#تمرین
یک خاطره طنز از یکی از کلاس های مجازی تان تعریف کنید.
بعد ببینید می توانید تبدیلش کنید به داستان یا خیر.
#تمرین43
#داستان
#داستانک
@ANARSTORY
#تمرین43
راضیه علی مهدی:
سر کلاس تاریخ
دبیر:پاسخ شما اشتباه
دانش آموز بلافاصله ویرایش کرد بعد ریپلای زد گفت:
نه خانم درست که
دبیر:شرمنده
دانش آموز:دشمنتون شرمنده کلاسای مجازی این مشکلات رو داره
دبیر:😒منظورم اینه که نمیتونم بپذیرم
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
@anarstory
#تمرین43
امان از دست طلبه های این زمان
طلبه هم طلبه های قدیم
والا...
اخر سرکلاس درس ان هم در یک سامانهی عجیب و غریب که دائم بی دلیل و بدون اینکه شیطنتی از جنس شیطنت های دبستان بکنی تو را از کلاس بیرون می اندازد
وارد سامانه شدم و به محض ورودم به کلاس و باز کردن صفحهی چت
با حجم پیام هایی که طعم تلخ قهوه اسپرسو میداد و دهانت را میزد روبه رو شدم منشا آن دلتنگی برای حرف زدن های کلاس درس حضوری بود
یادش بخیر
حرف میزدیم
بحث میکردیم
کرسی های ناگهانی و بی مطالعه سر کلاس مزهی شیرینی داشت
مزهی شیرینی را که هنوز زیر زبانم حس میکنم
یادش،بخیر،شیطنت هایمان
اساتید هم اصلا کم نمی اوردند و هرچه نیگفتی جوابی در استینشان داشتند و پابه پایت میخندیدند و شوخی میکردند
راستش...
همان اول
که برای یک روز فقط تعطیل شدیم
حس بدی وجودمان را در بر گرفت
پنجشتبه جمعه را روزشماری میکردیم برای صبح شنبه
اماده شدن
دمنوش های گاه تلخ مادر را نوشیدن
سوار خط شدن و ورود به حوزه
و صبح تحصیلی که با سلام بر برادر نوزده سالمان شروع میشد
راستش نام برادر نوزده ساله ام را نمیدانم
چون به جای نام روی سنگ مزارش
"شهیدگمنام"
حک و دلبری میکرد
از این حرف ها بگذریم
یکی باید علامت توقف کنید را روی مرور خاطراتم بگذارد تا انقدر در افکارم غرق نشوم
خلاصه داشتم میگفتم
با دیدن حرف های هم کلاسی ها تایپ کردم
" الانم استاد میتونن میکروفنمون رو فعال کنن تا حرف بزنیم "
بگذارید اول راجل این میکروفن توضیح دهم
دور از معرفت نباشد
این سامانهی هنگ و روی اعصاب ویڗگی های درجه یکی داشت
طوری که اگر استاد گرام میکروفنت را فعال میکرد
صدایت به صورت زنده در کلاس پخش میشد
تا این را گفتم
دم استاد بستنی میکروفنم را فعال کرد و اجازهی صحبت داد
تا فهمیدم استاد اجازهی صحبت داده شوکه شدم
دم سامانه اینترنتی که فیلم هارا دیر ارسال میکند و اجازهی حرف زدن به ما زبان بسته های پرحرف میدهد
سوالی مانند ماشین مسابقه ای ان هن قرمز رنگش در ذهنم رڗه میرفت و صدای موتورش روی اعصابم بود
حالا چه بگویم!؟
شاید هنوز هنوز سین سلام را نگفته بودم
که استاد صدای تلوزیون را شنید و گفت : پای تلوزیون درس میخونی!؟
به خانوادهی دوست داشتنی ام نگاه کردم که مشغول فیلم دیدن بودند
منه از همه جا بیخبر
یکی باید میگفت اش نخورده و دهان سوخته...
البته اگر آش رشته بود شاید امتحانش میکردم
فوری وارد اتاقم شدم و شروع به حرف زدن کردم
استاد هم با لحن گرمش جواب میداد
هم کلاسی هایم هرکدام در صفحهی چت چیزی میگفتند
نمیدانم چرا سامانه اینقدر امروز با من راه می امد
غافل از اینکه قصد فریبم را داشت و این ها همه ظاهر پر ریایش بود
استاد از،سامانه خارج شد و من گمان کردم میکروفنم را قطع کردند
مادرم وارد اتاق شد و شروع کرد به حرف زدن که صبحانه چه میخورم!!!
و من هم بی هواس نسبت به سامانه شروع کردم حرف زدن
البته شاید بی توجهی ام به سامانه باعث شد او لج کند و باعث شود چند گوش دیگر که صاحبانش هم کلاسی هایم بودند صدایم را میشنیدند
نگاهم تا به صفحهی چت سامانه افتاد
با استیکر های خنده مواجه شدم و فهمیدم میکروفن همچنان فعال است
راستش اول کمی جا خوردم اما مثل همیشه بیخیال شروع به حرف زدن کردم
حیف بود وقتمان هدر رود
به سمت قفسهی کتاب هایم رفتم و کتاب میروعلمدار از خانم نرجش شکوریان فرد را برداشتم تا در نقش مادربزرگ قصه ها برایشان بخوانم
اما راوی عاشورا قشنگ تر بود ولی ما کجا و راوی عاشورل کجا
شروع به معرفی کتاب و نویسنده اش کردم و تا به صفحهی مورد نظر رسیدم استاد گرام وارد شد و شروع به حرف زدن کرد
اما یکی از دوستانم به استاد گفت استاد فلانی لارد حرف میزند
استاد گرام و در کمال خونسردی میکروفن مرا قطع کرد
و با وجود چند ساعت که گذشته..
هنوز هم خواندن ان کتاب به دلم مانده..
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
@anarstory
#تمرین43
معلم ساعتی را برای آنلاین شدن مشخص کرده بود. ساعت موردنظر فرا رسید و معلم آنلاین شد و گفت:
_آنهایی که حاضرند، یک حاضری بزنند.
_آقا میگن حاضری خوب نیست. غذا فقط غذای خونگی.
معلم سکوت میکند.
بچه ها یکی پس از دیگری، حاضری زدند. ماشالله دست به حاضری زدنشان خوب بود. معلم پس از حاضر بودن نصف بچه ها، تدریس را شروع کرد.
_خب بچه ها. زنگ اول ورزش داریم. یک فیلم از خودتان در حال ورزش بگیرید و بفرستید. فقط با رعایت ظواهر اسلامی.
_آقا من اینقدر نشستم، زخم بستر گرفتم. میشه در حالت نشسته ورزش کنم؟
در لا به لای کلاس، بچه های دیگر آنلاین میشوند و حاضری میزنند. معلم کمی عصبی میشود.
_کجا بودید تا حالا؟ خیلی وقته کلاس شروع شده است.
_آقا ببخشید. نتمون ضعیف بود، گوشیمون شارژ نداشت.
_از قبل آماده کنید خودتان را. دیگر تکرار نشود.
_چشم آقا.
بچه ها فیلم های ورزش را میفرستادند. یکی از آن ها لُخت بود و فقط مایو داشت و روی فرش داشت حرکت میزد.
_این چه فیلمی هست آقا سعید؟ مگه نگفتم با رعایت ظواهر اسلامی؟
_ببخشید آقا. داشتم شنا میکردم. با لباس که نمیشه بری تویِ آب. مجبور شدم در بیاورم.
_وای چیجوری رفتی استخر سعید؟ هوا سرده، سرما میخوری.
_نه. بعدش کلاه میپوشم.
سپس سپهر از کمد اتاقش کلاه برمیدارد و میپوشد و عکسش را داخل گروه میفرستد.
_وای سعید! شبیه کلاه قرمزی شدی.
معلم که داشت کم کم حوصله اش سَر میرفت، گفت:
_کافیست بچه ها. زنگ ورزش تمام شد. میخواهم تاریخ بپرسم. آماده شوید. من سوال را میپرسم، شما با ویس جواب بدید. اولین نفر، آقا سهیل. مغولان چه کسانی بودند؟ با رسم شکل نشان دهید. فقط زود.
پنج دقیقه گذشت. خبری از سهیل نبود.
_چرا جواب نمیدهی سهیل؟
سعید جواب میدهد.
_آقا طول میکشه سهیل کتاب تاریخ و درسِ مغولارو پیدا کنه.
_مگر نگفتم تقلب نکنید؟
_عجله نکنید آقا. اندکی صبر. طلوع نزدیک است.
سامان ریپلای میزند.
_عجب جمله ای. سُس ماست...
_رعایت کن آقا سامان. سُس ماست یعنی چه؟
سهیل سر و کله اش پیدا میشود.
_هیچی آقا. سامان میخواست به باباش پیام بده اومدنی، سسِ ماست بخره برای شام.
_کجایی آقا سهیل؟ جواب چه شد؟
سهیل ویسی میفرستد.
_مغولان کسانی بودند که به ایران حمله کردند و آمدند و کندند و خوردند و بردند و رفتند.
صدای ورق زدن صفحات کتاب به گوش میرسد.
_شکلشان هم شبیه سعیدِ خودمان است.
ایموجی خنده در گروه ارسال میشود.
معلم دیگر دارد داغ میکند.
_بس است بچه ها. راستی، از طرف بهداشت آمده اند. از ناخن ها و موهایتان عکس بگیرید و بفرستید.
عکس ها ارسال میشوند. بعضی ها موهای ژولیده و ناخن های بلند، و بعضی ها هم مرتب و تمیز. در یکی از عکس ها، عکس یک شکم مودار ارسال میشود. معلم دیگر جوش میزند.
_این چه عکسی است آقا حمید؟ مگر نگفتم از مو و ناخن هایتان. این شکم پشمالو چه میگوید؟
حمید جواب میدهد.
_ببخشید آقا. خواستم حالا که بهداشت اومده، منم آنلاین معاینه کنه. بالای نافم یه کم درد میکنه. پول دکتر هم نداریم. میشه بگید علتش چیه؟
معلم ساکت است و خسته از این وضعیت. پس از یک ساعت سر و کله زدن با بچه هایی که هرکاری کردند، جز درس خواندن، کلاس را تعطیل میکند.
_خب بچه ها. کلاس امروز به پایان رسید.
حالا بچه ها قرارهایشان را در گروه مرور میکنند.
_شما هم خسته نباشید آقا. ممد، امروز میای قهوه خونه؟
_سعید، کارت تخفیف استخر رو هنوز داری؟
_سهیل، پیوی اون دختره رفتی؟ چی گفت؟
_سامان اون قمه ی داداشتو بیار. امشب یه دعوا داریم.
مدیر بعد از این همه ناهنجاری، زبان به سخن گشود.
_اینجا گروه دورهمی نیست که قرارهایتان را می گذارید. برید پی کارتان. و گرنه پرونده هایتان را، یکی یکی برایتان پُست میکنم.
و گروه را، سکوت تصرف میکند...
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
@anarstory
#تمرین43
چشمانم را باز کردم و نفس عمیقی کشیدم
چشم در پی خواب بود و عقل میگفت درس
بلند شدم
این هوای صبحگاهی جان میداد برای نوشیدن یک لیوان چای با طعم گل محمدی
دلم میخواست به صورت کامل در یادگیری سخت ترین درس حوزه موفق شوم
یادگیری برخی درس ها از طعم عسل طبیعی گرفته شده از معاون ملکه ی زنبور ها شیرین تر بود
دوساعت دیگر کلاس عقاید داشتیم و به احتمال زیاد استاد میپرسید
اما مگر میشد از درس لذت بخش و پیچیده ی نحو که شیرینی اش دهانت را میزد بگذری!؟
با اینکه انروز کلاس نحو نداشتم اما کتاب نسبتا قطوری را باز کردم
برنامه ریختم یک ساعتو نیمی را نحو بخوانم و نیم ساعت عقاید
شروع به خواندن کردم
گاه سلول های ذهنم بازیگوشی میکردند و هوس شیطنت به سرشان میزد
گاهی هم انقدر محو درس میشدم که مخچه ی مغزم با ماهیچه های پا دست به یکی میکردند و مرا وادار به بلند شدن میکردند
در همین گیر واگیر ها یک ساعت و تیم نحو تمام شد
ان مستطیل مزاحم و هواس پرت کن را به نیت چند دقیق نگاه کردن برداشتم
اما امان...
از وقتی که ایتا وابسته ات شده و ول کنت نیست
شروع به چت کردن شدم
به این بهانه که این هنه آدم در کلاس
استاد از من بپرسد!؟
اصلا گیرم که پرسید
عقاید درسی است که میتوانی از زیر و بم ذهنت دانسته هایت را یکی دوتا کنی و جواب دهی
ساعت هشت صبح بود و کلاس دیگر باید شروع نیشد
اما نمیدانم به دعای کدام طلبه های درس خون و شاگرد اول از آخرِ کلاس
نت استاد قطع بود و استاد با تاخیر آمدند
دوستانم در گروه خودمانیمان گفتند بخوان چیزی نیست زود تمام نیشود و من با گفتن : شانسی جواب میدم
مانع حرکت بیشتر انگشتان دستشان روی صفحه ی زبان بسته ی گوشی شدم
استاد آمدو قصد پرسیدن کرد
بین خودمان بماند
استرس با قلب و دل ذهن و افکارم دوست شد و پشیمانی هم به جمع دوستانه شان پیوست
کاش کمی میخواندم
اصلا این درس راجب چه بود!؟
صوت قبلی استاد را گوش کرده بودم!؟
اگر مرا صدا بزنند!؟
این سوالات علف هرز مزرعهی ذهنم شده بود
که با دیدن پیام استاد که نام مرا صدا زده بود بالا پریدم
خدایا فقط یک سوال !
موقع پخش شانس احتمالا من در باغ انار مشغول نوشتن بودم !؟
یا انار چیدن!؟
کتابم را برداشتم و به سوال استاد نگاه کردم
چه سوال عجیبی،!
با گفتن : چی !؟
در جواب سوال گنگ و غریب استاد
نخواندن خود را ثابت کردم
دوستان راهنمایی کردند سوال یک درس هشت !
گمان میکنم برخی حروف استاد به اشتباه تایپ شده بود و حروف شیطان و کلمه خراب کن گیجم کرده بودند
درس هشت را آوردم و به سوال یک نگاه کردم
البته سو ٔ تفاهم نشود
این را صادقانه میگویم اصلا و ابدا قصد تقلب نداشتم و اهلش هم نبودم
به سوال یک نگاه کردم
سخت نبود
راجب دوبعدی بودن انسان سوال داده بود
کمی فکر کردم و طبق دانسته هایم جواب دادم
چند دقیقه ای گڋشت که در گروه دوستانه غوغایی که از جنس خنده به پا شد
هم کلاسی هایم میگفتند چی بود گفتی و استیکر هایشان نشان از خنده ای میداد که باعث باریدن چشم میشد
استاد هم در گروه کلاس گفته بود باید راجب افضلیت پیامبران میگفتم !
با تعجب به سوال یک نگاه کردم و چک کردم حتنا درس هشتم باشد
متعجب شدم
من سوال یک
درس هشت را همان گونه که بچه ها و استاد در گروه کلاسی گفته بودند اوردم و درست هم جواب دادم
پس چه میگفتند !؟
نمیدانم چه شد که نگاهم به جلد کتاب افتاد و چشمانم اندازه ی کاسه آبگوشت خوری درشت
ای وای بر حواس منو سوتی های پی در پی من
به جای کتاب عقاید این ترم
کتاب ترم قبل را برداشته بودم
موضوع را که بیان کردم فرشتهی سمت راستم شروع کرد به نوشتن کار نیک در دفترچهی اعمالم
ان هم با موضوع شاد کردن دل مومن
چون نه تنها باعث خنده ی دوستان بلکه باعث شد چشم گروه به خنده های استاد روشن شود
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
@anarstory
#تمرین43
حسابی از دست معلم کلافه بود دلش میخواست حداقل حرفاشو به او بزنه تا تو دلش نمونه قصد توهین نداشت اما از این بی نظمی ها و بی کیفیتی آموزش خسته شده بود با خودش فکر کرد می نویسم بعد هم حذفش میکنم خلاص
وارد پی وی معلم شد و نوشت:
خانم معلم عزیز شما یک لحظه خودتون رو جای مادر ما بذارید بااین آموزش شما همش داره حرص میخوره این چه وضعیه حداقل بلد نیستید فیلم درست کنید بگید ما خودمون بهتون یاد می دیم یا اگر پیر شدید و یادگیری چیزای تازه براتون سخته بذارید خودمون درست کنیم مامان ما بهتر ازشما درس میده حداقل تکلیف خودمونو بدونیم ....
نوشت و نوشت و نوشت و فرستاد
یک دور دوباره خوند و بعد هم پاکش کرد
یک ساعت بعد از طرف معلم پیام داشت🤯
جواب معلم این بود👈😡😡اصلا عجله نکن باهم خیلی کار داریم، راستی نمره برای امتحان می خوای دیگه😏😏
تازه فهمیده بود توی شاد وقتی چیزی ارسال می کنی حذف نمیشه برای طرف مقابل فقط برای خودت پاک میشه😭
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
@anarstory
#تمرین43
#داستان
#داستانک
#صوت
(شامل دو قسمت)
#قسمت_اول
#تجسسی
کلاس آخر بود و من هنوز در تعجب از اینکه چرا شنبهها تا این اندازه، پربار است. یازدهم انسانی الف... . همان سه سال پیش عدهای از این گودزیلاها در کلاس هشتِ دو بودند که الحق و والانصاف، هشتمان را گرو نهمان نگه داشتند. هنوز عدد هشت و نه را میشنوم، میکوبم پس سر خودم که دوستم گفت نرو. منِ ... هیچی، خب نشنیدم. یادم هست خانم احمدی بلند در راهرو گفت: خانم تجسسی جان!؟ و اشاره زد به در کلاس هشت دو. من نیز با لبخندی ملیح، رفتم. میفهمید یعنی چه؟ رفتم. خواهران و برادران! اینجانب شما را به صبر دعوت میکنم. از این به بعد یکی به شما خواست چیزی بفهماند، دقت کنید. شاید دارد به چاه اشاره میکند و میگوید نروید.
القصه، بنده آن روز همان کلاس موسیخکنندهء جنجال برانگیز را داشتم که کلاس اول تدریس و خاطرهانگیزترین و رودهدرآورترین دانشآموزان عمرم را به من نمایانده بود. پیشاپیش مانند تصویر معروف انیشتین، زبان از کام برآوردم و شروع کردم به ضبط صدا. اگر شاد، ناشادم نکند صلوات جلی...
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
از اتاق فرمان دستور میدهند که جناب استاد برگ اعظم میفرمایند درزی جان! خودت در کوزه فرو غلطیدی. ویرایش کن تا شربت شهادت را در حلقت نریختم که هم مبطلالروزه شوی و هم کرونا بگیری آن هم از نوع روباه مکار [زیرا لیوانش دهنی روزهخوران باغ انار میباشد که دمی پیش در اناربانو با تولید ملی، خط ابتکاری ساخت شربت ارگانیک و مغذی شهادت با روشهای جدید را بنیان نهادند].
بله. ویرایش شد استاد گرامی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
"داشتم میگفتم/ آن شب نیز/ سورت سرمای دی/ بیدادها میکرد..." ای داد بیداد، شرمنده... کانال بغل داشتند شعرخوانی از استاد مرحوم اخوان ثالث انجام میدادند، بنده هول گردیدم. خواستم همهء استعدادهایم را ناگهان رو کنم که چشم همه در آید. اصلا هم ریا نمیدانم چیست. کرونا بر ریاکار
میگفتم: داشتم صدا جهت توضیح ضبط مینمودم که بفرستم برای یازدهم انسانی الف و تا علف به دهانم نریختهاند از جَو دادنهایشان، کلاس را بتمامم. ناگهان یادم آمد که نظرسنجی حضور و غیاب نگذاشتم. حالا مگر دست بر میدارند؟
_خانم تجسّسی نیستا
_مییاد دیگه
_تو چی میگی؟
_برو بابا...
یعنی در فضای مجازی هم... ای فلک داد... اصلا ادبیات درس دادنم در حلق خودم، نه ... جا نمیشود که...
خب این هم نظرسنجی. بروم سراغ ضبط توضیح تا باز شاد، دچار بهروزرسانیِ به زوررسانی نشده. آن دفعه که پاک شد و تا ساعتی چند، خیره به گروهی پر از خالی ماندم. چه خوشخیال بودم که دارم بهترین توضیحات را ذخیره میکنم.
آغاز ضبط صوت: ...
***
دیگر انتهای توضیحات بود، یعنی توضیح و خوانش و آرایه و معنی برای این درس، کاملاز این امکان نداشت. خود جناب قلمچی و آقای کنکور، اینطور جامع و مانع درسنامه درنکردهاند. به نظرم ده دقیقهء دیگر تا جمعبندی و پایان صوت و به قول بچهها وُیس، مانده. خب فکر و خیال بس است؛ چرا که یکهو دیدی فکرم جای زبانم بر سیگنالهای ذخیرهشده غلبه یافت و چه بسا بشود آنچه نباید.
۵ دقیقهء دیگر مانده و ناگهان مرغمان در حیاط با صدای بلند ابراز وجود نمود. سعی کردم به روی خودم نیاورم. برادرم خندهاش گرفت و با اینکه هدست در گوش از اتاقش نگاهم میکرد، داشت شروع به انفجار صدا مینمود که استادش صدا کرد: آقای تجسسی! لطف بفرمایید برای دوستان بگید جلسهء پیش تا کجا درس دادیم؟ میکروفن شما از الآن روشنه جانم
تصور اینکه من وسط فکر و صدای مرغ و خندهء برادر و هول شدن و دویدن مادر برای کیش کیش گفتن مرغ و صدای محکم بسته شدن در و مغز قفلشده از حیرتم بخندم و اوضاع را بدتر کنم، باعث شد تمرکز نموده و با خونسردی هرچه تمامتر بحث را پایان دهم.
پس از ده دقیقه[نامردها انگار صوت را جلوجلو زده باشند] رسیدند به موقعیت مورد نظر:
_خانم اینجا مرغتون داره تخم میذارهها
[بیا وردار نیمروش کن ارزونی خودت...اه]
_خانم اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
[بچه پررو...]
پیام آخر را ریپلای زدم: اینو میذارم نمرهء ترمتون. بیست نمره. خوبه؟
[بچهء بیادب... حقته به روت نخندم]
_خانم بشریت تو این سوال مونده
[به به... بشریت هم میدونی یعنی چی؟]
ناگهان صدای پرش موجودی را شنیدم:
وای آبجی دیدی؟
_تو مگه کلاس نداری؟
_وای دلم... سوتی دادم... استاد هم فهمید اینجا یه خبراییه
_شلوغش نکن بابا... مرغ بود دیگه
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین43 #داستان #داستانک #صوت (شامل دو قسمت) #قسمت_اول #تجسسی کلاس آخر بود و من هنوز در تعجب از ا
#تمرین43
#داستان
#داستانک
#صوت
#قسمت_دوم
#تجسسی
_آره خب... من که... وای خدا... من که بودم اون سری صدای گاو همسایه، الآنم هم این قدقد خانم... هر کی ندونه خیال میکنه ما تو غرب وحشی زندگی میکنیم... کم مونده موقع ضبط وُیسهات یه کابوی بیاد دوئل کنه، صدا و اثر چند تا شلیکم بمونه رو پیشونیمون...
اخم کردم و سعی کردم داد نزنم: صوت، نه وُیس...
_خب بابا... اینم که عربیه...
_به جاش الفبای زبان نوشتاری فارسی و عربی، مشترکه. انگلیسی چی؟ خدا ذلیلشون کنه؛ واقعا که همیشه لایق روباهبودنن
چشمانم درشتتر از حد ممکن شد: مامان!... چی میگی؟
_هیچی مادر... حقیقتو... هر چی نباشه، من مادر ادبیاتم
چند ثانیه خیره ماندم به طرح پسزمینهء اتاق و سپس صدای خندههایمان خانه را برداشت.
_چه خبرته آرومتر... همسایه میشنوه صداتو
_بله بله... چشم... اینم از مزایای داشتن داداش کوچیکتره... .
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
نور
#اطلاعیه
✅دوستان تازه وارد، این گروه دست گرمیست. یعنی با انجام تمارین و خواندن آموزشها، فکر و ذکرتان نوشتن شود و قالب مورد نظرتان به دست بیایید. مثل فوتبال که قبل شروع مسابقه، گرم میکنند تا حین بازی، دچار مصدومیت نشوند. شما هم تمارین باغ انار را انجام دهید تا دست و ذهنتان باز شود تا وقتی وارد کلاس های خصوصی نویسندگی شدید، دست و ذهنتان، رباط صلیبی پاره نکند. برای انجام تمارین و خواندن آموزشها، هشتگهای زیر را جستوجو کنید👇
#تمرین1 #تمرین2 #تمرین3 #تمرین4 #تمرین5 #تمرین6 #تمرین7 #تمرین8 #تمرین9 #تمرین10 #تمرین11 #تمرین13 #تمرین14 #تمرین15 #تمرین16 #تمرین17 #تمرین18 #تمرین19 #تمرین20 #تمرین21 #تمرین22 #تمرین23 #تمرین24 #تمرین25 #تمرین26 #تمرین27 #تمرین28 #تمرین29 #تمرین30 #تمرین31 #تمرین32 #تمرین33 #تمرین34 #تمرین35 #تمرین36 #تمرین37 #تمرین38 #تمرین39 #تمرین40 #تمرین41 #تمرین42 #تمرین43 #تمرین44 #تمرین45 #تمرین46 #تمرین47 #تمرین48 #تمرین49 #تمرین50 #تمرین51 #تمرین52 #تمرین53 #تمرین54 #تمرین55 #تمرین56 #تمرین57 #تمرین58 #تمرین59 #تمرین60 #تمرین61 #تمرین62 #تمرین63 #تمرین64 #تمرین65 #تمرین66 #تمرین67 #تمرین68 #تمرین69 #تمرین70 #تمرین71 #تمرین72 #تمرین73 #تمرین74 #تمرین75 #تمرین76 #تمرین77 #تمرین78 #تمرین79 #تمرین80 #تمرین81 #تمرین82 #تمرین83 #تمرین84 #تمرین85 #تمرین86 #تمرین87 #تمرین88 #تمرین89 #تمرین90 #تمرین91 #تمرین92 #تمرین93 #تمرین94 #تمرین95
#طنزدونه #احف1 #احف2 #احف3 #احف4 #احف5 #احف6 #احف7 #احف8 #احف9 #احف10 #احف11 #احف12 #احف13 #احف14 #احف15
#دخترمحی_1 #دخترمحی_2 #دخترمحی_3 #دخترمحی_4 #دخترمحی_5 #دخترمحی_6 #دخترمحی_7 #دخترمحی_8 #دخترمحی_9 #دخترمحی_10 #دخترمحی_11 #دخترمحی_12 #دخترمحی_13 #دخترمحی_14
#تخیلی1 #تخیلی2 #تخیلی3 #تخیلی4 #تخیلی5
#طنز_نویسی
#آموزش #ریشهها #کارگاه_آموزشی #روزانه_نویسی #برگ #یاد #نور
#زیارت #حرم
#مسابقه #باغانار #مونولوگ #دیالوگ #پیرنگ
#معرفی_کتاب #نویسندگی #صحنه_پردازی #پی_دی_اف #باغ_انار #داستانک #داستان_کوتاه #پادکست #مکالمه #نهال #درخت_انار #زنگ_تفریح #داستان_صوتی #تشکیلات #تمدن_نوین_اسلامی #زینب_کبری #سلام_الله_علیها #محرم #نشر_حداکثری #آموزشی
#ریشه01 #ریشه02 #ریشه03
#اربعین #دلنوشته #واقفی #خوشنویسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #کاریکلماتور #عاشورا #تاسوعا
برای شرکت درکلاسهای خصوصی نویسندگی به آیدی زیر مراجعه کنید.👇
@evaghefi
داخل کانال جست و جو کنید
باتوجه به حس و حالتان👇🏻
#تمرین1 توصیف مزه دهان
#تمرین2 توصیف حسی که جگرتان را کند
#تمرین3 توصیف پنج صدایی که میشنوید
#تمرین4 توصیف مردی عصبی
#تمرین5 شبی بیدار با چشم خیس
#تمرین6 ویرایش جمله
#تمرین7 لحظه عصبانیت
#تمرین8 بی حساب بهشت رفتن
#تمرین9 روایت در ۱۵ کلمه
#تمرین10 لبخند عصبی
#تمرین11 صد سوژه
#تمرین12 پیشنهاد اسم
#تمرین13 جزئیات تصادف در ۳۰کلمه
#تمرین14 ویرایش جمله
#تمرین15 ویرایش جمله
#تمرین16 شخصیت باحیا
#تمرین17 دفترچه شهید ۱۶ ساله
#تمرین18 کلمه نویسی
#تمرین19 توصیف عقل در کالبد انسان
#تمرین20 تصویر و داستانک
#تمرین21 تصویر و داستانک
#تمرین22 تصویر و داستانک
#تمرین23 الله اکبر
#تمرین24 خواب آسوده
#تمرین25 داستانک مداد در ۱۸ کلمه
#تمرین26 تصویر و داستانک
#تمرین27 تصویر و داستانک
#تمرین28 تصویر و داستانک
#تمرین29 تصویر و داستانک
#تمرین30 تصویر و داستانک
#تمرین31 تصویر و داستانک
#تمرین32 جریان تحریف
#تمرین33 عروس قرآن
#تمرین34 ❌
#تمرین35 ❌
#تمرین36 آخرین حس خوب❗️
#تمرین37 تصویر و داستانک
#تمرین38 خبر خوب شهید حججی برایتان
#تمرین39 ۱۳ زن همراه امام زمان
#تمرین40 نامه به گذشته خود
#تمرین41 از زبان تخم مرغ ازدواج
#تمرین42 زوج مسیحی
#تمرین43 خاطره طنز همکلاسی مجازی
#تمرین44 داستان ۱۰۰ کلمهای
#تمرین45 شما تحت تاثیر فردی
#تمرین46 خاطره به سبک سیال
#تمرین47 سبک سیال
#تمرین48 شخصیت طنز
#تمرین49 ضرب المثل
#تمرین50 مهم؟
#تمرین51 لینکِ کجا؟
#تمرین52 طرح انیمیشن
#تمرین53 صفحه ۳۱۳ قرآن
#تمرین54 آذر سال ۵۶
#تمرین55 جمله نویسی
#تمرین56 نحو شهادتت؟
#تمرین57 صوت و داستانک
#تمرین58 حرفهای فراموش شده دعوا
#تمرین59 پاک کردن عدس امیرالمومنین
#تمرین60 داستانک
#تمرین61 اولین بار در نانوایی
#تمرین62 نماد
#تمرین63 تعجب
#تمرین64 دست خط دکتر
#تمرین65 ملاقات با امام زمان
#تمرین66 صدا و داستان
#تمرین67 محیط و داستان
#تمرین68 آیه و داستانک
#تمرین69 زندگی شهید
#تمرین70 زنی از جرهم
#تمرین71 اسرائیل و مونولوگ
#تمرین72 قهرمانی که نیست
#تمرین73 ایران
#تمرین74 فرشته و داستان
#تمرین75 تصویر و توصیف
#تمرین76 رای دادن
#تمرین77 جای خالی
#تمرین78 رای و هجوم
#تمرین79 شخصیت پردازی صدا❗️
#تمرین80 جا به جایی
#تمرین81 ۴ سال دیگر
#تمرین82 نامه به حاج احمد متوسلیان
#تمرین83 آبادان؟
#تمرین84 ۲ روز به پایان زندگی
#تمرین85 لیله المبیت، مونوعلی
#تمرین86 کلمه نویسی
#تمرین87 حضرت مسلم
#تمرین88 ضد صهیون
#تمرین89 آدم شدن
#تمرین90 ضرب المثل ترکیبی
#تمرین91 روز مباهله
#تمرین92 حدس بزنید چیست؟ بنویسید
#تمرین93 امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس
#تمرین94 دختر نوجوان پاکدامن
#تمرین95 نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴
#تمرین96 شما نارنگی هستید
#تمرین97 داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه
#تمرین98 علی لندی
#تمرین99 سیال ذهن
#تمرین100 تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان
#تمرین101 شروع داستان با یکی از جملهها
#تمرین102 خرمالو و انار
#تمرین103 آدم برفی چای دوست
#تمرین104 میزبانی از زنی مهربان
#تمرین105 کلمه بازی
#تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطهای
#تمرین107 مهندس کیست
#تمرین108 توصیف حسادت
#تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف
#تمرین110 دختر تازه مسلمان
#تمرین111 نماز آیت الله بهجت
#تمرین112 راهیان نور
#تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها
#تمرین114 شب قدر
#تمرین115 دوست و حجاب
#تمرین116 تبلیغ حجاب
#تمرین117 روز قدس
#تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
داخل کانال جست و جو کنید
باتوجه به حس و حالتان👇🏻
#تمرین1 توصیف مزه دهان
#تمرین2 توصیف حسی که جگرتان را کند
#تمرین3 توصیف پنج صدایی که میشنوید
#تمرین4 توصیف مردی عصبی
#تمرین5 شبی بیدار با چشم خیس
#تمرین6 ویرایش جمله
#تمرین7 لحظه عصبانیت
#تمرین8 بی حساب بهشت رفتن
#تمرین9 روایت در ۱۵ کلمه
#تمرین10 لبخند عصبی
#تمرین11 صد سوژه
#تمرین12 پیشنهاد اسم
#تمرین13 جزئیات تصادف در ۳۰کلمه
#تمرین14 ویرایش جمله
#تمرین15 ویرایش جمله
#تمرین16 شخصیت باحیا
#تمرین17 دفترچه شهید ۱۶ ساله
#تمرین18 کلمه نویسی
#تمرین19 توصیف عقل در کالبد انسان
#تمرین20 تصویر و داستانک
#تمرین21 تصویر و داستانک
#تمرین22 تصویر و داستانک
#تمرین23 الله اکبر
#تمرین24 خواب آسوده
#تمرین25 داستانک مداد در ۱۸ کلمه
#تمرین26 تصویر و داستانک
#تمرین27 تصویر و داستانک
#تمرین28 تصویر و داستانک
#تمرین29 تصویر و داستانک
#تمرین30 تصویر و داستانک
#تمرین31 تصویر و داستانک
#تمرین32 جریان تحریف
#تمرین33 عروس قرآن
#تمرین34 ❌
#تمرین35 ❌
#تمرین36 آخرین حس خوب❗️
#تمرین37 تصویر و داستانک
#تمرین38 خبر خوب شهید حججی برایتان
#تمرین39 ۱۳ زن همراه امام زمان
#تمرین40 نامه به گذشته خود
#تمرین41 از زبان تخم مرغ ازدواج
#تمرین42 زوج مسیحی
#تمرین43 خاطره طنز همکلاسی مجازی
#تمرین44 داستان ۱۰۰ کلمهای
#تمرین45 شما تحت تاثیر فردی
#تمرین46 خاطره به سبک سیال
#تمرین47 سبک سیال
#تمرین48 شخصیت طنز
#تمرین49 ضرب المثل
#تمرین50 مهم؟
#تمرین51 لینکِ کجا؟
#تمرین52 طرح انیمیشن
#تمرین53 صفحه ۳۱۳ قرآن
#تمرین54 آذر سال ۵۶
#تمرین55 جمله نویسی
#تمرین56 نحو شهادتت؟
#تمرین57 صوت و داستانک
#تمرین58 حرفهای فراموش شده دعوا
#تمرین59 پاک کردن عدس امیرالمومنین
#تمرین60 داستانک
#تمرین61 اولین بار در نانوایی
#تمرین62 نماد
#تمرین63 تعجب
#تمرین64 دست خط دکتر
#تمرین65 ملاقات با امام زمان
#تمرین66 صدا و داستان
#تمرین67 محیط و داستان
#تمرین68 آیه و داستانک
#تمرین69 زندگی شهید
#تمرین70 زنی از جرهم
#تمرین71 اسرائیل و مونولوگ
#تمرین72 قهرمانی که نیست
#تمرین73 ایران
#تمرین74 فرشته و داستان
#تمرین75 تصویر و توصیف
#تمرین76 رای دادن
#تمرین77 جای خالی
#تمرین78 رای و هجوم
#تمرین79 شخصیت پردازی صدا❗️
#تمرین80 جا به جایی
#تمرین81 ۴ سال دیگر
#تمرین82 نامه به حاج احمد متوسلیان
#تمرین83 آبادان؟
#تمرین84 ۲ روز به پایان زندگی
#تمرین85 لیله المبیت، مونوعلی
#تمرین86 کلمه نویسی
#تمرین87 حضرت مسلم
#تمرین88 ضد صهیون
#تمرین89 آدم شدن
#تمرین90 ضرب المثل ترکیبی
#تمرین91 روز مباهله
#تمرین92 حدس بزنید چیست؟ بنویسید
#تمرین93 امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس
#تمرین94 دختر نوجوان پاکدامن
#تمرین95 نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴
#تمرین96 شما نارنگی هستید
#تمرین97 داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه
#تمرین98 علی لندی
#تمرین99 سیال ذهن
#تمرین100 تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان
#تمرین101 شروع داستان با یکی از جملهها
#تمرین102 خرمالو و انار
#تمرین103 آدم برفی چای دوست
#تمرین104 میزبانی از زنی مهربان
#تمرین105 کلمه بازی
#تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطهای
#تمرین107 مهندس کیست
#تمرین108 توصیف حسادت
#تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف
#تمرین110 دختر تازه مسلمان
#تمرین111 نماز آیت الله بهجت
#تمرین112 راهیان نور
#تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها
#تمرین114 شب قدر
#تمرین115 دوست و حجاب
#تمرین116 تبلیغ حجاب
#تمرین117 روز قدس
#تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا
#تمرین119 من حیث لا یحتسب ( خاطره)
#تمرین120 شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت)
#تمرین121 شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جملهای)
#تمرین122 خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص)
#تمرین123 اولین چهار شنبه بعد ظهور
#تمرین124 هشتگ طرف
#تمرین125 زن و شوهر اسپانیایی در حرم
#تمرین126 روز دختر
#تمرین127 دختری در سال ۱۳۴۱
#تمرین128 کلمه نویسی | همخانواده و متضاد.
#تمرین129 تازه عروس و غذا
#تمرین130 کلمههای سه حرفی مخفف چین؟
#تمرین131 کلمهسازی و داستان نویسی
#تمرین132 ج ن ن جمله بنویسید
#تمرین133 دیالوگ پوتین
#تمرین134 پس از غدیر(ولایت)
#تمرین135 مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید
#تمرین136 خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره
#تمرین137 تلظی، ماهی کوچولوی قرمز
#تمرین138 لامسه و داستانپردازی
#تمرین139 طعم و داستانپردازی
#تمرین140 تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی
#تمرین141 تصور، خانواده، عذر خواهی
#تمرین142 بیماری، کربلا، اربعین
داخل کانال جست و جو کنید
باتوجه به حس و حالتان👇🏻
#تمرین1 توصیف مزه دهان
#تمرین2 توصیف حسی که جگرتان را کند
#تمرین3 توصیف پنج صدایی که میشنوید
#تمرین4 توصیف مردی عصبی
#تمرین5 شبی بیدار با چشم خیس
#تمرین6 ویرایش جمله
#تمرین7 لحظه عصبانیت
#تمرین8 بی حساب بهشت رفتن
#تمرین9 روایت در ۱۵ کلمه
#تمرین10 لبخند عصبی
#تمرین11 صد سوژه
#تمرین12 پیشنهاد اسم
#تمرین13 جزئیات تصادف در ۳۰کلمه
#تمرین14 ویرایش جمله
#تمرین15 ویرایش جمله
#تمرین16 شخصیت باحیا
#تمرین17 دفترچه شهید ۱۶ ساله
#تمرین18 کلمه نویسی
#تمرین19 توصیف عقل در کالبد انسان
#تمرین20 تصویر و داستانک
#تمرین21 تصویر و داستانک
#تمرین22 تصویر و داستانک
#تمرین23 الله اکبر
#تمرین24 خواب آسوده
#تمرین25 داستانک مداد در ۱۸ کلمه
#تمرین26 تصویر و داستانک
#تمرین27 تصویر و داستانک
#تمرین28 تصویر و داستانک
#تمرین29 تصویر و داستانک
#تمرین30 تصویر و داستانک
#تمرین31 تصویر و داستانک
#تمرین32 جریان تحریف
#تمرین33 عروس قرآن
#تمرین34 ❌
#تمرین35 ❌
#تمرین36 آخرین حس خوب❗️
#تمرین37 تصویر و داستانک
#تمرین38 خبر خوب شهید حججی برایتان
#تمرین39 ۱۳ زن همراه امام زمان
#تمرین40 نامه به گذشته خود
#تمرین41 از زبان تخم مرغ ازدواج
#تمرین42 زوج مسیحی
#تمرین43 خاطره طنز همکلاسی مجازی
#تمرین44 داستان ۱۰۰ کلمهای
#تمرین45 شما تحت تاثیر فردی
#تمرین46 خاطره به سبک سیال
#تمرین47 سبک سیال
#تمرین48 شخصیت طنز
#تمرین49 ضرب المثل
#تمرین50 مهم؟
#تمرین51 لینکِ کجا؟
#تمرین52 طرح انیمیشن
#تمرین53 صفحه ۳۱۳ قرآن
#تمرین54 آذر سال ۵۶
#تمرین55 جمله نویسی
#تمرین56 نحو شهادتت؟
#تمرین57 صوت و داستانک
#تمرین58 حرفهای فراموش شده دعوا
#تمرین59 پاک کردن عدس امیرالمومنین
#تمرین60 داستانک
#تمرین61 اولین بار در نانوایی
#تمرین62 نماد
#تمرین63 تعجب
#تمرین64 دست خط دکتر
#تمرین65 ملاقات با امام زمان
#تمرین66 صدا و داستان
#تمرین67 محیط و داستان
#تمرین68 آیه و داستانک
#تمرین69 زندگی شهید
#تمرین70 زنی از جرهم
#تمرین71 اسرائیل و مونولوگ
#تمرین72 قهرمانی که نیست
#تمرین73 ایران
#تمرین74 فرشته و داستان
#تمرین75 تصویر و توصیف
#تمرین76 رای دادن
#تمرین77 جای خالی
#تمرین78 رای و هجوم
#تمرین79 شخصیت پردازی صدا❗️
#تمرین80 جا به جایی
#تمرین81 ۴ سال دیگر
#تمرین82 نامه به حاج احمد متوسلیان
#تمرین83 آبادان؟
#تمرین84 ۲ روز به پایان زندگی
#تمرین85 لیله المبیت، مونوعلی
#تمرین86 کلمه نویسی
#تمرین87 حضرت مسلم
#تمرین88 ضد صهیون
#تمرین89 آدم شدن
#تمرین90 ضرب المثل ترکیبی
#تمرین91 روز مباهله
#تمرین92 حدس بزنید چیست؟ بنویسید
#تمرین93 امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس
#تمرین94 دختر نوجوان پاکدامن
#تمرین95 نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴
#تمرین96 شما نارنگی هستید
#تمرین97 داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه
#تمرین98 علی لندی
#تمرین99 سیال ذهن
#تمرین100 تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان
#تمرین101 شروع داستان با یکی از جملهها
#تمرین102 خرمالو و انار
#تمرین103 آدم برفی چای دوست
#تمرین104 میزبانی از زنی مهربان
#تمرین105 کلمه بازی
#تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطهای
#تمرین107 مهندس کیست
#تمرین108 توصیف حسادت
#تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف
#تمرین110 دختر تازه مسلمان
#تمرین111 نماز آیت الله بهجت
#تمرین112 راهیان نور
#تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها
#تمرین114 شب قدر
#تمرین115 دوست و حجاب
#تمرین116 تبلیغ حجاب
#تمرین117 روز قدس
#تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا
#تمرین119 من حیث لا یحتسب ( خاطره)
#تمرین120 شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت)
#تمرین121 شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جملهای)
#تمرین122 خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص)
#تمرین123 اولین چهار شنبه بعد ظهور
#تمرین124 هشتگ طرف
#تمرین125 زن و شوهر اسپانیایی در حرم
#تمرین126 روز دختر
#تمرین127 دختری در سال ۱۳۴۱
#تمرین128 کلمه نویسی | همخانواده و متضاد.
#تمرین129 تازه عروس و غذا
#تمرین130 کلمههای سه حرفی مخفف چین؟
#تمرین131 کلمهسازی و داستان نویسی
#تمرین132 ج ن ن جمله بنویسید
#تمرین133 دیالوگ پوتین
#تمرین134 پس از غدیر(ولایت)
#تمرین135 مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید
#تمرین136 خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره
#تمرین137 تلظی، ماهی کوچولوی قرمز
#تمرین138 لامسه و داستانپردازی
#تمرین139 طعم و داستانپردازی
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین43
#داستان
#داستانک
#صوت
(شامل دو قسمت)
#قسمت_اول
#تجسسی
کلاس آخر بود و من هنوز در تعجب از اینکه چرا شنبهها تا این اندازه، پربار است. یازدهم انسانی الف... . همان سه سال پیش عدهای از این گودزیلاها در کلاس هشتِ دو بودند که الحق و والانصاف، هشتمان را گرو نهمان نگه داشتند. هنوز عدد هشت و نه را میشنوم، میکوبم پس سر خودم که دوستم گفت نرو. منِ ... هیچی، خب نشنیدم. یادم هست خانم احمدی بلند در راهرو گفت: خانم تجسسی جان!؟ و اشاره زد به در کلاس هشت دو. من نیز با لبخندی ملیح، رفتم. میفهمید یعنی چه؟ رفتم. خواهران و برادران! اینجانب شما را به صبر دعوت میکنم. از این به بعد یکی به شما خواست چیزی بفهماند، دقت کنید. شاید دارد به چاه اشاره میکند و میگوید نروید.
القصه، بنده آن روز همان کلاس موسیخکنندهء جنجال برانگیز را داشتم که کلاس اول تدریس و خاطرهانگیزترین و رودهدرآورترین دانشآموزان عمرم را به من نمایانده بود. پیشاپیش مانند تصویر معروف انیشتین، زبان از کام برآوردم و شروع کردم به ضبط صدا. اگر شاد، ناشادم نکند صلوات جلی...
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
از اتاق فرمان دستور میدهند که جناب استاد برگ اعظم میفرمایند درزی جان! خودت در کوزه فرو غلطیدی. ویرایش کن تا شربت شهادت را در حلقت نریختم که هم مبطلالروزه شوی و هم کرونا بگیری آن هم از نوع روباه مکار [زیرا لیوانش دهنی روزهخوران باغ انار میباشد که دمی پیش در اناربانو با تولید ملی، خط ابتکاری ساخت شربت ارگانیک و مغذی شهادت با روشهای جدید را بنیان نهادند].
بله. ویرایش شد استاد گرامی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
"داشتم میگفتم/ آن شب نیز/ سورت سرمای دی/ بیدادها میکرد..." ای داد بیداد، شرمنده... کانال بغل داشتند شعرخوانی از استاد مرحوم اخوان ثالث انجام میدادند، بنده هول گردیدم. خواستم همهء استعدادهایم را ناگهان رو کنم که چشم همه در آید. اصلا هم ریا نمیدانم چیست. کرونا بر ریاکار
میگفتم: داشتم صدا جهت توضیح ضبط مینمودم که بفرستم برای یازدهم انسانی الف و تا علف به دهانم نریختهاند از جَو دادنهایشان، کلاس را بتمامم. ناگهان یادم آمد که نظرسنجی حضور و غیاب نگذاشتم. حالا مگر دست بر میدارند؟
_خانم تجسّسی نیستا
_مییاد دیگه
_تو چی میگی؟
_برو بابا...
یعنی در فضای مجازی هم... ای فلک داد... اصلا ادبیات درس دادنم در حلق خودم، نه ... جا نمیشود که...
خب این هم نظرسنجی. بروم سراغ ضبط توضیح تا باز شاد، دچار بهروزرسانیِ به زوررسانی نشده. آن دفعه که پاک شد و تا ساعتی چند، خیره به گروهی پر از خالی ماندم. چه خوشخیال بودم که دارم بهترین توضیحات را ذخیره میکنم.
آغاز ضبط صوت: ...
***
دیگر انتهای توضیحات بود، یعنی توضیح و خوانش و آرایه و معنی برای این درس، کاملاز این امکان نداشت. خود جناب قلمچی و آقای کنکور، اینطور جامع و مانع درسنامه درنکردهاند. به نظرم ده دقیقهء دیگر تا جمعبندی و پایان صوت و به قول بچهها وُیس، مانده. خب فکر و خیال بس است؛ چرا که یکهو دیدی فکرم جای زبانم بر سیگنالهای ذخیرهشده غلبه یافت و چه بسا بشود آنچه نباید.
۵ دقیقهء دیگر مانده و ناگهان مرغمان در حیاط با صدای بلند ابراز وجود نمود. سعی کردم به روی خودم نیاورم. برادرم خندهاش گرفت و با اینکه هدست در گوش از اتاقش نگاهم میکرد، داشت شروع به انفجار صدا مینمود که استادش صدا کرد: آقای تجسسی! لطف بفرمایید برای دوستان بگید جلسهء پیش تا کجا درس دادیم؟ میکروفن شما از الآن روشنه جانم
تصور اینکه من وسط فکر و صدای مرغ و خندهء برادر و هول شدن و دویدن مادر برای کیش کیش گفتن مرغ و صدای محکم بسته شدن در و مغز قفلشده از حیرتم بخندم و اوضاع را بدتر کنم، باعث شد تمرکز نموده و با خونسردی هرچه تمامتر بحث را پایان دهم.
پس از ده دقیقه[نامردها انگار صوت را جلوجلو زده باشند] رسیدند به موقعیت مورد نظر:
_خانم اینجا مرغتون داره تخم میذارهها
[بیا وردار نیمروش کن ارزونی خودت...اه]
_خانم اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
[بچه پررو...]
پیام آخر را ریپلای زدم: اینو میذارم نمرهء ترمتون. بیست نمره. خوبه؟
[بچهء بیادب... حقته به روت نخندم]
_خانم بشریت تو این سوال مونده
[به به... بشریت هم میدونی یعنی چی؟]
ناگهان صدای پرش موجودی را شنیدم:
وای آبجی دیدی؟
_تو مگه کلاس نداری؟
_وای دلم... سوتی دادم... استاد هم فهمید اینجا یه خبراییه
_شلوغش نکن بابا... مرغ بود دیگه
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین43
#داستان
#داستانک
#صوت
#قسمت_دوم
#تجسسی
_آره خب... من که... وای خدا... من که بودم اون سری صدای گاو همسایه، الآنم هم این قدقد خانم... هر کی ندونه خیال میکنه ما تو غرب وحشی زندگی میکنیم... کم مونده موقع ضبط وُیسهات یه کابوی بیاد دوئل کنه، صدا و اثر چند تا شلیکم بمونه رو پیشونیمون...
اخم کردم و سعی کردم داد نزنم: صوت، نه وُیس...
_خب بابا... اینم که عربیه...
_به جاش الفبای زبان نوشتاری فارسی و عربی، مشترکه. انگلیسی چی؟ خدا ذلیلشون کنه؛ واقعا که همیشه لایق روباهبودنن
چشمانم درشتتر از حد ممکن شد: مامان!... چی میگی؟
_هیچی مادر... حقیقتو... هر چی نباشه، من مادر ادبیاتم
چند ثانیه خیره ماندم به طرح پسزمینهء اتاق و سپس صدای خندههایمان خانه را برداشت.
_چه خبرته آرومتر... همسایه میشنوه صداتو
_بله بله... چشم... اینم از مزایای داشتن داداش کوچیکتره... .
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
داخل کانال جست و جو کنید
باتوجه به حس و حالتان👇🏻
#تمرین1 توصیف مزه دهان
#تمرین2 توصیف حسی که جگرتان را کند
#تمرین3 توصیف پنج صدایی که میشنوید
#تمرین4 توصیف مردی عصبی
#تمرین5 شبی بیدار با چشم خیس
#تمرین6 ویرایش جمله
#تمرین7 لحظه عصبانیت
#تمرین8 بی حساب بهشت رفتن
#تمرین9 روایت در ۱۵ کلمه
#تمرین10 لبخند عصبی
#تمرین11 صد سوژه
#تمرین12 پیشنهاد اسم
#تمرین13 جزئیات تصادف در ۳۰کلمه
#تمرین14 ویرایش جمله
#تمرین15 ویرایش جمله
#تمرین16 شخصیت باحیا
#تمرین17 دفترچه شهید ۱۶ ساله
#تمرین18 کلمه نویسی
#تمرین19 توصیف عقل در کالبد انسان
#تمرین20 تصویر و داستانک
#تمرین21 تصویر و داستانک
#تمرین22 تصویر و داستانک
#تمرین23 الله اکبر
#تمرین24 خواب آسوده
#تمرین25 داستانک مداد در ۱۸ کلمه
#تمرین26 تصویر و داستانک
#تمرین27 تصویر و داستانک
#تمرین28 تصویر و داستانک
#تمرین29 تصویر و داستانک
#تمرین30 تصویر و داستانک
#تمرین31 تصویر و داستانک
#تمرین32 جریان تحریف
#تمرین33 عروس قرآن
#تمرین34 ❌
#تمرین35 ❌
#تمرین36 آخرین حس خوب❗️
#تمرین37 تصویر و داستانک
#تمرین38 خبر خوب شهید حججی برایتان
#تمرین39 ۱۳ زن همراه امام زمان
#تمرین40 نامه به گذشته خود
#تمرین41 از زبان تخم مرغ ازدواج
#تمرین42 زوج مسیحی
#تمرین43 خاطره طنز همکلاسی مجازی
#تمرین44 داستان ۱۰۰ کلمهای
#تمرین45 شما تحت تاثیر فردی
#تمرین46 خاطره به سبک سیال
#تمرین47 سبک سیال
#تمرین48 شخصیت طنز
#تمرین49 ضرب المثل
#تمرین50 مهم؟
#تمرین51 لینکِ کجا؟
#تمرین52 طرح انیمیشن
#تمرین53 صفحه ۳۱۳ قرآن
#تمرین54 آذر سال ۵۶
#تمرین55 جمله نویسی
#تمرین56 نحو شهادتت؟
#تمرین57 صوت و داستانک
#تمرین58 حرفهای فراموش شده دعوا
#تمرین59 پاک کردن عدس امیرالمومنین
#تمرین60 داستانک
#تمرین61 اولین بار در نانوایی
#تمرین62 نماد
#تمرین63 تعجب
#تمرین64 دست خط دکتر
#تمرین65 ملاقات با امام زمان
#تمرین66 صدا و داستان
#تمرین67 محیط و داستان
#تمرین68 آیه و داستانک
#تمرین69 زندگی شهید
#تمرین70 زنی از جرهم
#تمرین71 اسرائیل و مونولوگ
#تمرین72 قهرمانی که نیست
#تمرین73 ایران
#تمرین74 فرشته و داستان
#تمرین75 تصویر و توصیف
#تمرین76 رای دادن
#تمرین77 جای خالی
#تمرین78 رای و هجوم
#تمرین79 شخصیت پردازی صدا❗️
#تمرین80 جا به جایی
#تمرین81 ۴ سال دیگر
#تمرین82 نامه به حاج احمد متوسلیان
#تمرین83 آبادان؟
#تمرین84 ۲ روز به پایان زندگی
#تمرین85 لیله المبیت، مونوعلی
#تمرین86 کلمه نویسی
#تمرین87 حضرت مسلم
#تمرین88 ضد صهیون
#تمرین89 آدم شدن
#تمرین90 ضرب المثل ترکیبی
#تمرین91 روز مباهله
#تمرین92 حدس بزنید چیست؟ بنویسید
#تمرین93 امام حسین کیست؟ برای نوجوان نویس
#تمرین94 دختر نوجوان پاکدامن
#تمرین95 نام به برگ اعظم سال ۱۴۰۴
#تمرین96 شما نارنگی هستید
#تمرین97 داستان از ۱۰ دیده، ۵شنیده و فکر در لحظه
#تمرین98 علی لندی
#تمرین99 سیال ذهن
#تمرین100 تفکر به یک فیلم و نوشتن داستان
#تمرین101 شروع داستان با یکی از جملهها
#تمرین102 خرمالو و انار
#تمرین103 آدم برفی چای دوست
#تمرین104 میزبانی از زنی مهربان
#تمرین105 کلمه بازی
#تمرین106 داستان با کلمات ۴ حرفی و۴ نقطهای
#تمرین107 مهندس کیست
#تمرین108 توصیف حسادت
#تمرین109 پنج دقیقه قبل تصادف
#تمرین110 دختر تازه مسلمان
#تمرین111 نماز آیت الله بهجت
#تمرین112 راهیان نور
#تمرین113 مهمانی از زبان مزه ها
#تمرین114 شب قدر
#تمرین115 دوست و حجاب
#تمرین116 تبلیغ حجاب
#تمرین117 روز قدس
#تمرین118 ارتداد و درمانش با دعا
#تمرین119 من حیث لا یحتسب ( خاطره)
#تمرین120 شما تازه مسلمانید( خلق موقعیت)
#تمرین121 شهید حسن صیاد خدایاری( یادداشت3جملهای)
#تمرین122 خواهرشوهر و درست کردن فلافل( راویی اول شخص)
#تمرین123 اولین چهار شنبه بعد ظهور
#تمرین124 هشتگ طرف
#تمرین125 زن و شوهر اسپانیایی در حرم
#تمرین126 روز دختر
#تمرین127 دختری در سال ۱۳۴۱
#تمرین128 کلمه نویسی | همخانواده و متضاد.
#تمرین129 تازه عروس و غذا
#تمرین130 کلمههای سه حرفی مخفف چین؟
#تمرین131 کلمهسازی و داستان نویسی
#تمرین132 ج ن ن جمله بنویسید
#تمرین133 دیالوگ پوتین
#تمرین134 پس از غدیر(ولایت)
#تمرین135 مسلمانان صبرستان، سه زاویه دید
#تمرین136 خواب، حرم حضرت رقیه، گوشواره
#تمرین137 تلظی، ماهی کوچولوی قرمز
#تمرین138 لامسه و داستانپردازی
#تمرین139 طعم و داستانپردازی
#تمرین140 تصور عاقبت اعتیاد به فضای مجازی
#تمرین141 تصور، خانواده، عذر خواهی
#تمرین142 بیماری، کربلا، اربعین
#تمرین143 هالیوود
#تمرین144 ایرانی آمریکا نشین
#تمرین145 ادامهاش با شما...
#تمرین146 من یک دخترِ...
#تمرین147 اغتشاش
#تمرین148 بر میگردد به ان روز که تنها بودم...
#تمرین149 با توجه به متن زندگیتان را تعریف کنید
#تمرین150 با توجه به متن بنویسید
#تمرین151 تکرار
#تمرین152 اشتراک لفظی
#تمرین153 دوست پروانه