eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
869 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
155 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
اسماعیل.mp3
6.81M
اسماعیل ✨ 🖤 داغ ابراهیم بر دل ماند و اسماعیل رفت 🚩 پرچم سرخ انتقام و خون‌خواهی مهمان 🆔@Radio_Taalei 🆔@anarstory
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
28.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر خون فرمانده‌ای روی زمین جاری بشه نقشه عملیات بعدی رو ترسیم میکنه هرجا خون فرمانده‌ای ریخته بشه اون نقطه میشه مرکز فرماندهی تهران میدون جنگ نیست؛ تهران مرکز فرماندهیه و اونجایی که میدون جنگه، وسطِ تلاویوه
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
همه به سمت او برگشتند. رحیق دستانش را بهم زد و گفت:«خب دوستان افرادم خبر دادن که متاسفانه یکی از دوستاتون رو به درخت بستن و نمیدونم قراره چه نقشه‌ای داشته باشن بهرحال انتخاب با خودتونه...که امشب حمله کنیم و دوستاتون رو نجات بدیم یا فردا؟!» همه با نگرانی بهم نگاه کردند و چیزی نمی‌گفتند. سرانجام مهندس گفت:«نظر شما چیه؟!» دخترک با کمی تامل گفت:«فکر نکنم تا فردا بلایی سرش بیارن ولی ازین که تا فردا بتونه تحمل کنه رو مطمئن نیستم.» با این حرفش نگرانی افراد بیشتر شد...احف محکم گفت:«امشب حمله کنیم. ما دوستمون رو بین اون ظالما تنها نمی‌ذاریم!» بقیه‌ی بچه‌ها هم موافقتشان را اعلام کردند. دخترک نفس عمیقی کشید و زمان حمله را نیمه‌شب اعلام کرد. تا آن زمان وقت داشتند کمی استراحت کنند و برای عملیات نجات آماده شوند. پس از کمی استراحت یکی از افراد آنها جعبه‌ای روبه‌رویشان گذاشت. رجینا با کنجکاوی به درون جعبه‌ی چوبی سرک کشید گفت:«اینا چیه؟» افراح در جعبه را برداشت و سوتی کشید. درون جعبه پر از سلاح بود... سید یکی از سلاح‌ها را برداشت و گفت:«هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم ازینا دستم بگیرم!» بعد با شگفتی شمشیر در دستش را از نظر گذراند. شه‌بانو با نارضایتی گفت:«یعنی باید آدم بکشیم؟!» معین سرش را به نشانه نفی تکان داد و جواب داد:«نه فقط از خودمون دفاع می‌کنیم تا بتونیم دوستامون رو نجات بدیم...» شه‌بانو که خیالش راحت شده بود لبخندی برلبانش دوید... رحیق با چندین‌تن از افرادی که نسبتاً قوی‌تر از بقیه بودند، آمد. نقابش را به صورت زده بود و شمشیر بدست آماده‌ی جنگ بود! شاید هم آماده‌ی رفتن به خانه. هرکدام از بچه‌ها سلاحی از درون جعبه برداشتند و به دنبال آنها حرکت کردند. درحالی که شب طعمه‌ی سپیده‌دم می‌شد، به منطقه‌ای که مهدینار را گروگان گرفته بودند؛ رسیدند. آتشی که برپا کرده بودند درحال خاموش شدن بود و دود خاکستری کوچکی که حاصل آخرین بازماندگان چوب‌ها بود بوی خاصی به فضا می‌بخشید. بالای سراشیبی پشت درختان نشستند و استتار کردند. افراد فرمانده هنوز خواب بودند و مهدیناری که به درخت بسته شده بود با سر پایین افتاده منتظر فرصتی که نجات پیدا کند...همگی با دیدن مهدینار اخم‌هایشان درهم رفت. سید از عصبانیت رنگ مشت‌هایش پریده بود و خواست به سمتش برود که معین و مهندس او را سفت چسبیدند و به او یادآوری کردند که باید با نقشه حرکت کنند. رحیق نقابش را بالا زد و همگی بنا به درخواست او به جلو خم شدند تا صحبت‌هایش را بشنوند. -«خیلی‌خب. چند نفری که سریع و فرز‌تر از همه هستن اول میرن تا دستای اون آقا پسر و باز کنن. ما هم اون چند نفر و پوشش میدیم تا اگه احتمال نقشه‌ای بود بتونیم پیش‌بینی کنیم!» همگی سرهایشان را به نشانه‌ی تایید تکان دادند. ‌شفق با اطمینان گفت:«به نظرم آقای مهندس و آقای سید و آقای معین برن بهتره...ماهم پشتشون میریم تا پوششون بدیم.» همگی موافقت کردند و عملیات شروع شد. مهندس و سید و معین و یکی از مردان قوی هیکل برای نجات مهدینار قدم برداشتند. هر چهار نفر بی‌سروصدا از روی سراشیبی به همراه خاک‌های نرم جنگل به پایین سُر خوردند و نزدیک محل اقامت آنها شدند. طهورا همچنان در دلش آیت‌الکرسی می‌خواند و برای موفقیت آنها فوت می‌کرد. ؟🤓🌱
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
وقتی به او رسیدند هنوز سرش پایین افتاده بود. مهندس چانه‌ی مهدینار را دردستش گرفت و شروع به تکان دادنش کرد...با باز شدن چشمانش تصویر تار مهندس و سید جلوی چشمانش نقش بست. از فرط بی‌خوابی و گرسنگی شروع به هذیان گفتن کرد! رجینا و افراح و شه‌بانو و احف هم برای پشتیبانی آنها با فاصله‌ی نسبتاً زیادی پشت سرشان راه افتادند. معین با عجله رفت و شروع به باز کردن دستان او کرد. مهدینار پس از چندبار پلک زدن به خود آمد با صدای آرام ولی عصبانی گفت:«شماها اینجا چیکار می‌کنید؟!» سید با اخم جواب داد:«جای تشکر کردنته؟!» مهدینار دندان‌هایش را روی هم سایید و با صدایی که بزور از لای دندان‌هایش خارج می‌شد گفت:«این یه تله‌ست. زودتر فرار کنید. من خودم و نجات میدم...برید برید.» مهندس خواست حرفی بزند که تیزی چاقویی را زیر گلویش احساس کرد. سید قبل از اینکه بتواند عکس‌العملی نشان ندهد بلافاصله یکی از آنها دستانش را گرفت و غلافشان کرد. معین هم با چاقویی که هرلحظه به شکمش فشرده می‌شد از پشت مهدینار بیرون آمد و خودنمایی کرد. از آن طرف دخترک و بقیه با دیدن آنها ترس در دلشان جای خوش کرد و مردد بودند برای حمله! که یک دفعه دخترک با صدایی که از ته دل بود فریاد حمله سر داد و همه‌ی افرادش بلافاصله اطاعت کردند. همگی آنها به سرعت از روی سراشیبی پایین آمدند و مشغول جنگیدن شدند ولی کشتن هموطن‌هایشان به دور از باور‌هایشان بود. فقط در حد کتک زدن و شمشیر زدن و همینطور زخم‌های سطحی... طولی نکشید که تعدادشان دوبرابر شد و هرجا افراد فرمانده سرشان می‌ریختند. گمنام با نفس‌نفس خود را به زهرا رساند و گفت:«تعدادشون خیلی زیاده. باید عقب‌نشینی کنیم!» دخترک با اخم به اطرافش خیره شد به دستان بسته‌ی مهمان‌های تازه وارد شده و تقلایشان برای جنگیدن! همینطور افراد خودش که با وجود خستگی هنوز مقاومت می‌کردند. اما او تسلیم نشد و گفت:«هنوزم می‌تونیم پیروز بشیم.» و قبل اینکه به حرف‌های بعدی گمنام گوش دهد، مشغول مبارزه شد. سرانجام همه‌ی افرادش توسط آنها دستگیر شد. وقتی دید همه‌شان او را محاصره کردند، با شمشیرش تلوتلو خورد و به عقب رفت. یکی از آنها که معلوم بود بقیه از دستوراتش اطاعت می‌کنند، با لبخند گفت:«سِن وازگِچیورسون(تو داری تسلیم میش...)» قبل از اینکه جمله‌اش را کامل کند، دخترک با فریاد گفت:«یوک(نه)!» بعد آن مرد لبخند معناداری زد و با اشاره به بقیه فهماند که دستگیرش کنند. دخترک با وجود تقلاهایی که کرد موفق به شکست دادن آنها نشد و سرانجام خودش را به دستان آنها سپرد. در مسیر اقامتگاه همگی ساکت بودند و به زور راه می‌رفتند که این مورد گاهی خشم آنها را برمی‌انگیخت و مجبور به خشونت می‌کرد. وقتی به اقامتگاه رسیدند، مردم قبیله دوباره با کوبیدن چوب‌ها و نیزه‌هایشان برروی زمین؛ مراسم خوشامدگویی را انجام دادند. فرمانده با دیدن افراد دستگیر شده، با چهره‌ای بَشاش به سمت آنها حرکت کرد و گفت:«به به ببینید کی اینجاست!» ؟🤓🌱
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
39.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴از بغض رئیس جمهور تا وعده خونخواهی 🔹روایت خبرنگار صداوسیما از مراسم اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر مجاهد شهید اسماعیل هنیه ✅ کانال بدون سانسور | عضو شوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
53.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🔻| آیین افتتاحیه فرهنگسرای خانه کتاب شهرداری یزد ➖➖➖ 📥 ارتباط با سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری یزد 🌐 https://zil.ink/yazdfarhang ❤️ @anarstory
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
به نام خدای قلم🖊️ این پارت آموزشی را با یک سوال شروع می‌کنیم: رعایت علائم نگارشی در متن چه تاثیری دارد؟ برای پاسخ به این سوال باید بگویم: رعایت نکردن علائم نگارشی باعث تغییر لحن خوانش متن نویسنده می‌شود. این مهم است که خواننده چگونه متن را بخواند و خوانش آن چطور باشد؛ اگر لحن خوانش بد باشد، مخاطب متوجه‌ی مفهوم و حس آمیزی متن نخواهد شد و این بد شدن لحن خوانش از رعایت نکردن و استفاده‌ی به جای علائم نگارشی می‌باشد. ما چند نوع علامت نگارشی در نویسندگی داریم که در ادامه با آنها آشنا خواهیدشد: ۱_نقطه (.) ۲_نقطه ویرگول(؛) ۳_ویرگول(،) ۴_علامت سوال(؟) ۵_علامت تعجب(!) ۶_سه نقطه(...) ۱_نقطه(.): همیشه در پایان جمله می‌آید و جمله را خاتمه می‌دهد؛ دقت داشته باشید که نقطه بعد از فعل که در آخر جمله قرار دارد، گذاشته می‌شود. حالا برای مثال: - دانیال! ادکلن من رو ندیدی؟ - نه، فکر کنم مامان برش داشت؛ توی کشوی آخر یه نگاهی بنداز. به دیالوگ دوم، جمله‌ی آخر توجه کنید. جمله پایان یافته است و نقطه بعد از فعل آمده است. ۲_نقطه ویرگول(؛): علامت نگارشی نقطه ویرگول در زمانی استفاده می‌شود که نویسنده جمله‌ای در متن نوشته است و به فعل می‌رسد و می‌خواهد که دوباره در جملات بعدی درمورد همین متن بنویسد. او نمی‌داند که در این بین بعد از فعل جمله‌ی اول خود چه علامتی قرار داده شود که می‌گوییم گذاشتن نقطه ویرگول صحیح‌ترین کار می‌باشد. نقطه ویرگول علامت نگارشی‌ای است که به آن مکث سه تا پنج ثانیه‌ای هم می‌گویند. اما در اکثر مواقع از آن در قالب مکث سه ثانیه‌ای استفاده می‌شود. در بعضی از متن‌های خاص و استثنایی به پنج ثانیه تبدیل می‌شود. حالا برای مثال: - نه، فکر کنم مامان برش داشته؛ توی کشوی آخر رو نگاهی بنداز. به جمله‌ی بالا توجه کنید: اینجا بحث در رابطه با دیدن و پیدا شدن ادکلن می‌باشد. شخص نویسنده بعد از فعل(نوشته) نقطه ویرگول را قرار داده است؛ چرا که هم مکث سه ثانیه‌ای صورت گرفته است و هم جمله‌ی بعدی در رابطه با همان موضوع است. ۳_ویرگول(،): به آن مکث یک ثانیه‌ای می‌گویند. در متن برای بعضی کلماتی که یک نفس به مدت یک ثانیه بعد از آن صورت می‌گیرد استفاده می‌شود. و در جملاتی که چندین اسم یا آثار پشت هم می‌آیند در مابین اینها قرار داده می‌شود. حالا برای مثال: - نه، فکر کنم مامان برش داشته؛ در جمله‌ی بالا دیده می‌شود که بعد از کلمه‌ی(نه) یک مکث یک ثانیه‌ای یا همان ویرگول گذاشته شده است که شما هم در قالب یک خواننده با خواندن این متن این مکث‌ها را حس می‌کنید. ۴_علامت سوال(؟): در جملات پرسشی استفاده می‌شود. بعد از فعل در همچین جملاتی قرار داده می‌شود. حالا برای مثال: - ادکلن من رو ندیدی؟ جمله‌ای پرسشی به همراه علامت سوال در بعد از فعل. ۵_علامت تعجب(!): درست است که اسمش علامت تعجب است؛ اما به غیر از جملات متحیر و مهیج و تعجب‌آور، در جملات عاطفی و منادایی هم استفاده می‌شود. جملات عاطفی با (کاش)(چقدر)(چه) و... در حالتی که از روی آه، افسوس، حسرت، تشویق و لذت می‌آیند، استفاده می‌شود. مثال: کاش می‌توانستم به کودکی‌ام برگردم!(از روی آه و افسوس و همینطور حسرت) چقدر زیبا می‌شود گر که تو آیی!(از روی لذت و هیجان) یعنی چی؟!(متعجب) دانیال!(منادایی). ۶_ سه نقطه(...): فقط در دو حالت به کار می رود: دیالوگ های رمان یا فیلمنامه برای نشان دادن ترس و لرز و هق هق گریه. یا اینکه دیالوگ فردی باشد که در رمان یا فیلمنامه ی شما لکنت زبان دارد استفاده می شود. این علامت سه نقطه نام دارد یعنی نه کمتر نه بیشتر مثال: فردی که لکنت زبان دارد: من... نمی...دونس...س...تم که... فردی که گریه همراه با هق هقه دارد: آخه... چرا... باید... اینجوری...یی... بشه؟ فردی که ترس و لرز وجودش رو فرا گرفته: م...من...غل...ط...بکنم...ف...ف...کر... فرار... داشت...ه...باشم در حالت دوم فقط برای ادامه داشتن جمله و باز گذاشتن آن است برای مثال: و او در نامه نوشته بود: این عشق ادامه دارد... گردآورنده: 🍃 برداشته شده از گروه ژانر جنایی، معمایی، امنیتی✅ 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
به نام خدای قلم (حریم‌کلمات): فاصله گذاری در علایم نگارشی فاصله گذاری در علائم: بازی بسیار جالبی در این قانون هست که می گوید: فاصله پیش از آن❌فاصله بعد از آن✅ یا به زبان محاوره ای خودمان می گوییم: فاصله قبلش نده، فاصله بعدش بده یعنی چه؟ مثال: دیروز را سخت گذراندم ؛ حالم خوش نبود.⭕️ دیروز را سخت گذراندم ؛حالم خوش نبود.⭕️ با توجه به جمله ای که اول توضیح گفتیم هر دوی این جمله غلط محسوب میشود. چرا؟ باید به ظاهر متن توجه شود این ظاهر نامرتب است و ما میگوییم فاصله پیش از آن نباید بدهیم در واقع فاصله بعد از آن. پس: دیروز را سخت گذراندم؛ حالم خوش نبود.✅ جمله ی صحیح این است. فاصله گذاری در کلمات و حالا فاصله گذاری در رابطه با فعل هایی که با می و نمی شروع می شوند. در این نوع فعل ها باید می و نمی با یک نیم فاصله از کلمه ی فعل جدا شود. برای مثال در کلمه ی نمی کرد بین نمی و کرد یک نیم فاصله باید قرار بگیرد و همینطور بقیه ی فعل هایی که این شکل هستند. گاهی در متن ها می بینیم که کلامی با (ها، ات، اش، ان و...) جمع یا اضافه می شوند که در واقع باید ما بین اینها هم یک نیم فاصله قرار بگیرد. مثال هایی که می توانید مشاهده کنید همانند کتا ها که باید بین کتاب و ها یک نیم فاصله قرار بگیرد و همینطور کلمه ی خانه ات یا خانه اش باید نیم فاصله در مابین انجام شود. گردآورنده: 🍃 برداشته شده از گروه ژانر جنایی، معمایی، امنیتی✅ 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
♨️ 💯 هیجان، رقابت، استرس😨 افتتاح اولین بازی گروهی💥 زیر نظر باغ انار🌹 رقابت کنندگان، کجای باغ نشسته‌اند؟!🤔 جزئیات این مسابقه‌ی نفس‌گیر، فردا ساعت 22⏰ در اَنار نیوز، منتظرمان باشید😎🍃 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙 🆔 https://eitaa.com/joinchat/647496552Cd5b3f5e7ba
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
وضعیت گروه‌های تا به این لحظه👇 1⃣ژانر فانتزی، ماجراجویی، تاریخی. (2 عضو دارد✅) 2⃣ژانر مذهبی، خانوادگی، اجتماعی. (7 عضو دارد✅) 3⃣ژانر جنایی، معمایی، امنیتی. (7 عضو دارد✅) 4⃣ژانر طنز. (3 عضو‌ دارد✅) چندتا نکته راجع به گروه‌ها بگم😎👇🍃 تا اینجا، جمعِ اعضای گروه‌ها 19 عضو هست؛ ولی به معنی 19 نفر نیست😁🍃 یعنی مثلاً یک نفر یا بیشتر، توی بیش از یک گروه عضون. اگه بخوایم به نفر، تعداد اعضای گروه‌ها رو مشخص کنیم؛ کلاً میشه 16 نفر که در این طرح شرکت کردن😉🍃 و جالبش اینجاست که از این 16 نفر، 15 نفرش خانوما هستن و فقط 1 نفر آقا هست. درسته خانوما همه‌جا بیشترن؛ ولی توی این یه کمی فراتر از بیشترن😐😂🍃 در حال حاضر و همچنان ژانر 2 و 3 تقریباً اعضای تکمیل شده‌ای دارن و کاری رو شروع کردن؛ ولی ژانر 1 و 4، متاسفانه غریب واقع شدن و به خاطر کمبود نفرات، هنوز پروژه‌ای رو شروع نکردن😔🍃 پس بجنبید و بشتابید که هم وقت تنگ است، هم عمر کوتاه. مخصوصاً مردان باغ که تعدادشان در این طرح فراتر از افتضاح هست🧐🍃 برای عضویت توی هریک از گروه‌ها، به آیدی زیر پیام بدید✅👇🍃 🆔 @Amirhosseinss1381 امید که در اطلاع‌رسانی بعدی، تعداد شرکت کنندگان به بالای 20 نفر برسه😉🍃 🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
۱۳ مرداد ۱۴۰۳