بگویید، اینجا بگویید.