💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#باغنار2🎊 #پارت41🎬 _آخه پیش خودت چی فکر کردی که یه باغ رو میتونی توی مینیبوس بیست نفره و تاکسی چه
#باغنار2🎊
#پارت42🎬
بانو شبنم چشم غرهای به عادل رفت.
_آخرین بارِت باشه که این حرفا رو به من میزنیا. آخه من و مهاجرت؟! منی که به خاطر وطنم، درد پنجتا زایمان رو به جون خریدم و قراره به زودی درد شیشمی رو هم تحمل کنم تا یه کمی بین کشورم و پیری جمعیت، فاصله بندازم؟! بعد تو میگی بلند شَم برم یه جا دیگه؟! اونم کشوری که نمیخوام سر به تنش باشه؟!
عادل سکوت پیشه کرد که بانو شبنم ادامه داد:
_در ضمن مهاجرت پول میخواد، پاسپورت میخواد، دلِ سنگ و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه میخواد که ما هیچکدومش رو نداریم.
عادل عینکش را صاف کرد.
_نه خاله. اتفاقاً آمریکا به کسایی که دشمنش هستن و یه جورایی زنگ خطر واسش محسوب میشن، رایگان براشون امکانات رفاهی خوبی فراهم میکنه تا باهاش دوست بشن. شما هم که ماشاءالله هرسال حداقل یه زایمان رو دارید و اگه اینجوری پیش برید، قطعاً یه تنه کشور رو از پیری جمعیت نجات میدید و فاتحهی آمریکا رو میخونید. پس آمریکا مجبوره برای نجاتش، به افرادی چون شما امکانات و تسهیلات بده!
بانو شبنم لبانش را گزید و نگاه چپ چپی به عادل انداخت.
_پاشو. پاشو برو به جای بافتن این اَراجیف، به بچهها بگو ناهار بیان کائنات که آش پشت پای احف رو بخوریم. پاشو!
عادل آب دهانش را قورت داد و به سمت در خروجی آبدارخانه راه افتاد. اما قبل از خارج شدن، برگشت و گفت:
_من به خاطر خودتون گفتم خاله؛ وگرنه چیزی به من نمیرسه! در ضمن نمیدونید که پشت سرتون چه حرفایی میزنن!
با شنیدن این حرف، بانو شبنم دست از کار کشید و به سختی از روی صندلی بلند شد و دست به کمر پرسید:
_چی میگن مثلاً؟!
عادل آب دهانش را قورت داد.
_میگن وقتی شما میرید بیمارستان برای زایمان، بعد زایمانتون پروندتون بسته نمیشه و پایینش مثل سریالا مینویسن "این داستان ادامه دارد...!"
عادل این را گفت و سپس به سرعت از آبدارخانه خارج شد تا دمپایی بانو شبنم به سر و صورتش برخورد نکند!
احف گوسفندانش را لب جاده گذاشته و جلوشان کمی آب و علف ریخته بود. یک کارتون هم در دست گرفته بود که رویش نوشته بود "گوسفند زنده، فول امکانات، بهترین قیمت با نرخ دلار قبلی، فقط و فقط به شرط چاقو."
سپس کارتون را با دستانش بالا میگرفت و طول و عرض جاده را طی میکرد و فریاد میزد:
_بدو بدو گوسفند دارم، گوسفند! گوسفند نگو، طلا بگو، خوشگل خوشگلا بگو. بدو که تخفیف شب جمعهای پاش خورده!
پس از لحظاتی، یک موتوری که جوانی ترکِ آن نشسته بود، جلوی احف و گوسفندانش ایستاد.
_دختراش چند؟!
احف با ذوق و شوق جواب داد:
_دختر و پسر نداره. قیمت همشون یکیه که روی کارتون نوشتم!
جوان چانهاش را خاراند.
_موقت هم دارید؟!
ابروهای احف بالا رفت.
_موقت؟! منظورتون چیه؟!
جوان نگاهی به دور و بر انداخت و سپس به چشمان احف خیره شد.
_صیغه موقت دیگه!
احف چشم غرهای به جوان رفت.
_اشتباه گرفتید. دفترخونه دوتا چهارراه پایینتره!
جوان سرش خاراند و اینبار با جدیت بیشتر پرسید:
_ساعتی هم ندارید؟!
با شنیدن این حرف، احف مثل انبار باروت شد و انگشت اشارهاش را بالا برد.
_خجالت بکش! گوسفند حرمت داره، نه لذت! حیا و غیرتت کجا رفته؟!
اما ناگهان اشک در چشمان جوان حلقه زد.
_چیکار کنم خب؟! نه شرایط ازدواج هست، نه کسی بهمون زن میده. شرایط گناه که هم ماشاءالله فراوون! منی که هم میخوام گناه نکنم، هم نیازم رو برطرف کنم، راهی جز صیغه برام میمونه؟!
احف که به یاد دوران مجردی خود افتاده بود، از عصبانیتش کاسته شد که جوان دماغش را بالا کشید و ادامه داد:
_بعد من فکر میکردم بیحجابی فقط واسه آدماس؛ ولی مثل اینکه به گوسفندا هم سرایت کرده. خداوکیلی خودت یه نگاه به اینا بکن. آیا اینجور بیرون اومدن که خیلی هم تحریکآمیزه، در شان یه گله گوسفند هست؟! اصلاً خودت با دیدن اینا تحریک نمیشی؟!
احف پاسخی نداد و نگاهی به گوسفندانش انداخت. موهای لَخت و لبهای قرمز و گونههای صورتی و خط چشم مشکی و گُلِ سرهای رنگارنگ و لباسهای تنگ برای گوسفندان مونث، از آنها یک چیز عجیبی ساخته بود. احف آب دهانش را قورت داد و زیرلب و به طوری که فقط خودش بشنود، گفت:
_شیر و دوغ گوسفندام حرومتون حدیث خانوم! بهش گفته بودم یه جوری آرایششون کنه که سنگین و مجلسی باشهها؛ بعد نگاه کن چی درست کرده! انگار میخوان برن گودبای پارتی!
سپس خطاب به جوان ادامه داد:
_آره داداش، راست میگی. منم تحریک شدم؛ ولی خب من متاهلم! انشاءالله دعا میکنم که خیلی زود مزدوج بشی تا دنبال گوسفندای مردم نیفتی. منم سعی میکنم نظارتم رو بیشتر کنم تا دیگه اینا اینجوری بیرون نیان!
جوان اشکهایش را پاک کرد و لبخندی زد. سپس بدون گفتن حتی یک کلمه، گازش را گرفت و رفت.
احف به فکر فرو رفته و به گوسفندان تحریکآمیزش خیره شده بود که ناگهان یک نیسان قرمز کنارش ایستاد و بوقی زد...!
#پایان_پارت42✅
📆 #14020217
🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344