#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
5⃣1⃣ اگر میخواهی همیشه بنویسی
اگر میخواهی منتقد درونت ساکت شود
اگر میخواهی ترست از صفحه سفید بریزید
اگر میخواهی ایده هایی که در سر داری کامل کنی
اگر میخواهی بر تمام بهانههایت برای ننوشتن غلبه کنی
بدون لحظهای توقف بنویس
اگر با قلم مینویسی لحظهای دستت را از روی کاغذ بر ندار
و اگر تایپ میکنی لحظهای انگشتانت را از روی کیبورد بر ندار
بگذار کلمات جاری شوند و تو را شگفت زده کنند.
به تنوع اهمیت میدهم.
من با ماندن در یک سبک مشخص احساس خفگی میکردم.
دوست داشتم یک کارم خطی و ساده باشد کار دیگرم شلوغ و فانتزی. یک کارم سورئال و تلخ باشد کار دیگرم خندهدار و شاد.
دلم نمیخواست به خاطر داشتن سبکی مشخص تجربههای دیگر را از دست بدهم.
مثلاً توی نوشتن وقتی یک جمله یا یک پارگراف مینویسم دلم میخواهد به سرعت موضوع را عوض کنم و وارد فضاهای دیگری بشوم. شاید نوشتن داستان یا مقالهی بلند برای من دشوارتر باشد.
به نظرم باید برای تقویت مهارتم در نوشتن، مدت زمان بیشتری را در کنار یک موضوع بمانم. به همین منظور تمرینی را هم برای خودم در نظر گرفتهام.
می خواهم یک موضوع خاص را انتخاب کنم و هر طور شده بیش از دو هزار کلمه درباره آن موضوع بنویسم، و جلوی وسوسهام برای پریدن به موضوعات دیگر را بگیرم.
و اگر ایدهای خارج از موضوعی که روی آن کار میکنم به ذهنم رسید آن را در دفترچه یادداشتم دستم ثبت می کنم تا فراموش نشود. ولی تا رسیدن به دو هزار کلمه، فقط و فقط درباره یک موضوع مشخص مینویسم.
✍️#شاهین_کلانتری
#روزانه_نویسی
پیام استاد سندس را که میخوانم
دوباره به تمرین کلاسیام نگاه میکنم.
شروعش را ویرایش میزنم و عحیب فکر میکنم که من هم مانند معلم تازه کار از مهرماه متنفرم.
جدای غمگینی بعد از ظهر های پاییزش دلم نمیخواهد بعداز سه ماه به قول پدرم لنگ ظهر بیدار شدن، ساعت شش بیدار شوم.
دلم نمیخواهد دوباره تمرین های شیمی و فرمول های فیزیک را ببینم.
هرچند کنکور عزیز بهانه ایست تا در تابستان هم روزهای خوشم با کتاب و جزوه و تست عجین شود.
شاید شما هم که خواننده این دلنوشته نیمه شبی و پر از حرص و تنفر من از از پنج حرف م-د-ر-س-ه باشی، پوزخند بزنی و در دلت بگویی:《 شما که دوساله توخونه میخورید و میخوابید. تابستون و غیر تابستون نداره، درس هم نمیخونید همش تقلبه.》
نه اصلا چنین فکری را نکن، شاید ظاهرش این باشد، قطعاً دلم نمیخواهد یک دستم به گوشی باشد و در دست دیگر مداد بگیرم و کتابم را روی بالشتم بگذارم.
دوست ندارم در زمان امتحانم تقلب کنم!
دلم نمیخواهد جزوههایم در گوشی باشد تا شماره عینکم بیشتر شود.
من هم دلم برای کلنجار رفتن هر روزهام با مقنعه تنگ شده.
حتی امروز که داشتم فکر میکردم،متاسفانه یادم نمیآمد بند کوله ام را روی مقنعه میگذاشتم و چادر میپوشیدم یا زیر مقنعه؟!
شاید بخندی از این حواس پرتی من اما حق بده، دوسال است لباس فرمم شده پتو و بالشتم.
امروز وقتی وارد کانال مدرسه شدم، فهمیدم از شهریور هم بدم میآید.
دلم میخواست یکی را خفه کنم!
نمیدانم مدیر مدرسه یا وزیر آموزش و پرورش سابق یا شاید هم وزیر جدید که حواسش نبوده و این قانون را از مدرسه ما برنداشت.
چه معنی میدهد حالا که وزیر عزیز شروع سال تحصیلی را مهر اعلام کرده، مدرسه عزیز تر به بهانه کنکور منفور سال تحصیلی را از شهریور آغاز کند؟!
امروز برای اولین بار دلم برای روزهای دبستانم تنگ شد، آن زمان که تنها دغدغه مدرسهام نوشتن از روی درس چهار صفحهای کتاب فارسی بود.
#یعقوبی
#1400613
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🔹🔸🔹بسم الله النور
📚کارگاه آموزش داستان نویسی با موضوع «ویژگیهای یک نثر خوب داستانی»
زمان: سه شنبه ۱۶ شهریور
⏱ساعت ۱۷
مکان: باغ انار
باغبان: سرکار خانم عسکری (شانار)
*منتظر حضور گرمتان هستیم.
#کارگاه_آموزشی
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#نهال
#درخت_انار
#باغ_انار
کارگاه گشایش داستان_compressed.pdf
6.96M
📒کارگاه
🔸 #گشایش_داستان
خانم صداقتی
#نویسندگی
#کارگاه
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#قهوهای_جذاب
زندایی جیغ کشان از جا پرید، پشت بندش بچههایش پریدند و به مادرشان چسبیدند، خاله تا چشمش به آن نقطه قهوهای خورد پا به فرار گذاشت به سمت در، مادرجان عصاکشان نزدیک و داد زد: بچه بدو یه دمپایی بیار!
مامان که در جایش میخ کوب شده بود به سمتم نگاه کرد: نگران نباشید زهرا میکشدش!
دویدم سمت آن نقطه قهوهای که با هر قدم برداشتنم بزرگ و بزرگتر میشد چه رنگ براق قشنگی داشت، بیخود نیست که بابا میگفت به او لقب تمیزترین حشره جهان را دادند.
تا به او برسم دیگر روی دیوار بود، تمام قدرتم را به کف دستم دادم و محکم رویش کوبیدم صدای برخورد دستم به دیوار و صدای ترکیدنش و هم زمان سرد و خیس شدن از پاشیدن دل و رودهاش حس خوبی به درونم تزریق کرد، احساس قدرت و احساس شجاعت، نمیدانم چرا خیلی ها از این موجود قهوهای جذاب که تمیزترین حشره جهان است میترسند، البته ترس که نه چندششان میشود.
دستم را که برداشتم جسدش روی دیوار نبود، چیزی کف دستم را قلقلک میداد، خودش بود با آن شاخک زیبا. همان موقع صدای أی کثیفی بود که از جمع بلندشد.
رد این شجاعت تا مدتها روی دیوار نقش بسته بود.
#داستانک
#خاطرات_یک_دلقک
#نقد
~{📏 لوگو باغ انار📐}~
https://eitaa.com/Baghanar_logo
هزینه هر کدام از طرح ها، هدیه ۲۵۰ صلوات با عجل فرجهم...از طرف طراح به صدیقه طاهره سلاماللهعلیها.
استرالیا_compressed.pdf
212.9K
📘 #داستان_کوتاه
#استرالیا
نویسنده: احسان عبدی پور
#نویسندگی
#پی_دی_اف
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344