eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
💢کشتار سربرنیتسا، بوسنی. 1995 🔹آخرین نگاه یک مادر مسلمان بوسنیایی به پسرش قبل از شهادتشان به دست ن
دختر هستید. پانزده ساله. پدرتان برایتان گوشواره جدید خریده. به دل‌تان می‌افتد این گوشواره را نذر حضرت رقیه سلام الله علیها کنید. همان شب یک رویای شیرین می‌بینید. فردا ظهر وقتی پدرتان از سر کار برگشت می‌خواهید برایش خواب‌تان را تعریف کنید. 🔸 بابا دیشب یک خواب دیدم. خواب دیدم توی حرم حضرت رقیه هستم.... جمله بالا را ادامه دهید.... ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND
- بابا دیشب دیدم تو حرم حضرت رقیه هستم. بابا! گوشواره چه به درد می‌خوره؟ بابا! من نمی‌خوام گوشواره هامو. بابا، رقیه می‌گفت گوشواره هامو کشیدن، گوشاش کبود بود، بابا! من نمی‌خوام گوشواره هامو. گوش هاش خونی بود، به گوشواره هام نگاه کرد و شروع به گریه کردن کرد. درد داره بابا، من نمیخوام اینا رو بابا.
بابا دیشب خواب دیدم توی حرم حضرت رقیه هستم اما حسی عجیب پر و بالم را گشود.. کودکی کنار ضریح نشسته و اشک میریخت گویا دلتنگ کسی بود.. جلو رفتم و دست بر شانه اش زدم: _چرا گریه میکنی؟ قطره ای اشک از گوشه چشمش سرازیر شد + پدرم به جنگ رفته و مدتی که ازش خبری نداریم و مادرم شدید بیقرار است وقتی یاد بابا می افتم گریه امونم نمیده حضرت رقیه در فراغ پدر چه کشیده را نمیدانم دیگر..
بابا دیشب خواب دیدم. خواب دیدم توی حرم حضرت رقیه هستم. آنجا سرد و نمناک بود. نمی‌دانم چرا... صدای گریه شنیدم! به سمت صدا رفتم. دختری کوچک گوشه ی حرم، روی سنگ های سرد نشسته بود. گریه می‌کرد و مدام می‌گفت: بابا کجایی؟ روبرویش نشستم. صورتش کبود بود. خون تمام صورت کوچکش را گرفته بود. دستم را روی شانه اش کشیدم. سرش را بالا آورد و با ترس گفت: اومدی منو بزنی؟ مسلمونی؟ اگه مسلمونی تو قرآن خوندی (فاما الیتیم فلا تقهر)؟ نزنیا! نزن منو. من بابا ندارم وای بابا! او رقیه بود. گوش هایش کبود شده بود. بابا! تا گوش های کبود رقیه جلوی چشمم است چگونه گوشواره را آذین گوش هایم کنم؟
" به‌نام‌خدای‌حسین" بابا دیشب یه خواب دیدم. خواب دیدم توی حرم حضرت رقیه هستم... توهم کنارم بودی بابا، دستم وگرفته بودی که گم نشم‌. یه دختر سه چهارساله گوشه ای نشسته بود، گریه می‌کرد، ازش پرسیدم چی شده؟! گفت: «گوشواره هامو دزدیدن» خیلی گریه می‌کرد، بامهربونی بهم نگاه کردی! منم گوشوارمو بیرون آوردم بهش دادم و گفتم: «گریه نکن، بیا گوشوارهٔ من برای تو» نمی‌دونی بابا چقدر خوشحال شد، گفت: «به بابا حسینم میگم گوشوارتو بهم دادی» بابا من گوشوارمو نمی‌خوام، اونا رو نذر حضرت رقیه کردم...
"بسم رب الحسین" بابا دیشب خواب دیدم تو حرم حضرت رقیه بودم... ولی بابا مثل همیشه نبود بی روح و دلخراش بود گویا غم گریبان گیر آنجا شده بود دختران دست به دست باباهایشان بودند یکی در بغل پدرش و دیگری کنار آن ولیکن در کنجی از حرم دخترکی نشسته بود بابا دلم برایش شکست خیلی شکسته و مظلوم بود و از درد به خود می پیچید لاله گوش هایش کبود و سرخ بود گویا گوشوارش با زور کشیده شده است کنج کاوی کردم و از او پرسیدم چی شده!؟ در پاسخم گفت ناکسی گوشواره هایش رو دزديده است بردباری نکردم وهمون گوشواره هایی که برایم خریده بودی را در اوردم و به آن دخترک دادم یک ذره خندید و گفت:(سفارشت را پیش بابا حسینم میکنم) بابا من گوشوارهامو نذر حضرت رقیه کرده ام:) A.M
حرم کوچک بود. و قبری کوچک در وسطش می‌درخشید. همه جا غرق نور بود. نورهایی درخشان که گویی ستاره‌هایی اند از آسمان سربرآورده. می‌درخشیدند چه درخشیدنی. آهسته به قبر نزدیک می‌شدم و محو تماشای ستاره‌های آسمان حرم بودم که متوجه شدم آنها ستاره نیستند. در و یاقوتهایی‌اند، آویزان از زنجیرهایی درخشان، که سرشان به شاخه های انگور متصل است. شاخه‌ها را که دنبال کردم، گوشه‌ی حرم، تنه‌ای تنومند دیدم، گویی سر فرو آورده و هزاران هزار گوشواره‌ی زرین از شاخسارش آویزان. آنقدر زیبا که چشم را خیره و هوش را می‌زدود. ناگاه، صدایی حواسم را از خوشه‌های زرین انگور برید. سر که برگرداندم، کودکی دیدم به زیبایی فرشتگان و به روشنایی خورشید. چهره‌اش می‌درخشید بیش از هر درخشنده‌ای و چشمانم را محو می‌کرد بیش از هر محو کننده‌ای. همینکه دست کوچکش را در دستم نهاد، گویی روح به تازگی در درونم دمیده شد و تمام ذرات وجودم زندگیِ دوباره یافت. او مرا با خودش همراه کرد و بیش از سه قدم برنداشت، که ناگاه همه چیز رنگ دیگری به‌خود گرفت. هنوز درخت انگور پابرجا، اما اینبار تنها نبود. باغی وسیع روبروی‌مان بود، تماما از درختان تاک پوشیده، که شاخسارشان به آسمان متصل بود و از آن شاخسار هزاران هزار، خوشه‌ی زرین آویخته! محو آنهمه زیبایی، خویش از یاد برده بودم و انگار نفسهایم بازدمی نداشت. تا دستم از دست دختر زیبارو رها شد، باز به حرم بازگشتم. هنوز خوشه‌های زرینِ گوشواره‌، بالای سرم می‌درخشید اما دیگر مجذوب کننده نبود. که این قطره‌ای بود از دریایی بیکران و نامشهود! سر که برگرداندم دختر هنوز روبرویم بود. لبخندی زد و باصدایی به لطافت و خوشبوییِ گلبرگهای تازه روییده ی گل سرخ، سخن گفت: نذرت قبول دختر ایرانی. پدرم پس از این به دیدار تو می آید و خواسته ات را به اجابت میرساند. که اوست شفاعت کننده تمام شیعیانش. تا صدایش پایان گرفت، ذرات وجودم از شور و غلیانِ وصف ناپذیری که با شنیدن صدایش گرفته بود، فرونشست و جوش و خروشش ساکت شد. سخنش مرا به یاد گوشواره ی خوشه مانندی که در دست داشتم انداخت. قرار بود آن را داخل ضریح بیاندازم، اما کدام ضریح؟ اینجا پر بود از لطیف‌ترین ذرات هستی که آهن و فولاد در آن جایی نداشت. تا این جملات از ذهنم گذشت، دخترزیبارو، دست دراز کرد و به شاخه‌ای نورسیده، از شاخسار درخت اشاره کرد. شاخه آهسته رشد کرد و خودش را از لابلای شاخسار تنومند درخت پایین کشید. به زیبایی در خود پیچید، پایین آمد و نزدیک شد. جایی بین من و آن دختر، متوقف شد و برگ سبزی کوچک، رویش جوانه زد و شکوفه داد. شکوفه‌ی زیبا، دهان گشود و با صدایی به ظریفی چکیدن قطره آبی در برکه سخن گفت: گوشواره را در پیچ نورسیده‌ی تاکم بنه، تا نذرت را بهمراه خود به آسمان، و نزد اربابی برسانم که هیچ‌گاه، خواسته‌ی دردانه‌ی جفادیده‌اش را رد نخواهد کرد. حس عجیبی داشتم. انگار صدایی بهشتی تمام دل و جانم را پرکرده بود و من، در قبال اینهمه ظرافت، در حال جان دادن بودم. نام ارباب را که شنیدم، انگار تمام سلولهایم آتش گرفت. سوخت و اشکی، آرام از گوشه‌ی چشمم غلتید. گوشواره را بالا گرفتم و به شاخه‌ی تاک رساندم. تاک چرخید و گوشواره را درآغوش گرفت. سپس، آن را با خودش بالا برد و به نوری درخشان که به تازگی، تمام حرم را خورشیدوار پرکرده بود رساند. نور درخشید و درخشید، و از درخشش‌اش، گوشواره‌ی کوچک من، درخشیدن گرفت. شعله کشید و مثل شمعی کوچک گریید. آب شد و باردیگر از نو ساخته شد. شد، شبیه تمام خوشه های زرین دیگر، از شاخسار درخت آویخته. پس از آن، نور که انگار جانی برقرار در خود داشت، روی بر من کرد و بر من تابید. تمام وجودم را، از سپیدی و پاکی اش پرکرد و ناگهان خاموش شد. حالا دیگر، درخشش خوشه های آویزان از تاک، برایم درخشش نداشت و چشم گریانم، به دنبال خورشیدِ درخشانی بود که از من روی برتافته بود. بی‌اراده، چشمان گریانم را فروبستم و تا باز کردم، هیچ ندیدم، هیچ...جز ضریح کوچک دردانه‌ی ارباب، که مرا برای لحظه‌ای در خودش غرق کرد. سیرابم کرد و باز، مرا از دریای وجود بیکرانش، زندگی تازه‌ای بخشید. #(:
بابا دیشب خواب دیدم. خواب دیدم توی حرم حضرت رقیه هستم. صدای گریه دختری را می‌شنیدم، اما هیج کسی نبود. همه جا زیبا بود اما سرد ونمناک. اطراف را نگریستم. صدا از گوشهٔ از حرم می‌آمد. قدم زنان به سوی حرم حرکت کردم. با هر لحظه قلبم با تپش‌های بی‌امانش طاقتم را طاق می‌کرد. نازدانهٔ کوچک وظریف زانو زده بود و گونه‌هایش خیس از بارش قطزات اشک بود. کنارش زانو زدم. چنان عظمتی داشت که هرچه کردم نتوانستم در آغوش بگیرمش. با احترام روبه‌رویش سربه زیر انداختم. سراغ بابایش را می‌گرفت. ناله می‌کرد. بابا بابا کردن‌هایش دیوارهای حرم را به لرزه در می‌آورد. صورتش کبود بود. زخمی. زبانم بند آمد، انگار لال شدم. دلم آتش گرفت از کبودی صورتش. کدام نامسمانی صورتی به این زیبایی را خراش داده است. لعنت فرستادم و قدم نزدیک‌تر برداشتم. خون به پهنای صورت کوچکش وسعت گرفته بود. دستم را روی گونه ‌های سردش کشیدم. سرش را بالا آورد. چنان ترسیده بود که می‌لرزید. با ترس گفت: مگه یه دختر سه ساله این قدر کتک زدن می‌خواد. دستش را روی سرش گذاشت و گفت: نزنید بابای من حسینه. نزنید! نزن منو. گشواره‌هام مال شما. دیگه جونی ندارم..... بابا! اون دخدر حضرت رقیه بود. خودم دیدم، از گوش‌های کبود بی گوشواره‌اش شناختمش. بابا! من دیگه گوشواره نمی‌خوام. گوش‌های من که عزیزتر از گوش‌های خانم سه ساله‌ام نیست. 1401/05/12
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان #تمرین101 شروع داستان با یکی از جمله‌ها #تمرین102 خرمالو و انار #تمرین103 آدم برفی چای دوست #تمرین104 میزبانی از زنی مهربان #تمرین105 کلمه بازی #تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای #تمرین107 مهندس کیست #تمرین108 توصیف حسادت #تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف #تمرین110 دختر تازه مسلمان #تمرین111 نماز آیت الله بهجت #تمرین112 راهیان نور #تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها #تمرین114 شب قدر #تمرین115 دوست و حجاب #تمرین116 تبلیغ حجاب #تمرین117 روز قدس #تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا #تمرین119 من حیث لا یحتسب ( خاطره) #تمرین120 شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) #تمرین121 شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) #تمرین122 خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) #تمرین123 اولین چهار شنبه بعد ظهور #تمرین124 هشتگ طرف #تمرین125 زن و شوهر اسپانیایی در حرم #تمرین126 روز دختر #تمرین127 دختری در سال ۱۳۴۱ #تمرین128 کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. #تمرین129 تازه عروس و غذا #تمرین130 کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ #تمرین131 کلمه‌سازی و داستان نویسی #تمرین132 ج ن ن جمله بنویسید #تمرین133 دیالوگ پوتین #تمرین134 پس از غدیر(ولایت) #تمرین135 مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید #تمرین136 خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره #تمرین137 تلظی، ماهی کوچولوی قرمز #تمرین138 لامسه و داستان‌پردازی #تمرین139 طعم و داستان‌پردازی #تمرین140 تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی #تمرین141 تصور، خانواده، عذر خواهی #تمرین142 بیماری، کربلا، اربعین
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان #تمرین101 شروع داستان با یکی از جمله‌ها #تمرین102 خرمالو و انار #تمرین103 آدم برفی چای دوست #تمرین104 میزبانی از زنی مهربان #تمرین105 کلمه بازی #تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای #تمرین107 مهندس کیست #تمرین108 توصیف حسادت #تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف #تمرین110 دختر تازه مسلمان #تمرین111 نماز آیت الله بهجت #تمرین112 راهیان نور #تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها #تمرین114 شب قدر #تمرین115 دوست و حجاب #تمرین116 تبلیغ حجاب #تمرین117 روز قدس #تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا #تمرین119 من حیث لا یحتسب ( خاطره) #تمرین120 شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) #تمرین121 شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) #تمرین122 خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) #تمرین123 اولین چهار شنبه بعد ظهور #تمرین124 هشتگ طرف #تمرین125 زن و شوهر اسپانیایی در حرم #تمرین126 روز دختر #تمرین127 دختری در سال ۱۳۴۱ #تمرین128 کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. #تمرین129 تازه عروس و غذا #تمرین130 کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ #تمرین131 کلمه‌سازی و داستان نویسی #تمرین132 ج ن ن جمله بنویسید #تمرین133 دیالوگ پوتین #تمرین134 پس از غدیر(ولایت) #تمرین135 مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید #تمرین136 خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره #تمرین137 تلظی، ماهی کوچولوی قرمز #تمرین138 لامسه و داستان‌پردازی #تمرین139 طعم و داستان‌پردازی
داخل کانال جست و جو کنید باتوجه به حس و حالتان👇🏻 توصیف مزه دهان توصیف حسی که جگرتان را کند توصیف پنج صدایی که می‌شنوید توصیف مردی عصبی شبی بیدار با چشم خیس ویرایش جمله لحظه عصبانیت بی حساب بهشت رفتن روایت در ۱۵ کلمه لبخند عصبی صد سوژه پیشنهاد اسم جزئیات تصادف در ۳۰کلمه ویرایش جمله ویرایش جمله شخصیت باحیا دفترچه شهید ۱۶ ساله کلمه نویسی توصیف عقل در کالبد انسان تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک الله اکبر خواب آسوده داستانک مداد در ۱۸ کلمه تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک تصویر و داستانک جریان تحریف عروس قرآن آخرین حس خوب❗️ تصویر و داستانک خبر خوب شهید حججی برایتان ۱۳ زن همراه امام زمان نامه به گذشته خود از زبان تخم مرغ ازدواج زوج مسیحی خاطره طنز همکلاسی مجازی داستان ۱۰۰ کلمه‌ای شما تحت تاثیر فردی خاطره به سبک سیال سبک سیال شخصیت طنز ضرب المثل مهم؟ لینکِ کجا؟ طرح انیمیشن صفحه ۳۱۳ قرآن آذر سال ۵۶ جمله نویسی نحو شهادتت؟ صوت و داستانک حرف‌های فراموش شده دعوا پاک کردن عدس امیرالمومنین داستانک اولین بار در نانوایی نماد تعجب دست خط دکتر ملاقات با امام زمان صدا و داستان محیط و داستان آیه و داستانک زندگی شهید زنی از جرهم اسرائیل و مونولوگ قهرمانی که نیست ایران فرشته و داستان تصویر و توصیف رای دادن جای خالی رای و هجوم شخصیت پردازی صدا❗️ جا به جایی ۴ سال دیگر نامه به حاج احمد متوسلیان آبادان؟ ۲ روز به پایان زندگی لیله المبیت، مونوعلی کلمه نویسی حضرت مسلم ضد صهیون آدم شدن ضرب المثل ترکیبی روز مباهله حدس بزنید چیست؟ بنویسید امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس دختر نوجوان پاکدامن نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴ شما نارنگی هستید داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه علی لندی سیال ذهن تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان #تمرین101 شروع داستان با یکی از جمله‌ها #تمرین102 خرمالو و انار #تمرین103 آدم برفی چای دوست #تمرین104 میزبانی از زنی مهربان #تمرین105 کلمه بازی #تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطه‌ای #تمرین107 مهندس کیست #تمرین108 توصیف حسادت #تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف #تمرین110 دختر تازه مسلمان #تمرین111 نماز آیت الله بهجت #تمرین112 راهیان نور #تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها #تمرین114 شب قدر #تمرین115 دوست و حجاب #تمرین116 تبلیغ حجاب #تمرین117 روز قدس #تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا #تمرین119 من حیث لا یحتسب ( خاطره) #تمرین120 شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت) #تمرین121 شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جمله‌ای) #تمرین122 خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص) #تمرین123 اولین چهار شنبه بعد ظهور #تمرین124 هشتگ طرف #تمرین125 زن و شوهر اسپانیایی در حرم #تمرین126 روز دختر #تمرین127 دختری در سال ۱۳۴۱ #تمرین128 کلمه نویسی | هم‌خانواده و متضاد. #تمرین129 تازه عروس و غذا #تمرین130 کلمه‌های سه حرفی مخفف چین؟ #تمرین131 کلمه‌سازی و داستان نویسی #تمرین132 ج ن ن جمله بنویسید #تمرین133 دیالوگ پوتین #تمرین134 پس از غدیر(ولایت) #تمرین135 مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید #تمرین136 خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره #تمرین137 تلظی، ماهی کوچولوی قرمز #تمرین138 لامسه و داستان‌پردازی #تمرین139 طعم و داستان‌پردازی #تمرین140 تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی #تمرین141 تصور، خانواده، عذر خواهی #تمرین142 بیماری، کربلا، اربعین #تمرین143 هالیوود #تمرین144 ایرانی آمریکا نشین #تمرین145 ادامه‌اش با شما... #تمرین146 من یک دخترِ... #تمرین147 اغتشاش #تمرین148 بر می‌گردد به ان روز که تنها بودم... #تمرین149 با توجه به متن زندگیتان را تعریف کنید #تمرین150 با توجه به متن بنویسید #تمرین151 تکرار #تمرین152 اشتراک لفظی #تمرین153 دوست پروانه