eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
محاوره یا معیار مسئله این است. حرف‌هایش اصلا در کتِ منطقم نمی‌رفت. نورون‌هایم اتصالی کردند،صدایم را بالا بردم -خانم محترم اصلا منطق من سخنان شما را نمی‌پذیرد. ناگهان چشم‌هایش مثل چشم‌های خانم سیب‌زمینی در داستان اسباب‌بازی به کف دستانش افتاد. گمان کرده بود من سوار بر ماشین زمان عهد ناصرالدین شاه به این زمان پا گذاشته‌ام. از حالت او خنده‌ام گرفت و عصبانیتی که می‌رفت فرو‌پاشی کند فروکش شد و سریع محل را ترک کردم. یاد چند روز پیش افتادم که دخترکی در مطب دکتر وقتی به او لبخند زدم به سمت من آمد. خودش را معرفی کرد و گفت نامش پریاست. من نیز به او گفتم: (چه نام زیبایی به سان فرشته‌ای زیبا می‌مانی که از آسمان هبوط کرده‌است.) او سریع به سمت مادرش دوید و گفت: -مامان می‌خواد من بدزده. نمی‌دانم با این وجدان بیدار شده‌ی معیارم چه کنم. اصلا نزدیک بود جانم را در این راه فدا کنم وقتی لقمه‌ی غذا در گلویم گیر کرده بود دنبال کلمات معیار می‌گشتم تا به بقیه بفهمانم دارم خفه می‌شوم و الان است که دارفانی را وداع بگویم. یادم افتاد" آب " محاوره و معیارش یکیست. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
*همبرگر کلاغ با چشمانی گشاد شده که، کم مانده بود حدقه‌هایش آن را پس بزند، به روباه که پایین درخت ایستاده بود، نگاه می‌کرد. روباه از چشم‌هایش می‌گفت، که چون چشمان یار می‌مانست که در رمان‌های زرد توصیف می‌شود. از بال‌هایش که به رنگ عشق بود یا نوکش که انگار عملی بود. کلاغ همبرگر را که در دهانش بود، کنار پایش روی شاخه گذاشت و رو به او گفت: - خسته نشدی این همه چرند‌و‌پرند به پرنده‌ها میگی؟ - برو یه کار آبرومند پیدا کن. روباه آهی کشید و گفت: - مثلا چه کاری؟ - مثلا نقد انجام بده که کلا هیشکی بلد نیست خیلی هم کلاس داره. اون وقت بهت به جای روباه ناقلامیگن، ناقد ناقلا. اگه یاد بگیری همبرگرو باهم نصف می‌کنیم. - خودت گفتی کسی نقدبلد نیست پس من از کجا یاد بگیرم؟ -غصه نخورخودم برات ورکشاپ میذارم. روباه با خوشحالی لب و لوچه‌ی کجش را جمع کرد و گوش‌هایش را تیز. کلاغ همبرگر را جلو کشید و در حالی که با چنگال‌هایش که معلوم نبود چه چیزهایی روی آن چسبیده، شروع به توضیح کرد: - نقد کردن مثل این همبرگر می‌مونه، اول خوبی‌ها رو مثل این گوجه و کاهو می‌ذاری، بعد بدی‌هارو مثل این همبرگر خوشمزه میذاری بینش و بعد دوباره گوجه و کاهو، اینجوری همه رو با هم می‌خوره و نمی‌فهمه چی شد. فهمیدی؟ روباه که با دیدن همبرگر دیگر نمی‌توانست آب دهانش را که مثل آب دهان سگ آقای پاولوف هرز شده بود، جمع کند، دهانش را به نشانه‌ی تایید بست. کلاغ از او خواست حالا که متوجه شده کارش را شروع کند . روباه نقد را به نحو احسن انجام داد. اما کلاغ که به مذاقش خوش نیامد، گفت: - یادم رفت بگم، خیلی‌ها جنبه‌ی نقد ندارند. بعد دست برد و از جیبش سس مخصوص و نوشابه‌ی نارنجی را بیرون کشید و در برابر چشمان ناباوراو همبرگر را به تنهایی خورد. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344