#تمرین114
بچه که بودم، تصوری از شب قدر نداشتم. فقط تا آن جایی که یادم میآید، یکی دو بار مادرم با خودش مرا به مجلس روضه میبرد. مجلسی که توسط زنهای سیاهپوش پر شده بود و جای سوزن انداختن نبود؛ و مادرم که وسط روضه اشک میریخت و گریه میکرد و من هی به پایش میزدم و گریه میکردم و میگفتم:
_مامان تو رو خدا گریه نکن. قول میدم بچهی خوبی بشم. مامان تو رو خدا...
و وقتی مادرم آرام میشد، من هم آرام میشدم. بچه بودم دیگر. فکر میکردم مادرم اینقدر از دست من عاصی شده که روی آورده به این مجالس و اشک میریزد تا آدم بشوم.
یا یک بار من و پدرم خوابیدیم و مادرم به تنهایی رفت مجلس شب احیا و نصف شب برگشت و برایمان سحری آورد. آن هم یک پُرس جوجه کباب نگینی! از آن پس به مادرم میگفتم من را هم ببر تا یک پُرس بیشتر غذا بگیریم!
شب قدر بود. تقریباً سیزده چهاردهساله بودم که مادرم گفت تو دیگر بزرگ شدی. بیا و از امسال شروع کن به احیا نگه داشتن شب قدر و خواندن دعاهای آن؛ حالا وضعیت من در آن لحظه. یک نخ از این سر اتاق تا آن سر اتاق بسته بودم و با یک رکابی سفید، مشغول والیبال بازی کردن بودم و از لفظ "سعید معروف، در منطقهی سرویس" استفاده میکردم. پس از حرف مادرم، یک نیرویی من را از بازی والیبال به حمام کشاند و غسل شب نوزدهم ماه رمضان را انجام دادم. سپس دعای جوشن کبیر را خواندم و دو رکعت نماز مستحبی و همچنین صد مرتبه اللهم العن قتله الامیر المومنین. سپس قرآن به سر گرفتم و سحری را خوردم و خوابیدم. آن موقع تابستان هم بود و با خیال راحت، تا ظهر خوابیدم.
در آن سال، هر سه شب احیا را بیدار ماندم و اعمالش را انجام دادم و خیلی هم کِیف داد. از آن سال به بعد، سعی کردم بیشترین بهره را از این شبها ببرم که تا حدودی هم موفق بودم. البته یک سال و در شب نوزدهم، تا نیمههای جوشن کبیر را خواندم که خوابم گرفت و دیگر نتوانستم ادامه بدهم و به رخت خوابم رفتم. جالبش اینجاست که شبهای بیست و یکم و بیست سومش را هم نتوانستم بخوانم و کلاً آن سال سعادت نداشتم شبهای احیا را بیدار بمانم. یا یک سال که شب نوزدهم بود، خانوادهام که هرسال بیدار میماندند، آن شب در خوابی عمیق فرو رفتند و من به تنهایی بیدار ماندم و اعمالش را انجام دادم. یا یک فامیل داریم که میگوید نمیدانم چرا شبهای قدر، همش خوابم میگیرد و اصلاً نمیتوانم بیدار بمانم. من هم در دلم میگویم باید قسمتت باشد که از این شبها استفاده کنی. باید سعادت داشته باشی که در این مراسمات شرکت کنی و اندکی توشه برای آخرتت جمع کنی. البته اگر لایق باشی.
بیایید در این شبها برای هم دعا کنیم. برای مردها، زنها، کودکان، جوانها، پیرها، پسرها، دخترها، پدرها، مادرها، خواهرها، برادرها، متاهلها، مجردها، طلبکارها، بدهکارها، مستاجرها، صاحبخانهها، مریضها و در آخر سربازانی که گوش تا گوش مملکت، دارند به کشورشان خدمت میکنند!
#احف✍
#14010202