eitaa logo
سوگند قلم ✍
351 دنبال‌کننده
810 عکس
155 ویدیو
92 فایل
نون والقلم و ما یسطرون ن،سوگند به قلم و انچه مینویسند ایتا: نشر به شرط یک صلوات هدیه به حضرت مادر🥀https://eitaa.com/A_karimi_67 اینستاگرام: @karimi_1_3_6_7
مشاهده در ایتا
دانلود
کوله ای حرف با خود آوردم..... 🥲🥲🥲
مادرت چای روضه را دم کرد و مرا چای روضه آدم کرد🌱🌱
حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناه ... خودمانیم؛ کسی جز تو نفهمید مرا ...
روضه که هرجا به‌پاست... مرکزِ دارالشفاست! خیلِ مریض آمدند چایِ عزا دم کنید
اربعین یک‌چیزی را کم‌کم حالی‌ت می‌کند! سفرِ بدونِ زیارتِ دلِ صبر! یعنی اول‌هاش آدم یک‌طوری‌ش می‌شود. چرا که فکر می‌کند باید بیاید سرِ صبر برود یک زیارتنامه دست‌ش بگیرد و جلوی حرم راست‌راست بایستد و توی حالِ معنویِ قاضی‌طور ارتباط با امام بگیرد. نه‌خیر. از این خبرها نیست! اربعین یک اتفاقِ خاصِ برای خودشْ دارایِ شخصیت است! یعنی نمی‌شود گفت که من عاشورا تاسوعا می‌روم و اربعین را بی‌خیال؛ نمی‌شود گفت من ده بار توی سال می‌روم و اربعین را بی‌خیال! اربعین خودش است؛ یک خودِ خودِ مستقل که باید تجربه شود. حتماً هم نوع زیارتش، نوع دیدارش، نوع دلبری‌ش و حتی نوعِ پذیرفته شدنِ زائر فرق دارد. به قول عرب‌های عراقی، این یک لشکرکشیِ برای جنگ است! برای لبیک گفتن به امام. همه‌ی قواعد مرسومِ زیارت هم‌ درش به هم می‌خورد... من دیشب کمرم دو تا شد از ورودی حرم حضرت ابوالفضل بروم تو؛ یک جای خالی که حتی چند ثانیه بایستم نبود. لاجرم از دری که می‌رود بین‌الحرمین آمدم بیرون. تویِ فشارِ درست و حسابی خودم را کشاندم تا حرم امام حسین. آنجا شلوغ‌تر از حرم برادر. فرصت یک سلام شد و دو رکعت نماز زیارت که آن هم به لطف جا خالی دادن مسعود نصیب شد. و با کمر و زانوی خرد و خمیر در عرض کمتر از یک و نیم ساعت تمام کردیم که بیاییم بیرون یک جا برای نشستن توی خیابان پیدا کنیم! همین... فقط آمدیم که بگوییم «وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ ...» و هنوز سفر تمام نشده، فکری شده‌ام! از حالا باید تمرکز کنم روی اربعین سال بعد! ان‌شاءالله... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
توی بخشِ موکت‌شده‌ی سالن انتظار فرودگاه نجف دراز به دراز خوابیده‌ام جلوی کولر گازی. دارم فکر می‌کنم به لحظه‌هایی که تجربه کردم؛ به قدم‌هایی که زمین بین نجف تا کربلا را بوسیده‌اند. به موکب‌ها، به موکب‌دارها، به کوچولوهای آلبالو گیلاسِ توی جاده، به پیرهای فرتوتِ ویلچر نشین و عصا به دست، به یزله‌های جوانان عراقی، به کارواش‌های خنک‌کننده‌ی هوای تن زائرها، به سقف‌های توریِ سبز، به فریادهای هلابیکمِ میزبان‌های خیسِ عرق، به وفورِ کولرهای روشن در موکب‌ها و مسیر جاده، به صدای مداحیِ عربی و فارسیِ گُله‌به‌گُله‌ی مسیر و به هر چیز دیگری و حتی به زباله‌های توی مسیر که با هر زباله‌ای در دنیا فرق دارند؛ و دارم فکر می‌کنم مشّایه هنوز در جریان است و تا روز اربعین هم ادامه خواهد داشت. با اینکه من و میلیون‌ها نفر زودتر رفته و برگشته‌اند... و من برای همه‌چیز این سفر دلم تنگ می‌شود. حتی برای پرایدِ پوکیده‌ای که یک‌جای سالم توی تنش نبود و همان یک دستگیره‌ی سالمی که داشت هم، وقت بستنِ توسطِ ناصر کنده شد! حتی برای راننده‌اش که هنرمندترین آدم عراق است! هنرمندی که توانسته این کُلِ آهن پاره را براند... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT