*همبرگر
کلاغ با چشمانی گشاد شده که، کم مانده بود
حدقههایش آن را پس بزند، به روباه که پایین
درخت ایستاده بود، نگاه میکرد.
روباه از چشمهایش میگفت، که چون چشمان
یار میمانست که در رمانهای زرد توصیف
میشود.
از بالهایش که به رنگ عشق بود یا نوکش
که انگار عملی بود.
کلاغ همبرگر را که در دهانش بود، کنار پایش
روی شاخه گذاشت و رو به او گفت:
- خسته نشدی این همه چرندوپرند به پرندهها
میگی؟
- برو یه کار آبرومند پیدا کن.
روباه آهی کشید و گفت:
- مثلا چه کاری؟
- مثلا نقد انجام بده که کلا هیشکی بلد نیست
خیلی هم کلاس داره. اون وقت بهت به جای
روباه ناقلامیگن، ناقد ناقلا. اگه یاد بگیری
همبرگرو باهم نصف میکنیم.
- خودت گفتی کسی نقدبلد نیست پس من از
کجا یاد بگیرم؟
-غصه نخورخودم برات ورکشاپ میذارم.
روباه با خوشحالی لب و لوچهی کجش
را جمع کرد و گوشهایش را تیز.
کلاغ همبرگر را جلو کشید و در حالی که
با چنگالهایش که معلوم نبود چه چیزهایی
روی آن چسبیده، شروع به توضیح کرد:
- نقد کردن مثل این همبرگر میمونه، اول
خوبیها رو مثل این گوجه و کاهو میذاری،
بعد بدیهارو مثل این همبرگر خوشمزه میذاری
بینش و بعد دوباره گوجه و کاهو، اینجوری
همه رو با هم میخوره و نمیفهمه چی شد.
فهمیدی؟
روباه که با دیدن همبرگر دیگر نمیتوانست
آب دهانش را که مثل آب دهان سگ آقای
پاولوف هرز شده بود، جمع کند، دهانش
را به نشانهی تایید بست.
کلاغ از او خواست حالا که متوجه شده
کارش را شروع کند .
روباه نقد را به نحو احسن انجام داد.
اما کلاغ که به مذاقش خوش نیامد،
گفت:
- یادم رفت بگم، خیلیها جنبهی نقد ندارند.
بعد دست برد و از جیبش سس مخصوص
و نوشابهی نارنجی را بیرون کشید و در برابر چشمان ناباوراو همبرگر را به تنهایی خورد.
#فلاح
#آوینار
#000313
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344