eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
889 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
152 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
اواسط آذر بود. پس از گرفتن برگ سبز سربازی و فهمیدن اینکه قرار است اول بهمن اعزام شوم، مادرم پیشنهاد داد که تا موقع اعزام بیکار نباشم و مشغول کاری بشوم. لب و لوچه‌ام را آویزان کردم که گفت: _تا الان خوردی و خوابیدی؛ حداقل این یه ماه و نیم رو برو کار کن. لبخندی زدم که ادامه داد: _همین هایپر مارکت محل آگهی زده که کارگر ساده می‌خوان. برو باهاشون صحبت کن، ببین چی میگن! دستی به صورتم کشیدم. _باشه، فقط یه مشکلی هست. چشم‌های مادرم ریز شد. _چه مشکلی؟! _مگه نمیگی کارگر ساده می‌خوان؟! _چرا. _خب همین دیگه. من خیلی ساده‌ام. به درد اونا نمی‌خورم! سپس پوزخند ریزی زدم و پا به فرار گذاشتم. صبح فردا به فروشگاه محل رفتم و پس از وارد کردن اسم و فامیل و آدرس و شماره تلفن، رسماً مشغول کار شدم. فروشگاهی بود با چهار راهرو. راهروی اول که اولش میز حساب و کتاب بود و صاحب‌کارم پشت آن می‌نشست، یک طرف راهرو مخصوص چیپس و پفک و پفیلا بود و طرف دیگرش، کیک و بيسکوییت. راهروی دوم، سمت راستش رب و مربا و چیزهای شیشه‌ای مثل زیتون و ترشی و سیر و چیزهای کنسرو شده مانند انواع و اقسام غذاها از قبیل قیمه و قورمه و ماکارانی و آش دوغ و لوبیا چیتی و... وجود داشت و سمت چپ هم از حبوبات و شکلات‌های کیلویی تا نودالیت با طعم‌های مختلف و حلوا شکری و اَرده‌ی شیره و... تشکیل شده بود. قفسه‌ی جلو میز حساب و کتاب هم مخصوص خوراکی‌های بچه‌ها بود. از شکلات و کاکائو و ژله و لواشک‌های مختلف بگیرید تا پاستیل و پشمک و اِسمارتیس. سمت راست راهروی سوم هم از ماکارانی‌های ساده و شکل‌دار بود، تا سویا و لازانیا و... روبه‌روی قفسه‌ی ماکارانی‌ها هم انواع سُس بود. از مایونز و کچاب بگیرید، تا فرانسوی و هزار جزیره. روغن‌های آفتاب‌گردان و سرخ کردنی هم در همین سمت بود. قفسه‌ی جلوی فروشگاه هم انواع لوازم التحریر مثل مداد و پاک کن و تراش و خودکار و دفتر و دفترچه بود. همچنین چسب قطره‌ای و شیشه‌ای و همه‌کاره و و کیسه فریزر و خمیر دندان و مسواک و... هم در این قفسه وجود داشت. روبه‌روی این قفسه هم آرد سوخاری و آرد سفید و ذغال کبابی و سرکه سفید و همچنین پودر کیک با طعم‌های مختلف و گلاب و عرق نعناع و سایر عرقیات بود. در ورودی راهروی چهارم و در سمت راست، چهار یخچال وجود داشت. در یخچال اولی، سالاد الویه و مرغ، انواع سوسیس و کالباس، ساندویچ‌های سرد و آماده و قارچ کیلویی وجود داشت. در یخچال دومی، خمیر پیتزا و پنیر پیتزای کیلویی و بسته بندی شده، ناگت و شِنیسِل مرغ، میگو سوخاری، کباب لقمه و ذرت مکزیکی‌های بسته بندی شده بود. در یخچال سوم و چهارم هم انواع و اقسام نوشیدنی کوچک بود. از نوشابه‌های رنگی بگیرید تا دلستر و دوغ. در ادامه‌ی راهروی چهارم هم، مواد شوینده و بهداشتی بود. سمت راست قفسه پر از شامپوی سر و بدن و نرم کننده و پوشک بچه و... بود. سمت چپ هم از وایتکس و جرم‌گیر و شیشه‌پاک‌کن بگیرید، تا تاید و پودرهای دستی و ماشینی. همچنین مایع دستشویی و ظرفشویی و صابون هم در این قفسه وجود داشت...
در تَه فروشگاه، شش عدد یخچال بزرگ وجود داشت. در سمت راست، انواع کمپوت و آب‌میوه و شیر و شیرکاکائو و آب معدنی بزرگ و کوچک وجود داشت. در یخچال وسطی و سمت چپ، فقط لبنیات بود. از انواع شیر و دوغ بگیرید، تا پنیر و خامه و ماست ساده و موسیر و دبه‌ای و... البته کره تنها لبنی بود که در این یخچال‌‌ها وجود نداشت و در یخچالی که سوسیس و کالباس بود، موجود بود. خیار شور و ترشی کیلویی و تافت سر و اکسیدان مو و لوازم آرایشی و بهداشتی هم در فروشگاه وجود داشت. من از هشت صبح می‌رفتم و دو بعدازظهر می‌آمدم. اولین کار من بعد از رسیدن به فروشگاه، نظافت بود. اول کل فروشگاه را جارو می‌کردم و سپس کف فروشگاه را طِی می‌کشیدم. بعد از نظافت، کارتُن‌های تخم مرغ را باز می‌کردم و آن‌ها را در جای مخصوص‌شان می‌گذاشتم. البته بین خودمان بماند که اوایل که بلد نبودم کارتُن تخم مرغ‌ها را باز کنم، یک شانه تخم مرغ را سر ندانم کاری شکستم و شرمنده‌ی صاحب‌کارم شدم. گرچه صاحب‌کارم آدم مهربانی بود و چیزی نگفت. البته بعد از آن خراب‌کاری، خودم یک روش جدید برای باز کردن کارتُن تخم مرغ‌ها اختراع کردم و از آن به بعد، دیگر بدون تلفات تخم مرغ‌ها را سر جایشان می‌گذاشتم. بعد از آن اگر خیارشورها تَهَش بود، می‌بردم لب جوب و آبش را خالی می‌کردم. سپس یک دبه‌ی کامل را دو دستی برمی‌داشتم و آن را داخل جای مخصوصش می‌ریختم. بماند که بعدش بازو و دستانم درد گرفت. بعدش دیگر کار خاصی نداشتم تا اینکه بار بیاید و من آن‌ها را داخل قفسه بچینم. بارِ لبنیات هرروز می‌آمد. میهن و پاک و کاله روزهای زوج می‌آمدند و پاژن و پگاه روزهای فرد. دومینو و رامک هم هروقت عشقشان می‌کشید، می‌آمدند. بعد از چیدن بار، قفسه‌ها را مرتب می‌کردم و اگر کسی خیار شور، قارچ، پنیر پیتزا و یا حتی حبوبات کیلویی می‌خواست، برایشان روی ترازو می‌کشیدم و رسید قیمت را به دستشان می‌دادم. در کل در این یک ماه و نیم، هم مشغول شدم، هم کارهای زیادی یاد گرفتم و هم درآمد ناچیزی کسب کردم. همین چند روز پیش هم تسویه کردم و حالا آماده‌ام برای اعزام به خدمت مقدس سربازی...!
🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃 💫توجه••توجه💫 از شما کائناتی ها و دوستان عزیز دعوت می‌شود تا در کارگاه انتخاب هدف، با موضوعات و نکات ناب سرکار خانم عارفی، حضور پیدا کنید. تا محفلی گرم و علمی به ثمر بنشیند. امشب: ۳بهمن ماه۱۴۰۰ ساعت:۲۱شب در کائنات منتظر حضور شما هستیم. با تشکر از همراهی شما. 🌸کائنات🌸 https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe
واو بخرید. این هزار بار. حتما باید زور بالای سرتون باشه🙄 اصلا به مناسبت این روز عزیز هزار تومن تخفیف هم می دم.🤓 @evaghefi
🔹🔸🔹بسم الله النور🔹🔸🔹 ✍ کارگاه نویسندگی 💠 مبحث: زاویه دید ⏳دوشنبه ۴ بهمن ماه ⏰ ساعت ۲۱ مکان: ناربانو باغبان: بانو مرادی منتظر حضور گرمتان هستیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
نور و عسل میلاد نور است و دلم پر از سکنجبین و ترنج است. دختران عزیز سلام. خیلی از شماها در آینده ای نه چندان دور همسر و مادر خواهید شد. با وجود اینکه بحران بی شوهری بی‌داد می‌کند ولی ناامید نباشید خداوند پر مهر است و بزرگ. مادری و همسری و زن بودن موهبتی است که مردان سبیل‌کلفت از آن بی بهره‌اند. و زن روح حیات خانواده است. و خانواده کوچکتری سلول جامعه است. و اگر خانواده زنده باشد جامعه زنده است. قطعا اگر احترام زن در این واحد کوچک حفظ بشود و قدرش دانسته شود جامعه از تبّرج مصون خواهد ماند. امیدوارم تمام مشکلات کمرشکنی که این روزها برای خانواده ها وجود دارد به مدد سلام الله علیها برایتان همچون شهد و عسل شود. نام زهرا سلام الله علیها برای من عسل است. شیرین و گوار و انرژی بخش. ناف روح مرا با مهرش بریده اند و قنداقه مرا در اوج سختی ها به دست پر مهر او داده اند. در سرمای زمهریر به نورش گرم شده ام. و در ظلمات دنیا با نور عبادتش راه یافته ام. هنوز هم نیاز دارم به مدد بی‌بی سلام الله علیها. امیدورام روزی که چشم در چشم می‌شویم از خجالت نمیرم‌. دعایم کن مادر که اسیدِ دنیا دارد مرا هضم می‌کند. بازم کن. رهایم کن. نگو عاق والدین شده ام. من می‌دانم در چه ظلمتی غرق شده ام. شما هم می‌دانید. اگر رها شوم به دَرَک اسفل می‌افتم. روز میلاد مادر نور است. نورآفرین. نور بخش. نورسا. نورساز. نورتاب. یک پارچه نور به سر جهانم کشیده شد مادر با آمدنت. میلادتان مبارک‌ حضرت زهرا سلام الله علیکِ. و امیرالمومنین علی علیه السلام چه خوشبخت است.