eitaa logo
کانال"آداب و رسوم صددروازه"
630 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
روح شهیدرئیسی وامیرعبداللهیان صلوات _آشنایی‌باگویش،فرهنگ،رسوم،اماکن‌تاریخی،گردشگری،غذای سنتی،بازیها،صنایع دستی شهرستان دامغان،سایر _موسیقی سنتی_مدرن _جمعه ها؛بازارسال پیام کانال _تعطیلات،پیامهای مناسبتی _کپی نام صاحب اثروآدرس،بلامانع مدیر @afzalimohamad
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ✳️ خاطره ای از سه راه قوشه قدیم سلام. بزرگتر ها خاطرات زیادی از قهوه خانه قدیمی قوشه و آب انبارش دارند . برای دسترسی به شیر آب این آب انبار میبایست چهل ، پنجاه پله آجریش را پایین می رفتیم . آب بسیار خنڪ و گوارایی داشت ، میگفتند آب آن از آب تویه دروار پر میشود . سقف آب انبار فضای وسیع خوبی برای استراحت و نشست و برخاست دسته جمعی مسافران و زوار حج ، ڪربلا و مشهد بود . ڪسی مانع استراحت مردم در این مڪان نمی شد . حدودا هشت ساله بودم (حدودا هفتادسال پیش) یڪ شب را در روی سقف آب انبار قوشه به اتفاق اقوام نزدیڪ و افرادی ڪه برای پیشواز حجاج آنسال آمده بودند استراحت ڪردیم . نیمه شب با وزیدن بادهای خنڪ ڪویری در زیر چادر دستبافت عمه نازنینم مرحوم پناه برده ، همراه با نوازش مهربانانه اش شب را به صبح رسانده و مشتاقانه منتظر ورود حجاج بودیم . چهار نفر حجاج ، ، ، ( پدرم ) و بوسیله ماشین شخصی مرحوم ساڪن تهران برادر خانم مرحوم به قوشه رسیدند . در آن زمانها خودرو سواری بسیار ڪم و نایاب بود . همه با شور و شوق زاید الوصفی بعضا با اشڪ شوق حجاج خود را زیارت ڪردند . حجاج پس از استراحت ڪوتاهی در قوشه ، سوار همان ماشین شده و به طرف تویه دروار حرڪت ڪردند . حال همه حجاج خوب و شاداب بود ، دقیقا بخاطر ندارم از تویه دروار تا قوشه و برگشت با چه وسیله ای آمده بودیم ، با خودرو یا با چهارپا ( الاغ و قاطر ) . در آن‌زمانها رفتن حج نوبتی نبود ، پدرم با هفت هزار تومان راهی سفر مڪه شد . این عدد خاطرم هست ، چون همین مقدار پول را از دسترنجش در مقابل شن و ماسه شسته ای ڪه تحویل دستگاه ذوب سرب بالاتر از مدرسه داده بود طلبڪار بود ، پس از دریافت طلبش با همان پول راهی سفر مڪه شد . ڪلی سوغاتی به همراهش آورد . از جمله یڪ دست ڪت و شلوار سفید رنگ اندازه تنم ، ڪه تا آن روز چنین ڪت و شلواری نپوشیده بودم . حجاج در روستای صح و دروار هم مورد استقبال قرار گر فته ، در روستای تویه رسم بود مردم در محل دُل دُلی پاماله ‌پایین تر از دو سر ڪوچه، پشت باغ مشهدی گل بابا تجمع ڪرده ، با اسپند دود ، چاوشی و قربانی از حجاج و زوار ڪربلا و مشهد استقبال می ڪردند . اما گوشه ای از مشاهدات آن سالهای خودم (بچگی) از قهوه خانه قوشه را عرض ڪنم : قهوه خانه قوشه به وسیله یڪ خانم و آقای سمنانی اداره میشد . اولین بار بود ڪه مشاهده ڪردم یڪ خانم برای مسافرین و راننده ها چای و غذا سرو میڪند . قسمت غربی قهوه خانه خیابان نسبتا عریضی وجود داشت ڪه بلوار نادرشاه نام داشت . بعدها خودروهای سرویس تویه دروار در این خیابان پارڪ میشدند . اولین ماشین سواری را ڪه در تویه دروار چند سال بعد سوار شدم ، خودرو سواری بنز عمو شاه محمد بود ڪه درب های طرف راننده و شاگردش از جلو باز میشدند . مشاهده خودروهای سنگین عبوری از جاده اصلی قوشه مخصوصا دوازده چرخ ، برایم بسیار جالب توجه بود . نحوه پارڪ ڪردن خودروهای سنگین ، پیاده و سوار شدن راننده ها ، طرز نشستن آنها روی تخت یا صندلی قهوه خانه ڪه یڪ یا دو پای خود را جمع ڪرده و به استراحت می پرداختند ، برای ڪسی ڪه تاڪنون ڪمتر ماشین سنگین دیده ، تردد خودروهای سنگین و اتوبوس بسیار جذاب بود . ڪار آنها ( رانندگان ) را بسیار سخت و هنرمندانه تجسم میڪردم ، همینطور هم هست ، تمام حرڪات و سڪناتشان ، طرز گفتگو با قهوه چی و دستوراتشان به شاگرد ، غذا خوردن و سفت ڪردن ڪمربند بعد از غذا خوردن و حرڪت نیم تنه بالا همراه با یڪ نیمچرخ و بالا ڪشیدن شلوار و.. ..... بخاطر می سپردم ، دقت میڪردم ، چگونه خودرو را روشن می ڪنند ، گاز می دادند ، خارج شدن دود از لوله اگزوز تا حرڪت و تعویض دنده ، با تغییر صدای موتور و برخاستن خاڪ پشت سرشان را همچنان با دقت تمام به تماشا ایستاده تا از نظرم محو شوند ، به دور دستها نگاه میڪردم تا ماشین سنگین دیگری را در حال نزدیڪ شدن به قهوه خانه پیدا ڪنم ، فڪر میڪردم راننده های ڪمی چاق تر و میانسال با ڪلاه شاپو بهترین راننده ها هستند . از دور و غیر محسوس به ارزیابی آنها می پرداختم ،،،، تا قصه ای دیگر از سه راه قوشه قدیم ، خدا نگهدارتان باد . *⃣*⃣*⃣*⃣ ۸ آذر ۹۹ ┄┄┅┅❅❁ایتا❁❅┅┅┄┄ @gooyesheyelaghatesaddarvaze