eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
900 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
نور #تمرین138 چشم خود را ببندید و پایتان را به نزدیکترین جسمی که رسید متوقف کنید. حالا شروع کنید
ک راه حل دیگر نیز دارم. درهمان صورت آرام می‌نشینم و پایم را با دستم بالا می‌آورم و می‌بویم! پیسم خودتونید باید بفهمم چیست که به پایم چسبیده! بله. بوی پنیری مشامم را پر می‌کند. آهان فهمیدم چیست. پفک است! پفک پنیری تازه از آن گنده‌هایش. بعد یکدفعه صدای جیغ بنفش خواهر کوچکم به هوا می‌رود و داد‌وبیدادش سکوت خانه را می‌شکند. -هیس هیس چته جیغ نزن! -پفکمو کثیف کردی نامرد پاتو وردار از روش... -چرا برق و روشن نمی‌کنی تو تاریکی پفک می‌خوری؟ -برقا رفته. چرا پاتو برنمی‌داری! پایم را برداشتم و او را با کلی پفک‌های له شده تنها گذاشتم. دیگر حتی دنبال کلید کولر هم نگشتم چرا چون خب برقا رفته بود شُمبُس کُمبُلی‌ها! پ.ن: پیسم خودتونید😑😂😂 مِیْرمـَهْدِیٓ: پایم را روی چیزی می‌گذارم سفت و محکم است پایم را رویش می‌کشم چه سُر است و بی خط و خش شاید سنگ باشد سنگ به این محکمی احتمال دارد سنگ قبر باشد روی سنگ هیچ اسمی حک نشده! احتمالا منتظر است نامی بر رویش نوشته شود منتظر به کار آمدن است منتظر مُردن فردی است،با استحکام پایم را روی خودش نگه داشته، شاید به من علاقمند شده، شاید به من میگوید بمیر تا نوکری‌ات را کنم،بمیر تا به کارَت بیایم، بمیر خودم سنگ قبرت می‌شوم، اما من با مِن و مِن می‌گویم ممنون که محبت داری به من اما من دوست دارم شهید شوم و سنگ قبری هم نداشته باشم، اصلا دوست دارم زنده بمانم و زندگی کنم، اما سنگ قبر با حسرت و بی محلی به من می‌گوید خب احمق تا زنده باشی که به دردت نمی‌خورم بمیر تا فدایی‌ات شوم سنگ پایم را از روی خودش سُر می‌دهد، تعادلم را از دست می‌دهم و به زمین می‌خورم سنگ طوری به من نگاه می‌کند که انگار یتیم مانده‌ام و با حالتی که انگار دلش برایم می‌سوزد می‌گوید: اصلا خیالت را راحت کنم، تو بمیری همه به دردت می‌خورند!
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
☆Bahrami◇: می‌نویسم موعود حقیقی من می‌دانم می‌خواهی مردمانت تشنه دیدار تو و آینه حق الهی شوند. پس گوش بده بر دل این خسته دلانی که تشنه عشق و خسته انتظار دیدار جمال تو شدند... طَهـ🐼ــورآ: مینویسم برای او که از شرم، شهامت نگاه به چشمانش را ندارم. •⇝t.h ):)‌همیشه بخند🎻: می‌نویسم تا آخر عمرم... چون بارها مدیونش شده‌ام دلتنگش شده‌ام و بارها در حسرت اینکه او ظهور کند و من دراین دنیا نباشم، چشمانم تر شده است. مَهِ یاس: شما که هستید این منم که نیستم. باورش سخت، اگر باورم میشد اوضاع بهتری داشتم. هر دو در حسرتیم، من در حسرت آمدن او، برای خودم او در حسرت آمدن، برای من.‌‌.. واین خود خواهی نیست، عشق خدا به بنده‌اش... سلام فرمانده... امری باشه؟ ‌ ‌ 𝙁𝙏𝙁𝙕 ‌‌𓆸: می‌نویسم که حسرت دیدارش رخنه به اعماق قلبم کرده... حسرتی که چشمانم را باز کرده است و امان از این روح که خسته از چشم به راهیست... برای تو می‌نویسم که خواهی آمد صلح را پراکنده خواهی کرد برای تویی که آمدنت آرزوی سنگ های بیابان شده است... مَهِ یاس: _ چند سال امام زمان غایب هست؟ _بیش از هزار سال. _مادربزرگ صد سالش دیگه؟ _آره _ بیش از هزارسال میشه ده تا صدتای هم بیشتر؟ _ آره _ وای چقدر زیاد... مِیْرمـَهْدِیٓ: نباید نوشت برای او باید جان داد! ریهام: ... نمی‌دانم چه بنویسم! از چه بگویم! از دردها بگویم که یکی دوتا نیست و خود بر آن‌ها واقف است! از شادی بگویم که کدام شادی؟! شادی‌های پوشالی ما که... بگذریم! از او بنویسم؟! یا از خاطراتم؟! یادم می‌آید کودکی‌هایم را...! یادم هست، هروقت پدرم نبود، شب‌هایم رنگ ترس داشت! با وجود همه‌ی بزرگ‌ترهای اطرافم، حس بی‌پناهی داشتم! انگار کسی را گم کرده بودم! بی‌دلیل، می‌گریستم و با هر لحظه‌هایی که مرا یاد او می‌انداخت، بغ می‌کردم و منزوی می‌شدم! کم می‌خندیدم و با زندگی عادی قهر می‌کردم! اما بمیرم! بمیرم برای آن‌که پدر امتی‌ست و بیش‌ از هزار سال است که از دیده‌ها پنهان شده...! با وجود این‌که پدر خوانده می‌شود، پدر حس نمی‌شود! نیست و برای نبودش، کاری نمی‌کنیم! نیست و زندگی‌مان روال عادی‌اش را طی می‌کند! نیست و در روزمرگی‌هایمان، پدر را فراموش کردیم! پدری که با هر غم‌مان، می‌گرید و با هر خنده‌ی‌مان، شاد می‌شود! پدری دل‌سوز که از خطاهای نفسانی و شیطانی ما، روز و شب در پیش‌گاه خدا، شرمنده‌ی خداست! و ماییم که فرزندیم! فرزند ناخلف...!
👆👆👆بخش دوم عرق فروشی را گرفتند؛ به جرم قاطی کردن کاسنی ها و نعناع ها. بیدمشک خمیازه ای کشید و گفت: تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. عرق فروش به یارش زنگ زد و گفت: عجیجم، بای. یارش گفت: تمام عرقهایت را خودم به ثمر خواهم نشاند. 🔸🔸🔸 شبی از شبها، عقاب بزرگی از بلندترین کوه جهان برخواست. آن عقاب من بودم. لانه ام را ترک کردم تا از سینگلی بیرون بیایم. به خیابانهای تهران رفتم. وای چه می‌بینم. حالا دارم با یک بوئینگ ۷۴۷ پر از یار به لانه بر می‌گردم. بنده و این همه نیکبختی محال می‌نماید. از اتاق فرمان اشاره می‌کنند آلاله هم مثل اینکه غنچه کرده‌است. 🔸🔸🔸 گرگ به گوسفند گفت: بیا یک مدت با هم دوست باشیم. اگر اخلاقمان به هم گرفت حتما می‌آیم خواستگاری‌ات. فکر می‌کنید گوسفند چکار کرد. آفرین. قبول کرد. گوسفند است دیگر. چه توقعی داشتی. 🔸🔸🔸 شبنم زیبایی روی برگ گلی توجهم را جلب کرد. من هم حکم جلبم را نشانش دادم. هیچی دیگه الان توی کلانتری نشستیم افسر بیاد. 🔸🔸🔸 گل و باد دوست بودند. یک روز باد به گل گفت بگذار لای برگهایت جولان بدهم و تو را به رقص در بیاورم. گل ممانعت ورزید. باد عصبانی شد و به شدت به سمت گل وزید. گل پرپر شد. پ.ن 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: تو داستان نویسی به این نوع صحنه ها که در کنار صحنه اصلی توصیف می‌شوند گفته می‌شود. حتما ایماژ هم نمی‌دانی یعنی چه؟ حتما سیکل هم داری؟ حتما موقع غذا از همه بیشتر می‌خوری؟ 🔸🔸🔸 مادرش تاکید کرد که یک گل نباید توی باغچه و کنار علفهای هرز باشد. گل شمعدانی به حرفهای مادر وقعی ننهاد. باغبان تمام باغچه را آتش زد. او را ندید زیر دست و پای صدها علفِ هرز. 🔸🔸🔸 مهندس: سی پی یو سوخت اما سی سی یو نرفت,ای سی یو تنها شد و کسی خواستگاریش نرفت 🔸🔸🔸 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: بند رخت پاره شد و رخت ها رفتند. لباسهای زیر در آسمان رها شدند. حیای چشم همسایه ها هم رفت. 🔸🔸🔸 آتش موتور جدیدش را نشان دوستش داد. پنبه توی کوچه ایستاده بود و آتش و موتورش را دید می‌زند و زیرچشمی می‌خندید. آتش گفت اجازه می دهی به تو دست بزنم. پنبه ناز کرد و گفت: نه. ولی همزمان دستش را دراز کرد. 🔸🔸🔸 مِیْرمـَهْدِیٓ: در دنیایی که لباس های زیر دله مردم را زیر و رو کنند باید برای زیر خاک بودن تلاش کنی! 🔸🔸🔸 همیشه آتش بودم اما دله دست زدن به پنبه را ندارم و مدام پنبه‌هایی نامرد برایم خودنمایی می‌کنند! دوم @ANARSTORY
🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: هفت کلمه بنویسید که چهارتاش با سین شروع شود و سه تاش با شین. یا بعکس. حالا یک در میان بنویسید. اگر معنی بدهد بهتر است. یعنی باید معنی بدهد. اصلا صبر کنید...اگر معنی ندهد با همین پشت دست. اگر یکی در میان هم نشد اشکالی ندارد ... ولی معنی بدهد. می‌توانید دو سه تا کلمه دیگر هم به این جمله اضافه کنید.🖐🤛 مثلنی👇 شوهر سارا شیمی خوانده. شاهین سال شصت سل گرفت.🤔 ا.گودرزی: سیما سی سالگی ‌اش ستوان و شوهرش سرهنگ شد ‌شـہ‌بانو🗒: سینا شن‌های ساحل را شکل ستاره ساخت. سحر شیشه ساختمان را شکست. Sahar Hoseini: شیما سیب هارا توی سبد چید. شبنم ساک شال هایش را بست. سرباز ساعت سرد را به شبنم داد. زهرا: ساحله شعر سعدی را خواند. ساعت شنی، سپیده شکست. طباطبایی* معتقدی: ستاره شب سیاهم شدی، شراب سرخی و شوریده سر من افࢪاح🦋: ساجده شب را سرگردان و شوریده حال گذراند. شهربانو سفر شیراز را از سرگذراند. جمله ی اخر خیلی بی معنی شد😐😂 به بزرگی خودتون ببخشید استاد . خاتَم(ص): شمیم سحر؛ شریان سکوت؛ شهادت سعید و شام سرد شبهای ساحل، شعرِ سرودهای شیرین سمانه شدند. شهادت سعید، شعرِ سکوت شب و سرود شب‌بوها شد. سابرینا بانو: سرباز شوریده ای سر شما سربند شادمانی و شقایق میبندد ... سارا سرسره سرد را سوار شد و شروع کرد به شادی و شلوغ کردن ❤نورای جان❤: شایان شب به سلامتی شهلا شیروانی سیرابی سالم خورد. که کلمه نیست آرتان: شراره های خشم سحر وشیما شاید ساده بود شهری را بهم ریخت...... ทℴℴℛ₷αท: سیمای شن سوخت شیشه ساخته شد. 👩🏻‍🏫: سهیل شربت سکنجبین شیرین با سبزی دوست داره ولی شربتش شور شده میـرمهـدی: سرما سرم را سوراخ ساخت شکلات شبم را شاهانه ساخت سس ساندویچ سخت سوزاندم شبِ شرّمو شوم تر کرد ✧┆روحــ الرحمنــ عــلــے جانمــ: شهید سردار سلیمانی شد ستاره‌ شب آسمان شهدا
زمان: حجم: 181.3K
📌هدیه به حاج قاسم عزیز❤️ 🔸ننگ است ما را مرگ در مرداب بستر ها! 🎙 @ANARSTORY
این چای رو به نیت سپاه پاسداران عزیز و بچه های باغ انار خوردم❤️ و البته به نیابت از مریضای اسلام و... 👌💚
زمان: حجم: 94K
میرمهدی مجرد است. خلاصه که خداوند مشکل همه را حل کند.
10.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چایخانه آقا روزیتون گرفته ...رفته حرم. مجردم هست. دختر دم بخت داشتید بهش بدید.🙄 پ.ن دیگه با تمام توان براش مایه گذاشتم.☺️
مهدینار پور محمدی: ای اولاد یهودا! این تیزی سنان شما نیز بگذرد! بیداد ظالمان شما نیز بگذرد! این عوعوِ سگان شما نیز بگذرد! گرد سم خران شما نیز بگذرد! ناچار کاروان شما نیز بگذرد! تاثیر اختران شما نیر بگذرد! نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد! بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت بر رونق چراغدان شما نیز بگذرد! و اقدام کوبنده‌ی سلیمانی‌ها... بر خرابه‌های شهرهایتان نیز بگذرد! 🖋♣️ من باران بوسه‌ام را می‌فرستم بر کف پوتینی که قرار است در خرابه‌های تل‌آویو قدم بگذارد... 🖋♣️ دنبال برادرش می‌گشت شاید؛ که شهید شد. 🖋♣️ د.خاتمی: از میان ویرانه‌های حیفا و تل‌آویو خواهند گذشت و در بیت المقدس پشت سر امام زمان نماز خواهند خواند مهدینار پور محمدی: تشنه بود شاید؛ که رفت طرف موکب و ساچمه آمد طرف قلب‌ش... 🖋♣️ مهدے حسنوند: . اون فرماندهانی که هشت سال با دست خالی مقابل تمام کشورهای دنیا جنگیدن نمیدونن چطوری انتقام خون مردمشونو بگیرن ولی تویی که سطح درگیری‌هات در حد دعوای زنگ آخر مدرسه‌س میفهمی؟ . د.خاتمی: امروز از کرمان به آسمان هفتم دالانی از نور باز شد و ملائک به همراه قاسم سلیمانی آمدند به پیشواز شهدای سیزده دی شاید لحظه آخر آب را تعارف امام حسین کرد، شهید موکب مزار حاج قاسم. به ما بگویید که در دنیا چگونه زیستید که این‌قدر گران خریدند شما را. صهیون مار بر دوش ، هوس خون جوان کرده بود. این بار خون جوان شیعه. انرژی عظیم آزاد شده از خون پاک زوار حاج قاسم، طوفانی خواهد شد که تل‌آویو را به ویرانه تبدیل خواهد کرد. مهدینار پور محمدی: امروز مادران را کشتند؛ چون مادر است که دو دستی سلیمانی تحویل جهان می‌دهد. چون از دامن مادر، پسر به معراج می‌رود... از سلیمانی‌های بعدی خوب می‌ترسند! 🖋♣️ در سرمای خشک و سوزان کرمان؛ بخار از خون گرم روی آسفالت نباید بلند می‌شد... 🖋♣️ د.خاتمی: فکرش را بکن. حزب‌الله از شمال. یمن از جنوب. و ایران از شرق وارد بیت المقدس خواهد شد. چقدر با شکوه است جهان بدون صهیون و آنگاه مصلای قدس تطهیر خواهد شد و آماده می‌شود برای نماز گزاردن پشت سر قطب عالم امکان. در جهان بی‌صهیون. z.askari: امروز دیدیم چگونه یک کودک با خون به عهدش وفا می‌کند. همان کودکی که دست راست کنار گوشش گذاشت و فریاد زد: «عهد میبندم حاج قاسمت بشم» دستش را روی شکم برآمده‌اش گذاشت. استخوان گلویش سفت شده بود، گفت: مامانی..تو رو با نفرت از اسرائیل به دنیا میارمو بزرگ می‌کنم .. میـرمهدی: یک سوال ❗️ چرا نشنیده‌ای که تا به حال دشمن کنسرت‌ها و پارتی‌ها را بمب گذاری کند؟! آنجاهم که جمعیت نسبتا زیاد است، چرا مدام به مکان‌های زیارتی حمله تروریستی می‌شود؟! می‌دانی پاسخ چیست؟ دشمن از مردم شهوتران یا پی لهو و لعب و خوشگذرانی که نمی‌ترسد! دشمن از مردمی می‌ترسد که قدم می‌گذارند در راه بیداری اسلامی در راه مکتب حاج قاسم آنهایی که از ظلم صدایشان در می‌آید و مقابل ظالم می‌ایستند! د.خاتمی: به موش‌های پلشت بگو:« شما که اینقدر از مرگ می‌ترسید چرا با دم شیر بازی می‌کنید؟» 🇮🇷شباهنگ 🇮🇷: ‌ مگه حاجی نمی‌گفت: ما ملت امام حسینیم... دیدید درست میگفت پس پیروزی از آن ماست به زودی با قائم انتقام میگیریم انتقام مادر انتقام حاجی انتقام شهید متوسلیان انتقام کودکان غزه انتقام سیدالشهدا علیه السلام.... انتقام تمام مظلومان عالمو خود آقا خواهند گرفت و ما همراهان ایشون هستیم ان‌شاءالله مهدینار پور محمدی: آنگاه که باید می‌بودم و ترکشی هم مهمان جمجمه‌ی من می‌شد و خونم روی مسیر القاسم می‌ریخت، نبودم و نشد و نریخت... حالا بروم گلزار که چه؟! 🖋♣️ ملیکه: تو اشتباه کردی! بد وقتی زدی! بد مکانی زدی! گور خودت را هرلحظه داری بیش‌تر می‌کنی! بزار لااقل به ۲۵سال برسی، فکر کنم خیلی عجله داری! سودابه احمدی: ماده موش صهیون جیر جیر کرد : پوریم را دوباره با خون ایرانی ها رنگ خواهیم کرد ! نمی داند که‌ ایران دیگر شاه مست ندارد ؟! این خون ها تاوان هوشیاری سلیمانیست که در رگ های ایران می جوشد ! ملیکه: دقت کرده‌ای که چقدر خدا در شهادت را به‌روی ما باز می‌کند اما هربار ما با آن فرسنگ‌ها فاصله داریم؟! عیبی ندارد! دلم خوش است که مأموریت مهمی را بر دوشم خواهد گذاشت؛ شاید ذخیره‌ایم برای روزهای آینده... د.خاتمی: و هر کس را میعادیست برای حضور در بارگاه حق تعالی. چه کردید شما که در روز میلاد حضرت نور، دالانی از نور از زمین تا به آسمان هفتم کشیده شد و با استقبال سردار، به دیدار یار رفتید؟