🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺
🍃
✳️ساخت اولین قهوه خانه در تویه دروار
سلام.
#مشهدی_رمضان فرزند #مهدی معروف به #محمدی یک کارگر ساده معدن ، مبتکر بِساتِن اولین قهوه خانه دربهترین موقعیت تجاری ولی بلا استفاده محله باغستان تویه دروار بی ، که تا قبل از آن ویشتر محل استراحت چهارپایان بی .
موقع شروع بکار بعضی ها گُتِن ، مثل اینکه مشهدی رمضان مخش عیب بَکِرده ، این خِرابه هایی دِله ، دَره پولشا هدِر دی ، ولی او در کارش مصمم تر به .
مردم تویه دروار همیشان از دارا و نِدار میهمان دوست اِن ، اگه راه مانده ای بعلت دَوِسته بین راه بشم و ورف و یخ دِهی دله ماند ، مردم روستا بدون اینکه او را بشناسِن ، میردن خانه تا از سرما یا گشنگی اذیِت نَبو . بعضی از این مسافران مسجدی دله خفتِن و قبول نَمکِردِن بَشِن مردمی خانه ، تازه برای آنها غِذا بردِن .
اُنگُدِرا ، دهه سی ، حدود شصت سال پیش هیچ خانه ای در باغستان انطرُف خط وجود نِداشته ، از همین خرمِن قدیمی روبرو (ساختمان مخابرات) تا قبرستانی و از اونطرُف از ساختمان تعاونی تپه های کش تا دشتِرخان و از اونجا تا نزدیک آقا میرجبرئیل هیچ خانه ای طرُف شمال خیابان ساخته نَبی .
وقتی مشهدی رمضان بازنشست بَبه با مشورِت و موافقت بزرگان محل یک زمین نسبتا هموار و بلا استفاده را برای قهوه خانه در نظر بِگِته و از محل فروش خانیشان به مرحوم حاج علی اکبر ابراهیم پور ، تاسیساتی بنام قهوه خانه را به پا هاکرد .
بعدا عمو حاج محمد که پست تویه دروارا داشت ، پشت قهوه خانه خُوشتِنشی واسری خانه و گاراژ بِسات و بعدا آقا سید محمد فرزند آقا میر علی اصغر ، باباشی باغی دله روبروی قهوه خانه یک دکان راه هُندات و این محله از اُنوقت رونِق بِگِت و یواش یواش تپه های کش پی دیگِران خانه بِساتِن ، با این حساب مِشا این محل را رمضان آبادی ایج نام واشتِن و دیگه مسافران بجای بَشین مردمی خانه یا بَخُفتِن در مسجد شییِن قهوه خانه که تا مدتها در زمان حیاتِش قهوه خانه سر پا به ، بعدا مردم زحمتکش ساروی ها با همت تعدادی از بزرگانش جاده بشم را خوار هاکِردن . این جاده نه تنها رفت و آمد خودشانا راحت هاکِرد ، منشا خیر برای رفت و آمد مردم فولا محله ، کیسر و آبادی های دیگه بَبییِن .
اُنگُدرا ویشتِر رفت و آمد مردم فولاد محله به شهر و زیارِت از تویه دروار بی . مُن یادُمه ، مرحوم چِرُم چقدر رِفیق بخاطر همین رفت و آمدها در فولاد محله ، اراء و غیره داشت .
برادر مرحوم حاج میرزا بنام مراد از اهالی فولاد محله ، برای درس بِخواندِن تا کلاس ششم ، گَت نه نمی خانه ساکن به .
اینها را بَگُتُم بِینین مردم تویه دروار از قدیم الایام از محلات همجوارشان جلوتر دَبین .
فِراوانی ماشین و بهبود جاده ها ، یواش یواش مشتری قهوه خانه را کم هاکِرد . اما مشهدی رمضان با این نبوغ و تشخیص درستِش باعث آبادی محله های جدید بَبی . ایسا جمعیِت ساکن شمال جاده از محله اصلی باغستان ویشتِرِن ، فقِط دعا هاکُنیم قلعه گُنبو و سایر قلعه های تویه دروار تخریب نَبِن ، که یکی از زیبائی های تویه دروار اِن .
مشهدی رمضان یک خواهر هم داشته بنام #لیلا که به عمه لیلا معروف بی . یک زن زرنگ و سرشناس در محل هولار زندگی کِرده ، در محل قهوه خانه قدیم . ایسا سه تا از فرزندان مرحوم مشهدی رمضان ، آقا مهدی ، مرحوم آقا رضا علی و آقا عید علی خانه دارِن ، الحمد لله از این خاندان بزرگ پسران و دخترانش خانمها (مرحوم زهرا ، خدیجه ، کبری ، بانو و خاتون ) فرزندان خدمتگزاران خوبی تحویل جامعه بَبی .
روح مشهدی رمضان و همسر وفادارش خانم #گلابی رستمیان ، شاد .
برای وَچا و وَچه زانانِش از خداوند متعال سِلامِتی و توفیق آرزو کنیم.
*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣
#حاج_رحیم_رستمیان
۸ دی ۹۶
@zadgahamtuyehdarvar
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
آداب و رسوم "ییلاقات صددروازه"
@gooyesheyelaghatesaddarvaze
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
✳️ خاطره ای از سه راه قوشه قدیم
سلام.
بزرگتر ها خاطرات زیادی از قهوه خانه قدیمی قوشه و آب انبارش دارند .
برای دسترسی به شیر آب این آب انبار میبایست چهل ، پنجاه پله آجریش را پایین می رفتیم . آب بسیار خنڪ و گوارایی داشت ، میگفتند آب آن از آب تویه دروار پر میشود .
سقف آب انبار فضای وسیع خوبی برای استراحت و نشست و برخاست دسته جمعی مسافران و زوار حج ، ڪربلا و مشهد بود . ڪسی مانع استراحت مردم در این مڪان نمی شد . حدودا هشت ساله بودم (حدودا هفتادسال پیش)
یڪ شب را در روی سقف آب انبار قوشه به اتفاق اقوام نزدیڪ و افرادی ڪه برای پیشواز حجاج آنسال آمده بودند استراحت ڪردیم .
نیمه شب با وزیدن بادهای خنڪ ڪویری در زیر چادر دستبافت عمه نازنینم مرحوم #گلابی پناه برده ، همراه با نوازش مهربانانه اش شب را به صبح رسانده و مشتاقانه منتظر ورود حجاج بودیم .
چهار نفر حجاج ،
#حاج_اسحاقعلی ، #حاج_علی ، #حاج_ڪرم_رستمیان( پدرم ) و
#حاج_علیرضا_ڪلانتری
بوسیله ماشین شخصی
مرحوم #علی_اصغر ساڪن تهران برادر خانم مرحوم #حاج_محمدتقی_رستمیان به قوشه رسیدند . در آن زمانها خودرو سواری بسیار ڪم و نایاب بود .
همه با شور و شوق زاید الوصفی بعضا با اشڪ شوق حجاج خود را زیارت ڪردند .
حجاج پس از استراحت ڪوتاهی در قوشه ، سوار همان ماشین شده و به طرف تویه دروار حرڪت ڪردند .
حال همه حجاج خوب و شاداب بود ، دقیقا بخاطر ندارم از تویه دروار تا قوشه و برگشت با چه وسیله ای آمده بودیم ، با خودرو یا با چهارپا ( الاغ و قاطر ) .
در آنزمانها رفتن حج نوبتی نبود ، پدرم با هفت هزار تومان راهی سفر مڪه شد . این عدد خاطرم هست ، چون همین مقدار پول را از دسترنجش در مقابل شن و ماسه شسته ای ڪه تحویل دستگاه ذوب سرب بالاتر از مدرسه داده بود طلبڪار بود ، پس از دریافت طلبش با همان پول راهی سفر مڪه شد .
ڪلی سوغاتی به همراهش آورد .
از جمله یڪ دست ڪت و شلوار سفید رنگ اندازه تنم ، ڪه تا آن روز چنین ڪت و شلواری نپوشیده بودم .
حجاج در روستای صح و دروار هم مورد استقبال قرار گر فته ، در روستای تویه رسم بود مردم در محل دُل دُلی پاماله پایین تر از دو سر ڪوچه، پشت باغ مشهدی گل بابا تجمع ڪرده ، با اسپند دود ، چاوشی و قربانی از حجاج و زوار ڪربلا و مشهد استقبال می ڪردند .
اما گوشه ای از مشاهدات آن سالهای خودم (بچگی) از قهوه خانه قوشه را عرض ڪنم :
قهوه خانه قوشه به وسیله یڪ خانم و آقای سمنانی اداره میشد .
اولین بار بود ڪه مشاهده ڪردم یڪ خانم برای مسافرین و راننده ها چای و غذا سرو میڪند . قسمت غربی قهوه خانه خیابان نسبتا عریضی وجود داشت ڪه بلوار نادرشاه نام داشت . بعدها خودروهای سرویس تویه دروار در این خیابان پارڪ میشدند . اولین ماشین سواری را ڪه در تویه دروار چند سال بعد سوار شدم ، خودرو سواری بنز عمو شاه محمد بود ڪه درب های طرف راننده و شاگردش از جلو باز میشدند .
مشاهده خودروهای سنگین عبوری از جاده اصلی قوشه مخصوصا دوازده چرخ ، برایم بسیار جالب توجه بود . نحوه پارڪ ڪردن خودروهای سنگین ، پیاده و سوار شدن راننده ها ، طرز نشستن آنها روی تخت یا صندلی قهوه خانه ڪه یڪ یا دو پای خود را جمع ڪرده و به استراحت می پرداختند ، برای ڪسی ڪه تاڪنون ڪمتر ماشین سنگین دیده ، تردد خودروهای سنگین و اتوبوس بسیار جذاب بود . ڪار آنها ( رانندگان ) را بسیار سخت و هنرمندانه تجسم میڪردم ، همینطور هم هست ، تمام حرڪات و سڪناتشان ، طرز گفتگو با قهوه چی و دستوراتشان به شاگرد ، غذا خوردن و سفت ڪردن ڪمربند بعد از غذا خوردن و حرڪت نیم تنه بالا همراه با یڪ نیمچرخ و بالا ڪشیدن شلوار و.. ..... بخاطر می سپردم ، دقت میڪردم ، چگونه خودرو را روشن می ڪنند ، گاز می دادند ، خارج شدن دود از لوله اگزوز تا حرڪت و تعویض دنده ، با تغییر صدای موتور و برخاستن خاڪ پشت سرشان را همچنان با دقت تمام به تماشا ایستاده تا از نظرم محو شوند ، به دور دستها نگاه میڪردم تا ماشین سنگین دیگری را در حال نزدیڪ شدن به قهوه خانه پیدا ڪنم ، فڪر میڪردم راننده های ڪمی چاق تر و میانسال با ڪلاه شاپو بهترین راننده ها هستند . از دور و غیر محسوس به ارزیابی آنها می پرداختم ،،،،
تا قصه ای دیگر از سه راه قوشه قدیم ، خدا نگهدارتان باد .
*⃣*⃣*⃣*⃣
#حاج_رحیم_رستمیان
۸ آذر ۹۹
#کانال_زادگاهم_تویه_دروار
┄┄┅┅❅❁ایتا❁❅┅┅┄┄
@gooyesheyelaghatesaddarvaze
#آداب_رسوم_ییلاقات_صددروازه