هدایت شده از زهراسادات هاشمی
- پسر تو چند سالته؟
- پارسال ۱۶ سالُم بود بِچه بودُم، دو روز بعد آقام مُرد، بازم ۱۶ سالُم بود ولی دیگه بِچه نِبودُم...!
#دیالوگ_فیلم
#اتوبوس_شب
#zsh
#990917
هدایت شده از سَڔآݕ.مٻم✍🏻
- با چادر که نمیتونی بپری؛ باید درش بیاری،
این قانون سقوطه!
#سقوطیکفرشته
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
- با چادر که نمیتونی بپری؛ باید درش بیاری، این قانون سقوطه! #سقوطیکفرشته
در گوشه ای از امپراطوری در حال تحلیل و بررسی بودند...
یواشکی آوردم براتون.😐
هدایت شده از 💙ĂMĨŘ ĤÕŜŜÊĨŇ💙
هدایت شده از دٰࢪَختاّٰنِ سٌُخِنگؤ
hummingbert stereo - Falling blossoms [www.vmusic.ir].mp3
2.7M
‹ خداۍبـٰالهاۍِخستهـازقفس :) ›
هدایت شده از آقای سپهر
سلام علیکم.
دیشب نمیدونم کلاس انلاین بودین یا نه
جناب شاکری میگفتن برای پیدا کردن ایده خوب و پردازش درست اون و نوشتن یک داستان جذاب و نو . باید خلاقیت داشته باشید
و این با کتاب خواندن بدست میاد
گفتن اینقدر باید بخوانید تا اشباع بشید از تجربه.
کتاب خوب و مطرحی نباشد که نخوانده باشید
هدایت شده از نرگس سیاه تیری
نحوه صحیح هشتگ گذاری:
۱- ابتدا هشتگ را تایپ کنید #
۲-سپس بدون اینکه فاصلهای بزنید، شروع به نوشتن کنید. #نقد
۳- اگر کلمات متعدد بود و نیاز به فاصله داشت، بجای زدن دکمهی فاصله، از آندرلاین استفاده کنید _
۴- مثال: #نقد. #نقد_شعر. #گروه_پادشاه_وارونه
🚫زمانی که تمام نوشته ها آبی شود، یعنی هشتگ گذاری صحیح است.
📣 فراخوان همکاری
مجموعه باغ انار از تمامی درختان مستعد و علاقمند، دعوت به همکاری میکند:
🔸مترجم
🔸تایپیست
🔸گرافیست
🔸طراح کاراکتر
🔸انیماتور
🔸ایده پرداز
🔸مبلغ کانال
🔸میکسر پادکست
🔸برنامه نویس
🔸بلاگر
🔸هشتگگذار
🔸پیدیاف ساز
و ....
در صورت تمایل، به آیدی زیر پیام دهید.
@KhademeZeynab
♦️نمایشگاه باغ
@anarstory
هدایت شده از حسین ابراهیمی
دوستانی که جلسۀ دیشب نبودند این گزارشی از جلسۀ دیشب است:
((-جونُم، آدم ها اومدن و رفتن . این شیوه کوزه گردهره که می سازه و می شکنه . یه روز همه این شهریه تیکه ساخته شده بود. امروز خرابش کردن . امروز شما می سازید و فردا روز دیگران خرابش میکنن .
دوباره به دیوارهای خرابه نگاهی انداخت و گفت:
می سازه و میشکنه . جونُم ، حواست باشه چی می سازی .))
باید مراقب بود
مراقب رفتار ، منش ، آداب ورسوم ، که آخرمی شود یک سبک زندگی ...
می گوییم زندگی خودمان است ؛ به کسی چه مربوط ...
و شاید انگاه فراموش کرده ایم
ما ازحالا یک نسل را می سازیم
یک آینده را
خداکند
آوارنشود چیزی که آباد بودنش را برای مردم خواستاربودی و یک عمربا خون دل ساخته بودیش ...
خداکند
نسلمان راه باشندبرای مردم نه چاه
طنابی باشند برای بیرون کشیدن نه دار زدن
دستی باشند برای بلند کردن نه هل دادن
مانند واو...مانندعمران
((عمران پرسید:
-شما درچه حالین؟ میزون هستین؟
-بله ارباب . ازصدقه سرشما ، دیگه دنبال دزدی و هیزی نیستیم .
- باکی نداشته باشین . چهارچشمی دورو برتون رو بپایین .شما دیگه راهزن نیستین . دیگه توی راه افتادین. به امیدخدا راه حق همینه ...))
#نیم_ساعت_خواندن
#واو
#فتحاللهی
#990918
ومن امشب دغدغه ام این است ...
انار*- انار^- یزد- واو -باغ انار...
رابطه شان چیست؟
الله اعلم و انا لا اعلم ...
وندای درونم نهیب می زند:
- فضولی مگه !!
پ.ن :
انار*: میوه انار
انار^: نزدیک ترین شهر به یزد
یک حُسن #زیاد_کتاب_خواندن این است که تجربه تان بالا می رود نسبت به کسانی که کتاب نمی خوانند. یا کم می خوانند.
اما
عیب اش این است که تجربه زیستی تان با آدم های کتاب خوان مشترک می شود...و اگر نویسنده بشوید و از این تجربیات بخواهید استفاده کنید خواننده حرفه ای می فهمد از کدام انبار کاه می دزدید.
راه حل این است که
علاوه بر زیاد خواندن یک کار دیگر هم بکنید.
و این کار عبارت است از...
زندگی کردن
زندگی بکنید.
یا
تجربه های ناب به دست بیاورید.
مثلا
خاطرات چاپ نشده آدم ها را از سینه هاشان بیرون بکشید.
@ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
یک حُسن #زیاد_کتاب_خواندن این است که تجربه تان بالا می رود نسبت به کسانی که کتاب نمی خوانند. یا کم م
چه کسانی هنوز دست پدرشان را نبوسیده اند؟
این ها هنوز زندگی نکرده اند.
پدر به معنای عام...ولو معتاد ولو دزد و قاچاقچی و ...هرچه که تصورش را بکنید یا نکنید.
ایرادهای بنی اسراییلی زیادی وجود دارد برای نبوسیدن دست پدرها...
و دایره این حس اینقدر کوچک است که من ندیده ام رمانی که به این مساله پرداخته باشد.
هدایت شده از حوزه علمیه تمدن ساز
◾️ انّا لله و انّا الیه راجعون
درگذشت یار انقلاب، حضرت آیت الله یزدی را خدمت صاحبالزمان(عج)، رهبر معظم انقلاب و علاقهمندان به ایشان، تسلیت عرض میکنیم.
🍃 هدیه به روح شریف ایشان، فاتحه و صلواتی هدیه نماییم.
.
دانای کل مردم آزار: در این نوع نوشتن نویسنده به شدت با قهرمانان داستان مشکل دارد تمام تلاشش در اذیت کردن آنهاست و اجازه نمی دهد قهرمانان داستان به وصال دست یابند همچنین کافیست بداند مخاطبین از قسمت های عشقولانه ی داستان خرسندند سریعا فرمان را به سمت مخالف کج می کند و کار را حتی به فوت والده ی شخصیت اصلی می رساند.
مثال:خوشه ماه اثر هیامٌف
ببخشید این جا افتاده بود✅
@ANARSTORY
یاخالق کل نور
چشمانم که به گنبدفیروزه ای می افتد، خالی می شوم. تهی از هرگونه حس منفی . آرامش می بارد. نور منعکس می کند .
اینجا فرق دارد. درگیرنیستی . هوایت درحوالی دنیا نیست . روحت آزاداست . پرواز می کند به بالا . درمیان اسلیمی ها. لابه لای نقش ونگارها. به پایین ... در درون حوض آب . درمیان دستان کودک سبز پوش . هنگامی که فقل دست پناهگاهش شده . همراه کفترها...و من نمی دانم چرا دراین بین دلم هوای مادر را می کند. روحم پرمی کشد تا بقیع . تا پنج ضلعی حصار.و درحوالی در و دیوار .
سه کیلوی گندم می گیریم ،نذر مادر . واینگونه امروز روزی کفترها را با دستان ما رقم می زند.
آرام ، شانه به شانه رفقایم قدم برمی دارم . می خواهم هرقدم را بشمارم . ثانیه هارا نگه دارم. مدت هاست روحم اینجابود و جسمم درخرابه دنیا .
شایدحکمتش دل خراب من بود. آبادکردنش مگراسان است ؟! چشمِ گذشت می خواهد. بستنش روی حقایق راحت نیست .
چه باید گفت . حقیقت گاهی انقدرزهر می شودکه یک تُن عسل هم کفایت نمی کند.
- یعنی انصافا مازنگ نمی زدیم چی می شد؟
- فقط نگران یه چیزم پرستو. اعتبار کانون . دونفرم دو نفره. وقتی تازه وارد یه جا میشی . اولین چیزصداقته. خوش قولیه...
الان اگردست خودمون بود همچی تموم بود.
هانیه گفت:
- اخه جالبیش اینجاست اونهمه اون شب حرف زدیم ... هماهنگ کردیم ...
- میدونی هانیه جان . تقصیرمردم نیست وقتی یه عده رو زوم می کنن روشون هی بدوبیراه نثارشون میکنن .
خودشون باعثن . خودمون باعثیم . تروخشک باهم می سوزن .
چشمم که به مزار می افتد . قلبم بازی در می اورد . چیزی دندان گیر این هوا نپوشیده ام و اوعجیب نامرد شده . آب داخل کفش هایم رفته و به گمانم درش قندیل بسته . تمام انگشتان پایم بی حس شده اند. فارغ ازهوای برفی ومنجمدشدن دوجاازبدنم درتضاداین هوا خوب گرم شده . دریچه قلب می سوزد و چشم می جوشد. قطره اشکی به میانه لب نرسیده خشک می شود . عشق که عیان شود همین است. سردی روزگار ساکت نمی ماند. دست و پا می زند برای خشک و کویری کردن دریای طوفانی قلبت .
هانیه می گوید:
- بچه ها بیاین یه سلفی بگیریم .
به لنز دوربین نگاه می کنم . لبخند می زنم وبه این فکرمی کنم تاکی قراراست این لبخند درپس پرده ظلم پنهان شود و چشمهایی بی قرار این منهی ساده دوست داشتنی ؟!
پرستو :
- هانیه بیا این ور یک تکی از نرگس بندازم
دستانم ازکارافتاده. به زور تایپ می کنم .
هوای برفی ...
امامزاده صالح صلوات الله علیه ...
مزارشهیدفخری زاده...
دعاگوی همه ی باغ اناری ها...
#نیم_ساعت_نوشتن
#فتحاللهی
#990918
@ANARSTORY