eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
117 ویدیو
23 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭🖤🌷 تقدیم به (س) بلیط ............... بلیط در دستم بود و پشت یک گیشه پی تئاتری با ده زنِ هنرپیشه صدای دسته و طبل آمد از خیابانی مرا به سمت خودش برد! رفتم و پیشِ- مغازه دار عزیزی که حال سبزی داشت میان جمعیتِ گریه کن، زدم ریشه گذشتم از دل تاریخ با دَم مداح که با مرور غمی، زد به جان من تیشه: کتک زدند زنی را و همسرش می دید زنی که داشت به همراه، باری از شیشه صدای مستعمان رفت و رفت بالاتر و من به خود گفتم: «ای خدا...! مگه میشه!؟» چنین جسارت محضی که کرد آن ملعون نمی کند کفتارِ گرسنه در بیشه بلیط در دستم شد مچاله و آن روز نمایشی را دیدم، سراسر اندیشه قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤😭 برای امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) افتاده ............... میان باغ، خداوندِ تاک افتاده ابوتراب است اما به خاک افتاده همان علی که بیابان، بهشت شد با او - هزار نخل به پایش هلاک افتاده زدند حضرت ریحانه را برای فدک گذار مرگ به «روحی فداک» افتاده چنان به کعبه ی حیدر لگد زد آن ملعون که تا لبالب دیوار، چاک افتاده حسن نمی خوابد، زینب از خودش خسته ست حسینِ او، از خورد و خوراک افتاده مربع علی همان غواصی که دستْ بسته پرید میان عکس چقدر دردناک افتاده به رمز «یا زهرا» دل زدند بر کارون کنار ساحل، هجده پلاک افتاده قم المقدسه 🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخ ماااااااااادر 😭😭😭 مشت آتش .................... نور می بخشد جهانی را اگر زرتشتِ آتش مادر ما را چرا آتش زده ست و کشته آتش!؟ مظهر غیرت، علی را دستْ بسته می کشاندند جان به لب شد تا که بر چادر رسید انگشت آتش مادری ققنوس وار آمد که ایمان ها نسوزد موی او آتش گرفت از هجمه ی پُرپشت آتش سیلی از دیوار و در را تاب آورد آه... اما تا به خود آمد مدینه، شد کبود از مشت آتش شعله شعله، مستیِ هیزم فروکش کرد و خوابید گرم بود اما به جهل این جماعت، پشت آتش در میان دست خود پروانه ای دارد شکسته وا شود با ذوالفقارِ اشک، وقتی مشت آتش قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤😭 دردانه ............ دردانه ی پیغمبرشان رفت از بین بر گردن مردمان شهر است این دِین در سینه ی تابوت، فقط فاطمه نیست تشییع علی و زینب است و حسنین (ع) قم المقدسه 🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini
🖤😭 به ساحت حضرت صدیقه کبری (س) دختر ................ پاسخی دندان شکن شد طعنه ی ابتر شدن را بار دیگر زنده کرد انگار، پیغمبر شدن را با طلوعش، جاهلیت را میان گور کرد و داد معنای جدیدی مادر و دختر شدن را عمر او کوتاه بود اما پُر از آیات روشن او که جاری کرد چشمه چشمه، این کوثر شدن را ابن ملجم ها اگر با خطبه اش خو می گرفتند می گرفتند از کلامش مالک اشتر شدن را دشمنان خونی اش، این بین اما برگزیدند منکِر دین خدا بودن، تبِ منکَر شدن را ماجرای کوچه، جنگی نابرابر بود و آن روز فاطمه آمد که قدری حس کند حیدر شدن را تندبادی از کنار باغِ آل الله رد شد دید آن شب باغبان، یاسش پس از پرپر شدن را راوی پشت در اَسما بود؛ او با بغض می گفت مادری دیگر نمی بیند به خود مادر شدن را قم المقدسه 🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🖤 به عاشقانه های مولا و زهرای مرضیه (س) خواب ....... یک نفر باید که غفلت را کند بیدار از خواب می رود این رودِ شرک آلود در دریای مرداب هر که دارد ادعای نور، از ظلمت می آید زُهره ی زهرا کجا و سوسوی یک کرم شب تاب! در نماز شب، کسی بر شانه ام زد، بی صدا گفت نور، الله است و آل الله، خورشیدند و مهتاب مصطفی جام است و زهرایش شراب ناب و حیدر - ساقی کوثر... که عالَم را از عشقش کرده سیراب فاطمه، دستاس را وقتی که می چرخانْد، مردش خستگی از تن به در می کرد و می شد شاد و شاداب دخترش چادرنمازی ساده بر سر کرد و زهرا ذکر تسبیحات می خواند و به او می گفت از آداب شب به شب از پنجره سر می زند بر خلوت او ماه دارد می کند این لحظه های ناب را قاب یک طرف سلمان نشسته یک طرف مقداد و عمار حال او خوب است و دل خوش کرده بر ایمان اصحاب مرتضی هر وقت می بیند دل زهرا گرفته خاطره می گوید از بدر و احد، صفین و احزاب روز و شب از طعنه ی مردم نگاهش ابر دارد بغض زهرا بشکند، یک شهر رفته زیر سیلاب یا علی نگذار پشت در بیاید مادر ما یا علی این مردمِ بی چشم و رو را خودْ تو دریاب در، دهان وا کرد با آتش که فتنه دربگیرد فاطمه با اشک آمد نقشه ها را کرد بر آب دفترم از شعله ها لبریز شد آهی کشیدم مادر و در سوخت و... آتش زدن شد در جهان، باب چند روزی می شود زهرا قنوتش، مرگ دارد از همه دلبسته تر آنجا که بود!؟ ارباب، ارباب موی زینب شانه می خواهد ولی مادر، شکسته نخل ها آشفته اند، انگورها بی تاب بی تاب فاطمه غرق مناجات است این شب های آخر کم نمانده روی دستش جان دهد این بار، محراب قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🌷 تقدیم به مادر سادات سلام الله علیها یک خزان آتش ........................ دید در آیینه ی زهرا و پیغمبر، منَش را مرد می میرد ببیند لحظه ای غمگین، زنش را زن نبود این زن که جان بود و جهانش، نردبانش... تا بچیند شب به شب، آن چشم های روشنش را رد شد از تقویم عمرِ فاطمه، هجده بهار و یک خزان آتش، بپا شد تا بدزدد گلشنش را دستِ سنگینِ غلاف و تازیانه، سر رسیدند تا به چشم خود ببینند از قضا... افتادنش را آنقدَر در آسمان ها آبرودار است او که دستِ آتش آمده محکم گرفته دامنش را مردِ دریادل جلو آمد ولی صبرش جلوتر موجِ طوفان با خودش بُرد آشیان و مأمنش را آنچه زهرا دید و فهمید از درِ آتش گرفته ما توان داریم آیا در حد یک سوزنش را...!؟ چند روزی می شود آهش پر از امّن یجیب است او که حتی لحظه ای، نفرین نکرده دشمنش را کاش دستانش نیفتد تا قنوتش سبز باشد او که از درد تبر، پایین گرفته گردنش را سرفه ها برده امانش را وگرنه می شنیدند اهلِ خانه باز هم شبْ گریه ها و جوشنش را قبر او پنهان شده در بین چندین صورت قبر تا مبادا دومی از خاک بردارد تنش را مربع سال ها بعد از غروبش، یوسفش از چاه آمد تا برای بار آخر، بو کند پیراهنش را قم المقدسه 🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤😭 تقدیم به مادرِ هستی چشم خود را بست ............................... چه داغی... آه! دختر چشم خود را بست چه سنگین بود! حیدر چشم خود را بست چه آمد بر سر مادر که در کوچه برادر مثل خواهر چشم خود را بست رها کردند سنگی را به دستِ ننگ پر از خون شد کبوتر چشم خود را بست صدا زد باردارم، دست بردارید! چنان زد با لگد، در... چشم خود را بست ملافه، پرچم سرخ شهادت شد به جای فضه، بستر چشم خود را بست حسن این آخری ها از شِفا می گفت ولی افسوس، مادر چشم خود را بست حسینِ مادری، در خواب آن شب دید که در گودال، خنجر چشم خود را بست ولی زینب نه تنها داغ مادر دید که دید از روی نی، سر... چشم‌ خود را بست دهان کوفه و شام از عطش وا بود ولی ابرِ سبکسر چشم خود را بست شبی چشمان عباسش نجاتش داد شبی با دستِ اکبر چشم خود را بست رباب آمد که شیرش را دهد شیر و به یاد آورد اصغر چشم خود را بست چه کردند اسب ها با پیکر شاهش که حتی کل لشکر چشم خود را بست گرفته پهلویش را شاعر از این داغ چه داغی... آه! دفتر چشم خود را بست قم المقدسه 🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر(س) گل، هر گلی نه، چون گل بی‌خار مادر عطر بهاری، رونق گلزار مادر نور خدای مهربانی‌هاست، دارد از مهربانی‌ها دلی سرشار مادر یک گوشه‌ی این خانه بر سجاده‌ی خویش هر آن خدا را می‌کند دیدار مادر نیمه شب است و شهر در خوابند اما گرم مناجات و دعا بیدار مادر بعد از نمازش تک‌تک همسایه‌ها را با مِهر فرموده دعا بسیار مادر چون بخشش افطار خود وقت دعا نیز هر بار گفت: الجار ثم الدار مادر با جان‌فشانی‌هاش در راهِ ولایت در جبهه‌ی حق می‌کند پیکار مادر حتی در این پیکار سیلی خورده از خصم حتی زمین خورده است در انظار مادر حتی به کوچه چادرش افتاده بر خاک حتی به خود پیچیده از ناچار مادر حتی در آنجا که لگد خورده است بر در مانده است در بین در و دیوار مادر جای تمامِ لطف‌هایِ بی‌شمارش دیده است در این روزها، آزار مادر جز هرچه زخمی که به دل دارد از این قوم دارد به سینه زخمی از، مسمار مادر کی بود حرف از بستنِ دستانِ بابا؟ تا بود یار حیدر کرار مادر ام‌ابیها مادر بابای خود بود کفو علی بود و برایش یار مادر شکر خدا انگار بهتر گشته حالش برخاست از بستر برای کار مادر با پای لرزان باز هم چندین قدم رفت با دست بر پهلو زده، دشوار مادر تا خنده بر رخسار اطفالش بیاید خندید اگرچه با غمی بسیار، مادر اما نه ،کرده ضربه‌ها کار خودش را از ضعف شد چشمان پاکش تار مادر عجل وفاتی گفت حین ناله‌هایش پر زد از این دنیای محنت‌بار مادر عمری است او رفته است و از نای یتیمان نام بلندش می‌شود ،تکرار، مادر @asharahmadrafiei ◀️ کانال اشعار https://eitaa.com/joinchat/367329303C8847a4b1a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا