منطقه امن
نمیدانم چند وقت بود که ترس در من جولان میداد !!
ترسی نشات گرفته از خطری که در کمین بود و من نمیدانستم که از کدام سو ضربه خواهد زد .
تنها بودم و نگاه منتظرم غمناک.
منتظر و چشم به راه کِه و چِه را نمیدانم ، فقط میدانستم که نهایت داستان پر ماجرایم وحشت تاریکی و خفقان هاست .
با چشمانی به اشک نشسته ، تنها راه گریزم را در انتظار بودن، میدانستم .
نمیدانم چه شد که نور را دیدم و شنیدم. نور نزدیک بود و رسا ،همچون دریا پاک بود و ارام.
با شنیدنش بندهای تارو پود دلم لرزید وگرم شد .درپی نور مدام میدویدم ، از یک کوچه باریک وپر از گلهای اطلسی گذر کرده بودم .نور نزدیکتر شده بود،ارتعاشش را از منارهای مسجد به وضوح حس میکردم .
به گمانم به "منطقه امن" رسیده بودم.
"منطقه امن" دُرست همانجایی بود که "نور حق "، مراقبت میکرد .
#تمرین_سیویکم_بداهه
#خزان🍂