💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
خرما شکن شوند همه چایی خورهای عراق
زین انار ایرانی که به مشایه میرود😍
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيم
فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ 68
در آنها میوههای فراوان و درخت خرما و انار است!
ترجمه
در آن دو باغ، میوه و خرما و انار است.
پس كدام یك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنید؟
در آن باغها، زنانى نیكو سیرت و زیبا صورت است.
پس كدام یك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنید؟
حوریه هایى كه در خیمهها پرده نشین هستند.
پس كدام یك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنید؟
قبل از بهشتیان، هیچ انسان یا جنّى آنان را لمس نكرده است.
پس كدام یك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنید؟
آنان بر بالشهایى تكیه زدهاند كه با پارچههاى سبزرنگ و فرشهاى كمیاب آراسته شده است.
پس كدام یك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنید؟
خجسته باد نام پروردگارت كه صاحب جلال و اكرام است.
نکته ها
«رَفرف» نوعى پارچه سبزرنگ است كه ظاهرى شبیه بوستان سرسبز دارد. «عَبقرىّ» در اصل به معناى مكان مخصوص جنّ است كه براى عموم ناشناخته است، سپس به هر چیز كمیاب و نادر گفته مىشود و در اینجا مقصود فرشهاى نادر و كمیاب است.
در میان میوههاى بهشتى، خرما و انار جایگاه ویژهاى دارند و لذا در كنار عنوانِ كلّى «فاكهة» كه شامل همه گونه میوه مىشود، این دو میوه جداگانه ذكر شده است.
كامیابىهاى دنیا معمولاً همراه با غفلت و گناه است، ولى در بهشت، هرگز چنین نواقصى راه ندارد و ویژگى همسران بهشتى زیبایى درون و برون در مكانهاى اختصاصى، «خیرات حسان» و پوشش مناسب «حور مقصورات فى الخیام» است.
پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله فرمود: زنان بهشتى داراى اخلاق نیك و صورت زیبا هستند. «خیرات الاخلاق حسان الوجوه»(143)
«حور مقصورات» غیر از «خیرات حسان» هستند. جمله «لم یطمثهن» براى «حور مقصورات» است نه براى «خیرات حسان». زیرا با حوریهها هیچ انسان و جنّى آمیزش نكرده است، ولى خیرات حسان، زنان دنیوى هستند. در روایات مىخوانیم: «خیرات حسان» زنان صالحه دنیا هستند كه در قیامت زیباتر از حورالعین مىباشند.(144)
میان دو دسته باغهایى كه در این سوره مطرح شده است، تفاوتهایى است، از جمله:
الف) در دو باغ اول، حتّى پوشش داخلى بسترها ابریشم است، «بطائنها من استبرق» ولى در باغ دوم، تنها ظاهر پارچهها، زیبا و رنگارنگ است. «رفرف»
ب) در دو باغ متقین، از هر میوه دو نوع وجود داشت، «فیهما من كلّ فاكهة زوجان» ولى در دو باغ مؤمنان عادّى تنها به وجود میوه اشاره شده است. «فیهما فاكهة»
ج) در مورد همسرانى كه در دو باغ اول هستند، تعبیر «قاصرات الطرف» آمده و در دو باغ دوم «مقصورات فى الخیام».
د) آنچه كه در چهار باغ یكسان است، باكره بودن همسران است. در هر دو مورد آمده است: «لم یطمثهنّ انس قبلهم و لاجان»
در تمام قرآن، عبارت «ذوالجلال و الاكرام» دو بار آمده، آنهم در همین سوره است.
آغاز سوره با «رحمن» و پایان آن با «اكرام» است، یعنى سرچشمهى آن همه نعمت، رحمت و كرامت خداوند است.
143) تفسیر نورالثقلین.
144) كافى، ج 8، ص156.
پيام ها
1- گاهى تشویق باید به وسیله چیزهایى باشد كه براى انسان مأنوس، معروف و مورد علاقه است. «فاكهة و نخل و رمّان»
2- از افراد و اشیاى ویژه باید جداگانه نام برد. در كنار عنوان میوه، نام خرما و انار جداگانه آمده است. «و نخل و رمّان»
3- زنان بهشتى هم نیكو سیرتند، «خیرات» هم نیكو صورت. «حسان»
4- پرده و پوشش حتّى در بهشت یك ارزش است. «حور مقصورات فى الخیام»
5 - خداوند، سرچشمه همه خیرها و بركتهاست و تبرّك جستن به نام مبارك او شایسته است. «تبارك اسم ربّك»
6- تمام نعمتها و زیبائىها و كیفرها و پاداشها، نمودى از ربوبیّت خداوند است. «تبارك اسم ربّك»
7- جلال و شكوه خداوند همراه با اكرام و محبّت است. «ذوالجلال و الاكرام»
پایگاه خبری شیرین طنز - نقد و بررسی کاریکاتورهای کتاب تاریخ مستطاب آمریکا
https://shirintanz.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%85%D8%B3/
#تاریخ_مستطاب_آمریکا
#دکتر_کوشکی
#مازیار_بیژنی
#معرفی_کتاب
#باغ_انار
#طنز
#کاریکاتور
هدایت شده از یا فاطمة الزهرا
- اِ وا! داره بوسم میکنه!
دِ بوس نکن! خاکی میشی!
- چیه باز! چی شده؟
- داره میگه قربون قدمهای زُوارت برم آقاجان...
- عه! چه با احساس!
تو هم ساکت باش بذار راحت باشه.
- عه نخ آبی! دارم خیس میشم؛ فکر کنم دلش خیلی گرفته
- قشنگ گوش بده ببین چی میگه.
- صداش داره میلرزه... میگه اولین بارشه که میاد کربلا.
- طفلکی! خوش به حالش... نخ سبز دیگه چی میگه؟
- میگه قسمتم کن دفعه دیگه با مادرم بیام، اونم دلش خیلی برات تنگه...
- پس چرا الان نیومده؟
- نخ آبی آخه من از کجا بدونم!
- خب گوش بده دیگه.
- صبر کن... صبر کن... داره میگه مامانش بیمارستانه، پاهاش شکسته.
- ای بابا! بهش بگو آقا شفاش میده، نگران نباشه.
- آخه نخ آبی، من چجوری بهش بگم!
- آهان! یادم نبود.
عه! دختر خانم... عروسکت افتاد.
خدا کنه مامانش ببینه...
- نگران نباش بر میگرده
- آقاهه چی شد؟
- گریهش که تموم شد، بلند شد و رفت.
- عه نخ سبز! مامانه اومد.
- خب خداروشکر.
- هوا دیگه داره تاریک میشه، باز دوباره تنها میشیم.
- آره، الان زائرا میرن تو موکبها برای استراحت...
- اما اشکال نداره، فردا دوباره شلوغ میشه.
- امروز که خیلی گرم بود، خدا کنه فردا یه نسیمی بیاد تا این زائرا اذیت نشن.
- خدا کنه! آقاجان خودت یه رحمی به زُوارت کن.
#زبان_اشیاء2
#صداقتی
#فرش
#پیادهروی
#اربعین
هدایت شده از fatemeh
طَهـ🐼ــورآ:
آفتاب یکسان و پر شور میتابد. انگار خستگی را نمیشناسد. آنقدر داغ شدهام که گویی از درون ذوب میشوم. دلآشوب زنان و کودکانی هستم که به شوق حرم پا در این مسیر گذاشتهاند. یک هفتهای میشود که اینجا پهنم و زائران قدومشان را روی من میگذارند. دختر کوچکی با پای برهنه روی من ایستاده و ظرفی پر از لیوان های کوچک آب، در دست دارد. از گرمای خودم خجالت میکشم. دخترک با زبان محلی آن آب ها را به زائران تعارف میکند. شنیدهام که به آن لیوان های کوچک مای بارد میگویند. با حس سنگینی روی خودم، حواسم از آن دخترک پرت میشود. پسر جوانی روی من مینشیند و پایش را بالا میآورد. سپس از خستگی، سرش را روی زانو هایش میگذارد. کمی بعد از گرما از جا برمیخیزد و به راهش ادامه میدهد. خوب که نگاه میکنم، کیف کوچکی را کنار جای خالی جوان میبینم. انگار وسیلهای در آن است. خدا کند پسر برگردد و کیفش را با خودش ببرد. زنی میانسال، نفس نفس زنان جلو میآید و روی یکی از صندلی ها مینشیند. چشمانش میجوشند و با غم میبارند. به نجوا های زیر لبش که گوش میدهم، دلم برایش به درد میآید. زن با حالی نزار میگوید : « پسری دارد که به تازگی سرطان خون امانش را بریده است. دلش میخواسته به پابوس آقا بیاید ولی نتوانسته.» زن دستانش را روی من میکشد وسپس آقا را به خاک پای زائرانش قسم میدهد. او آمده تا شفای پسرش را بگیرد. جوان دیگری آمده بود تا ارباب، دامنش را سبز کنند و صاحب فرزندی شود. همه برای خواسته آمدند و در میان چه خبر از کسی که ظهور را طلب کند؟ انگار همه یادشان رفته که این عالم، صاحبی هم دارد. یادشان رفته که عالم بی گل نرگس نمانده و یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد...
#فرش
#دورهمی_دوستانه
#زبان_اشیا2
انسان شناسی ۱۲۷.mp3
11.41M
#انسان_شناسی ۱۲۷
#استاد_شجاعی #استاد_پناهیان
📌 این فرمول اساسی انسانشناسی است:
✦ نفوس انسانها، به یکدیگر متصل است !
۱ـ نفسِ دیگران، نفسِ خود توست، و تو در دیگران تجلی یافتهای!
۲ـ نفس دیگران، نفس اهل بیت علیهم السلام است که در یکدیگر جا دارند !
۳ـ نفس دیگران، نفس خداست که کاملاً حقیقتی یکپارچهاند.
- چگونه این مفاهیم را میشود ادراک کرد؟
#روضهنار ⏰#شب بیستویکم #سخنرانی
♥️ @ANARSTORY
@Ostad_Shojae
روضه خانگی - امام رضا (ع) - 1110.mp3
10.97M
🎙ای رئوف همیشه خوب، سلام...
🔻روضه #امام_رضا(ع)
🔻روضه #امام_حسین(ع)
⏱#بیش_از_ده_دقیقه | 10:21
👤کربلایی سید #مهدی_حسینی
💡 کانال روضههای کوتاهِ کاملِ خانگی
#روضهنار ⏰#شب بیستویکم #روضه
♥️ @ANARSTORY
@RozeKhanegee
روضه خانگی - حضرت رقیه(س) - 1094.mp3
11.35M
🎙 ویرونه ما هم منور شد...
🔻روضه #حضرت_رقیه(س)
⏱#بیش_از_ده_دقیقه | 10:45
👤کربلایی سید #مهدی_حسینی
💡 کانال روضههای کوتاهِ کاملِ خانگی
#روضهنار ⏰#شب بیستویکم #روضه
♥️ @ANARSTORY
@RozeKhanegee
💯چایی روضه.
نور.
جلسه #روضهنار بیستویکم.
ابتدا یک #سخنرانی، سپس #روضه میگذارم. کوتاه. بعدش یک #مداحی که حتما باید گوش کنید. بعدش بزنید روی دریافت پول یک استکان چایی که تبرک است و حتما بعدش یک چایی بخورید به نیت چای روضه. سپس برای امامِ حاضرِ بچه شیعهها دعا کنید. برای سلامتیاش. برای ظهورش. برای اینکه قلبمان از سیاهی پاک شود تا نور نزول اجلال کند.
انشاءالله با پنجاه تا چایی ادامه میدهیم. اگر کسی خواست به این روضه مجازی کمک مالی کند به خودم خبر دهد. از اینجا👇
@evaghefi
خب بریم برای سخنرانی و روضه و مداحی و چایی.
پ.ن
پول یه استکان چایی رو 500 تومن حساب کردم. دیگه سخت نگیرید.
#روضهنار ⏰ #شب بیستویکم
#جلسه_مجازی
قبول باشد. حالا که اشک ریختید بلند شوید و یک چایی برای خودتان بریزید و عکسش را بگیرید و بفرستید. در کانال زیر که عضو شوید بعد از چند ساعت ادمین میشوید و میتوانید عکس چایتان را برای بقیه به اشتراک بگذارید.
https://eitaa.com/joinchat/3507159149C9decdf8353
حتما از هشتگ #روضهنار یا #چایی_روضه استفاده کنید.
برای دریافت هزینه چایی از گروه :
💎•﴿ سفر به کائنات﴾•💎 وارد شوید.
❤️اینجا اتاق اشک است....انارها از اشک یاقوت می سازند.
مسجدِ باغِ انار.
سفر به کائنات🔻
https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe
♥️ https://eitaa.com/ANARSTORY
https://pay.eitaa.com/v/?link=uX1Oy
May 11
انباری ساکت و تاریک بود. انگار نه انگار که صبح شده باشد و سپیده زده باشد. سرفههای مکرر قالی دستباف عتیقه در گوشهای، اهالی را بیدار میکرد.
تقریبا همه بیدار شده بودند و گله ای از نفس تنگی قالی نداشتند اما چمدان جوان چینی که به تازگی به انبار منتقل شده بود، زبان به گلایه گشود.
- من نمیفهمم این چه حساسیتیه که شما از اول صبح تا آخر شب یه بند سرفه میکنی از آخر شبم تا اول صبح یه ریز اشک میریزی.
هر چه کمد در و کشو آمد که چمدان دست روی دل قالی نگذارد، نشد که نشد. قالی سعی کرد هر طور که شده، برای دقیقهای از سرفه هایش مهلت بگیرد تا حرف بزند.
- این وقت سال هوای اینجا برام تنگه.
هنوز ادامه کلامش را نگفته بود که سرفه ها دویدند میان سخنش.
چمدان از فرصت استفاده کرد برای زخم زبان زدن.
- من که از وقتی یادم میاد شما داری سرفه میکنی. کارت از حساسیت فصلی گذشته ها.
اشک از چشم های قالی جاری شده بود و گره هایش را خیس میکرد.
- آخه کدوم سالی اربعین بوده و من تو موکب نبودم؟
دوباره هوای گلویش گرفته شد و سرفه هایش را از سر گرفت. قالیچه کوچک دستباف سرش را به تنه قالی چسباند و گفت:« غصه نخور، انشاالله آقا بطلبه سال بعد با هم بریم.» کمد نفسی چاق کرد و رو کرد به قالیچه.
- دلت خوشه ها دختر. تا سال بعد معلوم نیست چی شده باشه. شش ماهه کسی به این خونه سر نزده حالا تو حرف از زیارت بردن میزنی؟ بازم اگه خود خانم بزرگ زنده بود یه چیزی.
زیپ کوچک چمدان زوزهای کشید و چرخ در رفته اش کمی جابجا شد.
- زندگی نکردی پس. کاش این پسر خانم بزرگ وقتی خواست بره تو رو هم با خودش ببره فرنگ. اونجا خوب مشتریت میشن. نفستم باز میشه.
قالیچه سرش را صاف کرد و زل زد به چشم های چمدان.
- قالی چی میگه تو چی به هم میبافی. فرنگ دیگه کدوم قبریه؟ منم از وقتی به دنیا اومدم تا الان سالی نبوده که پا به پای قالی خاک پای زائرای آقا رو سورمه چشمم نکرده باشم. ملتی که اونجان انگار از یه جای دیگه اومدن که رو زمین نیست. شایدم اونجا رو زمین نیست. اصلا میدونی چیه؟ اونجا خیلی نزدیک تره به خدا. هیچکس به فکر این زنگ و رنگ های دنیا نیست. مردم انگار همشون یکین و دنبال یه چیز، این همه راه رو پیاده طی طریق میکنن. تا نباشی نمیفهمی. طرف با خستگی چند روزه میاد و دراز میکشه روی من. منم با همه تار و پودم مشت و مالش میدم. دعا میکنم که همه خستگیش بره تو تن من و اون با قوت پا و قوت دل پا شه به راهش ادامه بده.
کمد نگاهی به قالیچه کرد و اشاره ای به قالی. تمام وجود قالی خیس اشک شده بود.
#زبان_اشیاء2
#فرش
#پیادهروی
#اربعین