eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
117 ویدیو
23 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤😭 دردانه ............ دردانه ی پیغمبرشان رفت از بین بر گردن مردمان شهر است این دِین در سینه ی تابوت، فقط فاطمه نیست تشییع علی و زینب است و حسنین (ع) قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفتم آذر سالروز شهادت شهید محسن فخری زاده سه‌شنبه، ۷ آذر ۱۴۰۲.
به مناسبت سالروز شهادت شهید محسن فخری زاده🌹 شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی تو که هر روز و هر جا زندگی‌هایی بنا کردی شهادت قاب عکسی روی دیوار اتاقت بود همان که هر سحر با خنده‌هایش گریه‌ها کردی عبادت در عبادت در عبادت بندگی بودی اگر گاهی کتابت بسته شد، سجاده وا کردی دلت می‌خواست جنگیدن کنار حاج قاسم را ولی در دفترت ماندی و دینت را ادا کردی _شهادت گم نخواهد کرد سنگرهای عاشق را_ به این امّید عمری، عشق بازی در خفا کردی تمام روزهایت رازهای سر به مهری بود که با خون خودت آن رازها را بر ملا کردی شگفتا زخم‌های نانجیبی از خودی خوردی شکایت‌هات را از بی‌خودی‌ها با خدا کردی سرِ تنهاییت را کوه بر دامن گرفت آخر کجا این‌قدر غربت در مسیرت دست و پا کردی درختا از تنت یک سیب سرخ بی‌گناه افتاد به فکر شعر گفتن بودم از دستم سلاح افتاد 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره شنیدنی سعید بیابانکی از دیدارش با مرحوم شهید فخری‌زاده و گفتگو درباره برخی از شاعران معاصر. 🆔 @Abedi_Aaeini
🖤😭 به ساحت حضرت صدیقه کبری (س) دختر ................ پاسخی دندان شکن شد طعنه ی ابتر شدن را بار دیگر زنده کرد انگار، پیغمبر شدن را با طلوعش، جاهلیت را میان گور کرد و داد معنای جدیدی مادر و دختر شدن را عمر او کوتاه بود اما پُر از آیات روشن او که جاری کرد چشمه چشمه، این کوثر شدن را ابن ملجم ها اگر با خطبه اش خو می گرفتند می گرفتند از کلامش مالک اشتر شدن را دشمنان خونی اش، این بین اما برگزیدند منکِر دین خدا بودن، تبِ منکَر شدن را ماجرای کوچه، جنگی نابرابر بود و آن روز فاطمه آمد که قدری حس کند حیدر شدن را تندبادی از کنار باغِ آل الله رد شد دید آن شب باغبان، یاسش پس از پرپر شدن را راوی پشت در اَسما بود؛ او با بغض می گفت مادری دیگر نمی بیند به خود مادر شدن را قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🖤 به عاشقانه های مولا و زهرای مرضیه (س) خواب ....... یک نفر باید که غفلت را کند بیدار از خواب می رود این رودِ شرک آلود در دریای مرداب هر که دارد ادعای نور، از ظلمت می آید زُهره ی زهرا کجا و سوسوی یک کرم شب تاب! در نماز شب، کسی بر شانه ام زد، بی صدا گفت نور، الله است و آل الله، خورشیدند و مهتاب مصطفی جام است و زهرایش شراب ناب و حیدر - ساقی کوثر... که عالَم را از عشقش کرده سیراب فاطمه، دستاس را وقتی که می چرخانْد، مردش خستگی از تن به در می کرد و می شد شاد و شاداب دخترش چادرنمازی ساده بر سر کرد و زهرا ذکر تسبیحات می خواند و به او می گفت از آداب شب به شب از پنجره سر می زند بر خلوت او ماه دارد می کند این لحظه های ناب را قاب یک طرف سلمان نشسته یک طرف مقداد و عمار حال او خوب است و دل خوش کرده بر ایمان اصحاب مرتضی هر وقت می بیند دل زهرا گرفته خاطره می گوید از بدر و احد، صفین و احزاب روز و شب از طعنه ی مردم نگاهش ابر دارد بغض زهرا بشکند، یک شهر رفته زیر سیلاب یا علی نگذار پشت در بیاید مادر ما یا علی این مردمِ بی چشم و رو را خودْ تو دریاب در، دهان وا کرد با آتش که فتنه دربگیرد فاطمه با اشک آمد نقشه ها را کرد بر آب دفترم از شعله ها لبریز شد آهی کشیدم مادر و در سوخت و... آتش زدن شد در جهان، باب چند روزی می شود زهرا قنوتش، مرگ دارد از همه دلبسته تر آنجا که بود!؟ ارباب، ارباب موی زینب شانه می خواهد ولی مادر، شکسته نخل ها آشفته اند، انگورها بی تاب بی تاب فاطمه غرق مناجات است این شب های آخر کم نمانده روی دستش جان دهد این بار، محراب قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴دیر آمدم، دیر آمدم... در داشت می‌سوخت 🔹شعرخوانی بغض آلود شاعر طلبه آقای حسن بیاتانی در محضر مقام معظم رهبری 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمعه دهم آذرماه ۱۴۰۲ 🌷در خدمت استاد مجاهدی (پدر شعر آیینی)
از یاد جنگل ها نخواهد رفت هرگز سبز است در اندیشه ها میرزا کوچک خان 💚🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚 محمد عابدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🌷 تقدیم به مادر سادات سلام الله علیها یک خزان آتش ........................ دید در آیینه ی زهرا و پیغمبر، منَش را مرد می میرد ببیند لحظه ای غمگین، زنش را زن نبود این زن که جان بود و جهانش، نردبانش... تا بچیند شب به شب، آن چشم های روشنش را رد شد از تقویم عمرِ فاطمه، هجده بهار و یک خزان آتش، بپا شد تا بدزدد گلشنش را دستِ سنگینِ غلاف و تازیانه، سر رسیدند تا به چشم خود ببینند از قضا... افتادنش را آنقدَر در آسمان ها آبرودار است او که دستِ آتش آمده محکم گرفته دامنش را مردِ دریادل جلو آمد ولی صبرش جلوتر موجِ طوفان با خودش بُرد آشیان و مأمنش را آنچه زهرا دید و فهمید از درِ آتش گرفته ما توان داریم آیا در حد یک سوزنش را...!؟ چند روزی می شود آهش پر از امّن یجیب است او که حتی لحظه ای، نفرین نکرده دشمنش را کاش دستانش نیفتد تا قنوتش سبز باشد او که از درد تبر، پایین گرفته گردنش را سرفه ها برده امانش را وگرنه می شنیدند اهلِ خانه باز هم شبْ گریه ها و جوشنش را قبر او پنهان شده در بین چندین صورت قبر تا مبادا دومی از خاک بردارد تنش را مربع سال ها بعد از غروبش، یوسفش از چاه آمد تا برای بار آخر، بو کند پیراهنش را قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🌷 تقدیم به آنها که مردانه روی پای خود ایستادند و دیوارها را در حسرت کمک به خود گذاشتند 🌺🙏 به مناسبت ۱۲ آذر روز معلولین ترحم .................. یک عمر سهمم از نگاه دیگران، تنها ترحم بود مُردم هزاران بار، دردم حرف مردم بود و مردم بود هر کس مرا دید از دلش آهی کشید و آسمان را دید کار من اما بعدِ گریه از درون، تنها تبسم بود شکر خدا کردند آنها که گذشتند از کنارم سرد من گرم این بودم ولی... از صبح، این... این بار چندم بود! آتش زدند اندیشه و آمالِ امثال مرا با حرف خاکستر از من ساختند اما هنوز انبوهِ هیزم بود باور نمی کردند این بی دست و پا باور کند خود را آینده ام روشن تر از این مردمِ غرق توهم بود گفتند مسئولین: شماها برکت مایید معلولین! ایمان من در کوچه و پس کوچه ی شهرِ ریا گم بود من را خیابان ها دقیقا می شناسند از روی چهره دیوانه ای را که تمام روز با خود در تکلم بود دیدم کسی را که خودم بود و من او بودم؛ نمی دانم - او هم شبیه من چنین آشفته حال و در تلاطم بود!؟ بیزارم از این صندلیِ چرخداری که حسادت کرد دستم به جای دستِ آنکه دوستش دارم به اهرم بود بعد از همان روزی که خورشیدم نگاهش را گرفت از من غم، شب به شب همخواب من شد؛ زندگی سوءتفاهم بود قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام مشغول کار خانه شدی خوش سلیقه ام ••• 🆔 @Abedi_Aaeini التماس دعا😭🙏