eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هو من تدوین گر بی تدوین و مدون و مدنیت و اینها هستم...یعنی فقط گَرَم...بی مو...صاف و ساده و بی آلایش و پالایش و یِش ها دیگر... من گرم خودم هستم...گرم زندگی ام...گرم منم منم ها...اصلا چرا با من شروع میکنم...چون منم مهمترین چیز هر کس است...من منم...من، تو نیست. من، او نیست. منِ هر کس مال ِ خودش است. حتی از ارث پدری هم نزدیک تر است...اصلا منِ هر کس مال ِ خودش است.... من می خواهم بگویم من هستم. گرِ بی مو. و مو یعنی زیبایی کله...و کله های آدمیزادان و اساتیدان بوی قرمه سبزی مامان پز می دهد. ومن از خودِ منم خوشم می آید. و منِ من مال من است. و این همه من من گفتن چه فایده ای است ممکن است داشته باشد. و منِ اوی امیرخانی هم نمی تواند زیر این همه من من گفتن یک هم به زبان بیاورد چه برسد به رهش و قیدار و ارمیا و بی وتن اش....و من به تمام خبرگزاریان و فیلمسازیان و آناستازیان و جین ایریان و بلندی های بادگیریان و قسم کله گنجشکی می خورم که روحِ منیت تا نمیرد وضع همین است. منِ ما باعث جدا شدن از ولّی زمان درونمان میشود...وقتی گفتی من دیگر با حضرت نمی توانی کار کنی.... من به لطف تک تک سلول های مردمان سرزمین ام نیاز دارم...من با اونها دیگر من نیستم..با اونها نیشم باز است و دلم قرص و عقلم کپسول و ریه ام پروفن... من دلم می خواهد با تک تک مردمان سرزمین پیتزای قارچ و گوشت خانگی بخورم و مهمان تک تک خانه هایشان بشوم و پوشک بچه هایشان را خودم عوض کنم و آشغال هایشان را خودم بیرون بگذارم....تازه حاضرم جوراب پدر های خانواده را خودم با دست بشورم...چای هم بلدم دم کنم. منِ من دیگر آن منِ پرطمطراق را دوست ندارد. بیایید من خودمان را در پوشک بچه نه ماهه بیندازیم و ساعت نه شب بیرون بگذاریم. https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هو من تدوین گر بی تدوین و مدون و مدنیت و اینها هستم...یعنی فقط گَرَم...بی مو...صاف و ساده و بی آلایش و پالایش و یِش ها دیگر... من گرم خودم هستم...گرم زندگی ام...گرم منم منم ها...اصلا چرا با من شروع میکنم...چون منم مهمترین چیز هر کس است...من منم...من، تو نیست. من، او نیست. منِ هر کس مال ِ خودش است. حتی از ارث پدری هم نزدیک تر است...اصلا منِ هر کس مال ِ خودش است.... من می خواهم بگویم من هستم. گرِ بی مو. و مو یعنی زیبایی کله...و کله های آدمیزادان و اساتیدان بوی قرمه سبزی مامان پز می دهد. ومن از خودِ منم خوشم می آید. و منِ من مال من است. و این همه من من گفتن چه فایده ای است ممکن است داشته باشد. و منِ اوی امیرخانی هم نمی تواند زیر این همه من من گفتن یک هم به زبان بیاورد چه برسد به رهش و قیدار و ارمیا و بی وتن اش....و من به تمام خبرگزاریان و فیلمسازیان و آناستازیان و جین ایریان و بلندی های بادگیریان و قسم کله گنجشکی می خورم که روحِ منیت تا نمیرد وضع همین است. منِ ما باعث جدا شدن از ولّی زمان درونمان میشود...وقتی گفتی من دیگر با حضرت نمی توانی کار کنی.... من به لطف تک تک سلول های مردمان سرزمین ام نیاز دارم...من با اونها دیگر من نیستم..با اونها نیشم باز است و دلم قرص و عقلم کپسول و ریه ام پروفن... من دلم می خواهد با تک تک مردمان سرزمین پیتزای قارچ و گوشت خانگی بخورم و مهمان تک تک خانه هایشان بشوم و پوشک بچه هایشان را خودم عوض کنم و آشغال هایشان را خودم بیرون بگذارم....تازه حاضرم جوراب پدر های خانواده را خودم با دست بشورم...چای هم بلدم دم کنم. منِ من دیگر آن منِ پرطمطراق را دوست ندارد. بیایید من خودمان را در پوشک بچه نه ماهه بیندازیم و ساعت نه شب بیرون بگذاریم. https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
ه سمت خیمه می‌دود و با پشت دست اشک‌هایش را پاک می‌کند به خیمه رسیده نفسش در سینه حبس می‌شود به پشت سرش نگاه می‌کند و دوباره اشکش جاری می‌شود دستانش مشت شده پرده را بالا می‌دهد مادر بالای سر پدر دعا می‌خواند، به پسر خیره می‌شود و از دیدن او با این حال نگران می‌شود پسر کنار بستر پدر می‌نشیند دست تب دارِ پدر را می‌بوسد سعی می‌کند او را بلند کند بغض می‌کند - بابایی، بابایی، پاشین بریم بیرون... ذوالجناح داره میاد... اما... بدونِ آقاجون! - رباب جان، حق داری گریه کنی، گریه کن تا آرام شوی، بیا این آب را بخور. + بی بی جان، برای خودم که گریه نمی‌کنم...آب نمی‌خواهم دیگر... خوردم... بس است... با این شیرِ رگ کرده بدونِ علی اصغر چه کنم؟ دلم تنگه دلم تنگه برای روضه دلم تنگه برای گریه کردن پایِ گاز، موقع ریختنِ چایِ روضه Hakime.Salmani: نَفَسِ یاران، به نفس حسین علیه السلام بند است و این تاریکی شب نیست که رفتن را آسان می‌کند! آنان که می‌دانند؛ نفس کشیدن بدون حسین، کابوسی است موهوم... ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: امشب زمین، تنگی نفس گرفته است. نمی‌دانم عباس کجا رفته‌است؟...‌‌..‌. رقیه‌جان، عمو را ندیدی؟...... سکینه جان، آرام بخواب.....آرام..... عباس هست.... ای ماه، تو از آسمان برو...‌. برای خیام آل عبا، همین یک قمر، کافی است...... 🏴 sarab.ო 🏴: غمت سنگین است حسین... ‌ این غصه تا قیامت قصه نمی‌شود... رآيـآ: دلتنگ توام! این غم بر قلبم سنگینی می‌کند. این حجم از درد را، فقط آغوش مهربان ضریحت آرام می‌کند. ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: شعر نمی‌گویم.......شعار هم نمی‌دهم..... عباس،آب شد، وقتی شمر، امان نامه آورد. رآيـآ: حضرت عباس علیه‌السلام به خاطر معرفت و جوانمردی بی‌دست شد. واژه‌ها در مقابل عزت و شکوه ساقی کربلا، سر تعظیم فرود آوردند. فائزه ڪمال الدینے: دلت که رفت، بگو یاقمر بنی هاشم باهم تکرار کنیم آقاجان؟ الهم عجل الولیک الفرج رآيـآ: آب فقط یک بخش است. کاش دو بخش بود. یک بخشش با عباس می‌آمد تا خیمه‌ها ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: عمه جان! امشب، در آسمان دنبال چه می‌گردی عمه.....؟ فائزه ڪمال الدینے: قصه قصه ی شهادت نیست قصه قصه ی عاشقیِ قصه ی مرادو مریدیِ مرادی که دل به مرادش بست تشنه ای که بر تشنه آب ننوشید سرداری که بر بی سر جان داد ... ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: نترس عزیزم......نترس میوه‌ی دلم.....غریبه نیست.....صدای پای عموست.......پشت خیمه‌ها نگهبانی می‌دهد....نترس دخترکم.....نترس..... فائزه ڪمال الدینے: حاج قاسم که رفت، یهو دلم لرزید یخ کردم! ترسیدم انگاری که چادر از سرم کشیده باشن زینب جانت چه میکند عباس؟ رقیه سه ساله ات؟ ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: رباب، چرا علی اصغر اینقدر بی تابی می‌کند؟......ها رباب؟......ها؟!
هو من تدوین گر بی تدوین و مدون و مدنیت و اینها هستم...یعنی فقط گَرَم...بی مو...صاف و ساده و بی آلایش و پالایش و یِش ها دیگر... من گرم خودم هستم...گرم زندگی ام...گرم منم منم ها...اصلا چرا با من شروع میکنم...چون منم مهمترین چیز هر کس است...من منم...من، تو نیست. من، او نیست. منِ هر کس مال ِ خودش است. حتی از ارث پدری هم نزدیک تر است...اصلا منِ هر کس مال ِ خودش است.... من می خواهم بگویم من هستم. گرِ بی مو. و مو یعنی زیبایی کله...و کله های آدمیزادان و اساتیدان بوی قرمه سبزی مامان پز می دهد. ومن از خودِ منم خوشم می آید. و منِ من مال من است. و این همه من من گفتن چه فایده ای است ممکن است داشته باشد. و منِ اوی امیرخانی هم نمی تواند زیر این همه من من گفتن یک هم به زبان بیاورد چه برسد به رهش و قیدار و ارمیا و بی وتن اش....و من به تمام خبرگزاریان و فیلمسازیان و آناستازیان و جین ایریان و بلندی های بادگیریان و قسم کله گنجشکی می خورم که روحِ منیت تا نمیرد وضع همین است. منِ ما باعث جدا شدن از ولّی زمان درونمان میشود...وقتی گفتی من دیگر با حضرت نمی توانی کار کنی.... من به لطف تک تک سلول های مردمان سرزمین ام نیاز دارم...من با اونها دیگر من نیستم..با اونها نیشم باز است و دلم قرص و عقلم کپسول و ریه ام پروفن... من دلم می خواهد با تک تک مردمان سرزمین پیتزای قارچ و گوشت خانگی بخورم و مهمان تک تک خانه هایشان بشوم و پوشک بچه هایشان را خودم عوض کنم و آشغال هایشان را خودم بیرون بگذارم....تازه حاضرم جوراب پدر های خانواده را خودم با دست بشورم...چای هم بلدم دم کنم. منِ من دیگر آن منِ پرطمطراق را دوست ندارد. بیایید من خودمان را در پوشک بچه نه ماهه بیندازیم و ساعت نه شب بیرون بگذاریم. https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344