هدایت شده از قادری
سلام بر پشتک ...
نه ببخشید
سلام بر فرسایندگان ذهن و قلم حیات آفرینندگان از ناسوت و عدم
الهام که رخ بوسِ شمایند البته همان فرشته که مقبول طبع علیای شما ک زیبنده رو سفلای ماست
ماست هم گران شده ای جان به قربان جان هم فکر کنم دارد سر کار می رود، کدام جان!؟ جااان، رفیقت ؛ جان اسمیت که عمری باهاش تو کافه های شهر آبگوشت تیلیت کرده و به ریش روزگار ملیله دوختید، به همین زودی یادت رفت.
هییی. تقصیر تو نیست این رسم روزگاره تا دست کسی به جایی بند میشه دیگه هیشکی رو بنده نیست، نمیدونم شایدم برای خدا بندگی میکنه...
راستی شنیدم حروف الفبا رو تا "واو" بلد شدی یکم دیگه بجنبی تا "یاء" هم میرسی
چای که میخوری؟... از دیشب مونده باید تا الان خوب دم کشیده باشه. قند هم ندارم
میخای یه لیوان آب بیارم ؟ عه آب هم قطعه
این بود انشای من خوش بود الهام من
"هزیانلوگ"
ارادتمند وارو...
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
سلام بر قادریِ جان.
فرشته ها سلام رساندند و گفتن قادری را یک فصل ماچ کن. فرشته های آسمان هنوز به الهام امیدوراند و دل در گرو انارهای سرخ دارند. درختانی هستند که قادرند و عاشق.
دیشب ملکه الیزابت به پادشاه لویی چهاردهم نامه نوشته بود که قهوره قجری ریخته ام بیا و بخور و فیلان و بیسار و ال و بل و شنگل و قادری هم اینجاست.
کنار همه فیله های مرغ، کباب بُناب گذاشته ام برای تمام پادشاهان برعکس و انگشتر پادشاه افتاد جلوی فورودو و سام به گاندولف گفت هِی یو. و من همچنان داشتم با سارامون میجنگیدم که گالوم های اسراییلی خودشان را خیس کردند و گنبد آهنین هزار تا سولاخ داشت.
قادری قلم در دست گرفته بود و از واو می گفت و تمام گنجشکهای آتلانتا و جورجیا و میسیسیپی و علیآبادکتول و حاجیآبادبندر و فسای شیراز داشتند خیره نگاهش میکردند.
هدایت شده از قادری
و علیکم السلام ای استاد ِ عمران
سلام خداوند بر شما باد که همت در ساختن صرف می نمایید
از روزی که در کوی عشق ورزیتان به وقوف نشسته ام بر کرامت روح در سایه سبوح به مرتبه اذعان رسیده ام
و اگر چه نه آشکار مستاجر محله ارادتتان گردیده ام و روز به روز بیش میردی در کیش
الیزابت را به عقد ملک سلمان معدوم درآوردیم و محصول مشترکشان را در اطراف پراکندیم تا میوه نفاق را در سایه کابالا و در قاب تصویر و رمان و ... به خورد طبقه بردگان دهیم در این مهم از حلقه های عرفان گذشته و به آبکش های یهود برنج خیسانده و به انتظار شب های قدر نشستیم تا در طلوع فجر پیام سجیل را برای برپایی کلاس های شنای در استخر مدیترانه به یاد غریق کوشک ترانه رهایی سر دهند
اما این ارادتمند به حق استاد عارفم و به نقصان خویش واقف اما ارادت به الهام و فرشته واداشت تا عرض اردات خود را به محضر بزرگان برسانم و شب عیدی موجبات مسرت اهل عقبا را فراهم دارم
نمک در نمکدان شوری ندارد
دل من طاقت کوری ندارد
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
شب رنگارنگیست و قادری به لهجه سلیس ترکی میخندد و من هنوز کبابهای بناب را دولپی نخورده ام که کسی میزند روی شانه ام و میگوید سوسانو سلام سفت رسانده و گفته نمکهای پوسان شکرشکن شدهاند از این قند مراغه که به باغ انار میرود.
تمام مادران پوسان و بویو و چوسان قدیم دارند جلوی خانه امام حسن مجتبی سبزی پاک میکنند تا حضرت برای شام سبزی تازه به مستمندان بدهند.
امام مجتبی علیه السلام امشب به مناسبت میلاد مادرشان برای هفت میلیارد آدم سفره انداخته است.
من از شیوه سفره آرایی به نظرم شام کباب بناب است با دوغ ندوشن و گردوی همدان را چرخ کرده اند و ریخته اند روی زیتون رودبار.
جومونگ به آنخ ماهو پیام داده که چه نشسته ای که زلیخا به سمت خانه یوسف روان است و مختار سقفی یه دستی تیر میاندازد به حرمله و دل من یکی که خنک میشود.
شب میلاد است و دلم یک پارچ تگری آلوئورا تگری میخواهد با چهارتخم. تمام کره جنوبی را گشته ام برای عَشَقه...آخرش یک زن کره ای آدرس کوچه بنی هاشم را روی پاپیروس نوشت و گفت انوشیروان دادگر دستور داده صهیونیسم را نابود کنی تا به عشقه حلال و طیب برسی.
و من اکنون تمام زمین های بایر را با چند کارشناس زبده گشته ام. کالاهاری را انتخاب کرده ام برای اینکه تبدیلش کنم به یک باغ انار چند میلیارد هکتاری.
آبش را قرار است پوتیفار از نیل بیاورد. آخناتون، آمن هتپ چهارم سلام سفت رساند و گفت ما هرچه داریم از حاج قاسم شما داریم و هرچه خواستید میتوانید آب از نیل ببرید تا تمام کالاهاری را تبدیل کنید به باغ انار
نامه ای از یوزارسیف اصیل به دستم رسیده که در آن به من و قادری و خانم نورای و همه شما گفته از احوال ما غافل نیست و برای ما دعا میکند. و ما غافلیم و مدام به کباب بناب فکر میکنیم و سوسانو و دوغ و زلیخا و فیلان و بیسار و ال و بل و شنگل.
#میلادحضرتزهرا
#یوزارسیفاصیل
#غفلت
#بهشت
سورهکوثراومده_۲۰۲۲_۰۱_۲۲_۱۹_۰۷_۴۹_۲۵۸.mp3
5.44M
#مولودۍتایم🎼
•|مژدهکهسورهڪوثراومده
•|لیلةالقدرپیمبراومده..😍🎊
#سیدرضانریمانے🎙
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
به نام او
سلام و تبریک به همهی فرزندان و عاشقان حضرت زهرا سلام الله علیها.
در ابتدا از مجموعهی خوب و مخلص باغ انار و اساتیدی که در این شش ماهه در عرصهی نویسندگی راه پیشرفت را برای دوست داران نوشتن، باز کردن کمال تشکر دارم. به ویژه استاد هیام عزیز که در کوچه انار در کنار آموزه های ایشان قدم زدم و آموختم.
بعد از گذشت چند جلسه از جلسات کوچه انار فراخوان #جشنواره_بانوی_هزاره_اسلام در سرتاسر باغ زده شد. خیلی دلم میخواست برای خانم حضرت خدیجه علیها السلام چیزی بنویسم اما با توجه به عدم مهارت کافی نگران نتوانستن ها بودم. چند روز بعد در باغ انار استاد آرمینه در لابه لای تمرینهای ناربانویی ها نکتهای را آموزش دادند و گفتند: « هزینهی این کلاس و این نکته شرکت کردن شما در فراخوان بانوی هزاره است.»
اینجا بود که تصمیم قطعی گرفتم و برای نوشتن شروع به تحقیق کردم ....
با توجه به ویژگیهای زندگی حضرت خدیجه که در مقام همراهی و همسری و بذل مال و جانشان بود ایدهی اولیه شکل گرفت.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
یاحق
...و اینچنین شد که آفتابینْ نامِ نامیِ صدیقهطاهره(سلام الله علیها) بر سَردَرِ ورودی باغ انار درخشیدن گرفت...
و یک سال و اَندی دستِ رحمت حق، از میانِ آستین آن حضرت، سیراب کرد زمین تشنهی باغ انار را...با پیمانههایی از معرفتِ اساتید انقلابیش...
واینک زمینهایی که آماده شدند، بذرهایی که کاشته شدند، جوانههایی که قامت راست کردند، نهالهایی که رشد کردند ودرختانی که جان گرفتند؛ همگی میروند تا اولین ثمراتشان را نثارِ دامانِ این بزرگوارْ بهانهی خلقت کنند...و پیشکش نمایند ماحصل تلاششان را به مقام نورانی ولایت...
پروردگارا تو را سپاس « بِعَدد ما اَحاط به عِلمُک» ...
********
واما بعد...
از همهی اساتید و بزرگوارانی که در این مدت، مجاهدانه تلاش کردند؛ با همه کمیها و کاستیها ساختند و خم به ابرو نیاوردند صمیمانه سپاسگزاریم...
واز همه دوستانی که با همه گرفتاریها،خواندند و نوشتند و قلم زدند و کوشش کردند، خالصانه متشکریم...
خصوصاً از استادگرامی سرکارخانم هیام، و سه درختجوان سرکارخانمهامحبوبه سلیمانی، زهرا کاظمی فخر و طاهره حکیمی؛ که شیرینیِ اولین نتیجهی این تلاش جمعی را به کام همه نشاندند، تشکر ویژه داریم...
به امید نتایج درخشان و گامهای بلند دیگر...
یاحق
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
من اینو الان دیدم
سلام عزیزم عید شما هم مبارک
من نمیتونم مثل محبوب جان ادبی صحبت کنم
یعنی یه خورده سخته واقعا
از لطف و مهربونی دوستان و اساتید بزرگوار تشکر می کنم، حقیقتش خودم رو در سطحی نمی بینم که در حضور اساتید بزرگوار، از خودم بگم.
از باب وظیفه
باید تشکر کنم از مجموعه ی باغ انار.
یقینا راهنمایی ها، کلاس ها و در کل تشکیلات باغ، در حرکت یه صفر کیلومتری مثل من تاثیر به سزایی داشته و داره.
البته در این مسیر مشکلاتی حالا به فراخور گذر ایام هم پیش اومد که بشخصه داشت باورم میشد، داستان نویسی قسمت من یکی نیست.
باور دارم که هنوز حتی به ابتدای راه داستان نویسی نرسیدم و راه سختی در پیش رو دارم، ولی خوبی این نشونه ها به اینه که باقی مسیر رو امیدوار طی میکنی.
خوبی مجموعه ی باغ انار هم اینه که وحشت این راه رو برات کمتر می کنه
و چه بسا راحتر می کنه...
در مورد چطور نوشتن داستان گناه من چیست
خب من تازه وارد باغ انار شده بودم و مستقیم هم رفته بودم کلاس استاد بزرگوار خانم هیام
چهار پنج جلسه نگذشته بود که تبلیغ این جشنواره رو دیدم اولش بی اعتنا بودم چون هم شرایط خانوادگی م مساعد نبود (نقل مکان از یک شهر به شهر دیگه و... ) و هم اینکه خودم رو مبتدی می دونستم. اعتقادم این بود که ورود به این جشنواره ها برای منی که هنوز مبتدی راه هم محسوب نمیشم، یه جور اسائه ی ادب به شخصیت های جشنواره ست.
ولی با شوقی که دوستم خانم سلیمانی ایجاد کرده بودند، با خودم گفتم امتحانش ضرر نداره!
همون زمان برای جشنواره ی یاس یک سری منابع معرفی شد که من اکثرا رو خوندم بنابراین با توجه به بازه ی زمانی کمی که برای هزاره مونده بود سریع داستانو نوشتم و تا نصف شب من و دوستم در مورد داستانامون صحبت می کردیم
بعد از اینکه داستانم رو نوشتم به سه نفر عالم دینی نشون دادم البته یک طرح کلی از داستانم رو در قالب سوال ازشون پرسیدم جواب دو نفر از این بزرگان این بود که این طرح مشکل شرعی داره
یک نفر هم گفتند خالی از اشکاله
حالا من مونده بودم و اختلاف نظر علما!
بحث هم سر وجود شخصیت سلما در خود تاریخ بود. البته قبول دارم که طرح سوالم خالی از ایراد نبوده و اگر خود نوشته رو میدادم این اتفاق پیش نمی اومد
خلاصه اینکه کلا از ارسال داستان پشیمون شدم
تا اینکه یه روز مونده به اتمام جشنواره با دو استاد عالم دیگه صحبت کردم گفتن نه اشکال شرعی نداره
این جواب هم تردید من رو از بین نبرد
محبوب جان پیشنهاد دادن شما داستانت رو بفرست اونجا دیگه می دونن که داستانت ایراد شرعی داره یا نداره
فوقش محل نمیذارن
افسون جان هم یک دور خوندن تا اگر ایراد تایپی نداره داستان رو ارسال کنم
که جاداره ازشون تشکر کنم
داستان رو با همون تردیدها فرستادم
تردیدم اینقدر موثر بود که دیگه داستان رو اصلاح نکرده فرستادم
بعد از ارسال داستان متوجه شدیم که فرصتش تمدید شده ولی با توجه به دغدغه ی یاس و داستان لایت
کامل بیخیال داستان شدم
بعدها یکی از اساتید باغ که خدا بهشون سلامتی و زندگی با عزت بده و بابت راهنمایی هاشون من مدیونشون هستم
داستانم رو که خوندن گفتن کار یک داستان نویس خلق شخصیته
که شما خلق کردید و این اشکال شرعی نداره زمانی اشکال شرعی داره که از خودت بجای اهل بیت علیهم سلام نقل قول بذاری
برای خودم که خیلی مفید بود بخاطر همین اینجا عنوانش کردم
در مورد هدف هم دوست دارم مخاطبم فقط درگیر روزمرگی های داستان ها نشه بلکه بعد از اتمام خوندن داستانم این احساس رو داشته باشه که بعلمش یه چیز مفیدی اضافه شده
حالا چقدر تا حالا موفق بودم و چقدر قراره موفق بشم
میشه همون فاصله ی من تا رسیدن به اوج داستان نویسی
ببخش طولانی شد🙈