eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
888 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
152 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
تمرین چرا؟ ما خسته‌ی دنیایِ بی رحمیم با ذهن مشغول، آنچه میگویی نمیفهمیم(میفرمایید🤦‍♂) هر شب به پای درس های باغ میشینم اما فقط یک صفحه ی تاریک میبینم وقتی خیالم پر شد از افکار تکراری دیگر به یاریِ قلم هم نیست اِصراری گاهی که میگیرد دل من مقصدم اینجاست در باغتان چت کردن دائم دلم میخواست مانند زاویرا شده.... بی یوسف این زندان یک گوشه کِز کردم شبیه غربتِ مهمان تا گرم صحبت میشوم از پشت یک پرده قیچی باغ و با خودش هم فلفل آورده من را مترسانید از این صحبت از این تهدید جرمم فقط چت کردن است و ساده میبخشید بیست و سه ساعت نت نداریم...در کف گوشی یک ساعتش هم واقفی داد امرِ خاموشی(استاد واقفی🤦‍♂ ) اینجا درختان گاه با خود صحبتی دارند تا ظهر میخوابند و ...شب تا صبح بیدارند من چت دلم میخواهد و نه عکس و اینجا پر از مطلب شده کردم قر و قاطی هر شب کلاس و درس و مطلب...کو پذیرایی؟ تا کِی مروت تا به کی صبر و شکیبایی؟ من شاخه ام پس نور و کود و آب می‌خواهم از شیوه‌ی رشدِ درختان نیز آگاهم فلفل برای ریشه‌های من ضرر دارد این ریشه گاهی دوغ و گَه نوشابه میخواهد دیگر انار شاخه‌هایم سخت خشکیده روی زمین را برگ‌های خشک پوشیده لطفاََ برای سبزیِ این شاخه کاری کن تا آنچه می‌خواهی شوم من، بردباری کن 🙈😂 ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🔹🔸🔹بسم الله النور🔹🔸🔹 📚کارگاه آموزش داستان‌ نویسی با موضوع « قلاب » ⏳ سه‌شنبه ۲۰ مهر ماه ⏰ ساعت ۲۱ 🏞 در باغ انار باغبان: سرکار خانم کمال‌الدینی منتظر حضور گرمتان هستیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
این مطلب خیلی خیلی مختصر فوق‌العاده راهگشاست. غافل نشوید.
☘السلام علیک یا صاحب الزمان. ادرکنا یا مولا‌.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
نور #تمرین99 مهمترین اتفاق تلخ و مهمترین اتفاق شیرینی که در شش ماه گذشته برایتان افتاده را در یک ر
نور چشم تان را ببندید و به یک فیلم فکر کنید مثلا آخرین فیلم یا سریالی که دیدید و ده کلمه اولی که به ذهنتان می آید را بنویسید‌. مرحله دوم چشم تان را باز کنید و دوباره ببندید که با مرحله قبلی قاطی‌پاطی نشود🤔. حالا به آخرین کتابی که خواندید فکر کنید و ده کلمه ای که به ذهنتان می آید را بنویسید. سعی کنید بین این کلمات...اسم شخصیت باشد. اسم مکان باشد. اسم زمان هم باشد(غروب، صبح، زمان خواب، زمان ...) سعی کنید یک و یک خلق کنید. توی کلمات بگردید دنبال یک حالت و یک که به هم ربط داشته باشند... مثال » پشت فرمان در حال رانندگی بودن » یک دفعه یک نفر می‌پرد جلوی ماشین حالا با این کلمات یک داستانک بنویسید. ترجیحا جمله سازی نباشد. سعی کنید از پونزده تا کلمه حتما استفاده کنید. هرکس از بیست تاش استفاده کند بوسه فرشتگان به کله‌اش. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
بایسته ذهن.pdf
2.64M
📚کارگاه داستان‌ نویسی با موضوع «بایسته‌های ذهن یک نویسنده» باغبان: سرکار خانم رحیمی نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
S.m.yazdani: ده کلمه از فیلم آخرین سامورایی: مزدور -فرهنگ –کشتار- فطرت- غرب‌زدگی –زن- سرزمین -شرق - سامورایی – شرافت ده کلمه از کتاب ملاقات در جنگل بلوط: ملاقات – جنگل – تاریخ بکر – روایت – صندوقچه‌‌- صبح مه‌آلود – غروب- خائن وفادار – روباه پیر – شاپور جنگلی‌ها مه صبحگاهی سد دفاعی قدرتمندی در برابر سپاهِ نورِ خورشیدِ از شرق برآمده، تشکیل داده بود. برای این زن آمده از دل کویر، این صبح تار، دل‌ گیرتر از غروب قربت بود. هیچ چیز نمی‌توانست لبخند زیبایش را بر پا کند. اما چاره‌ای نداشت. اینجا سرزمین دیگری بود و آداب خودش را داشت. تغییر یک کلید صفر و یک نیست. بلکه باید نرم نرم جلو رفت و تصمیم‌ها را محترم شمرد. تصمیم‌هایی که از دل تاریخ می‌آید. شاید مه، خائن به نور به نظر بیاید، اما این تاریخ بکر با نگهبانی این مه در دل این درختان صبور جنگل مانده که حرف‌ها برای گفتن دارند. حرف‌هایی که اصیل است. روایت‌هایی که در دل صندوقچه‌هایی در دل ربشه‌ها محبوس شد. باید صاف و صادق به ملاقاتشان رفت تا زبان باز کنند. لازم نیست چیزی را اثبات کنید. ریشه‌ی آنها در عمق این خاک فرو رفته و اصالت و شرافت را عجین است. اگر ذره‌ای بوی غربزدگی بر مغزت بپیجد. لام تا کام حرفی ندارند. خوب می‌دانند روباه پیر مستکبر با اجداد نفتیشان چه‌ها که نکرده است. اما دلگیری این زن به خاطر مه نیست. زیر این سایه‌ی سنگین لاله‌‌ی نمی‌روید. اما خزه‌ها به احترام جنگلی‌ها قرمزند. جنگلی‌هایی که زمانی از دست ناصبی‌ها به جنگل پناه بردند و زمانی از دست رضا خان میرپنج. این زن احترام شهدای تاریخ هزار ساله را نگه‌داشته است. بی‌تاب است. جلو می‌رود. وسط دسته‌ی خزه‌های قرمز می‌نشیند. چادرش را روی سرش می‌کشد. با دل و جان به تاریخ گوش می‌سپارد تا فرهنگ جنگل را پاس بدارد. چهارشنبه – 21/07/1400 – 22:24