از دیشب که احمد علوی خاطره اش رو از سوریه و زیارت خانم رقیه (س) گفت حال و هوای دلم رقیه ای ست😭
✍🏻 احمد علوی از شاعران خوب آیینی ست که زندگی پرفراز و نشیبی داشته و مولا زندگیش رو زیرورو کرده
🔰 این خاطره ای که میخوام بگم برای مجالس دورهمی و بزمیه
محافل خصوصی که حرف های خاص، درش زده میشه
شاید اگه شب قدر نبود من هم نمی گفتم
گویا رزقه!
احمد گفت سال پیش که دعوت بودم برای شعرخوانی در سوریه
شبی رو در حرم بیتوته کردم
دیدم نمیتونم تاب بیارم به خادم گفتم اگه امکانش هست درب ضریح مطهر رو باز کنه تا بتونم رقیه رو در آغوش بکشم
الحمدالله این اتفاق افتاد!
قبل از ورود به ضریح یه عالمه حرف داشتم اما وقتی کنار قبر قرار گرفتم لال شدم و نمیدونستم چی باید بگم🤦🏻
گفتم دل بچه رو خالی نکنم و از باباش نخونم😭
شروع کردم نیم ساعت از عموش خوندم😭🤦🏻
گفتم بزار قوت قلب بدم بهش😭
آخه نه فقط رقیه بلکه همه بچه ها تا عمو بود دلشون قرص بود که آسیبی به بابا و خیمه ها نمیرسه و کسی تشنه نخواهد موند
«و سَیعلم الّذین ظلَموا اَیّ مُنقَلبٍ یَنقلِبون»
♥️🖤 در این شب سوم قدر
گویا رزق من گره خورده به حضرت رقیه (س) و ساقی دشت کربلا ابوالفضل العباس (ع)
شمارو نمیدونم!؟
اما به هر کدوم از حضرات متوسل شدید برای امام زمان (عج) و همه مظلومان عالم دعا کنید🙏🏻
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🖤😭 برای #دردانه_حسین رقیه (س)
مهر و ماه
.................
سه سال با پدرش بود همدم و همراه
سه سال، زهرا بود و کشید از دل، آه
عمو به بالینش می رسید هر جا بود -
صدا که می زد او را به هر زبان، هر گاه
شبی که رفت به بازار و گوشواره خرید -
بغل گرفت عمو را... به ماه کرد نگاه
خبر نداشت به بازار می رود یک روز
خبر نداشت تنش می شود به کوفه، سیاه
خبر نداشت که آتش به خیمه می افتد
خبر نداشت که موهاش می شود کوتاه
گذشت و... همسفرِ کاروان غربت شد
گذشت و... آمد ظهر دهم به قربانگاه
چگونه شمر، دلش آمد از قفا ببُرد!؟
گناه داشت رقیه، گناه داشت... گناه
از اینکه در دل گودال، او چه ها دیده
فقط خبر دارد عمه جان و ثارالله
سوار ناقه ی عریان شد و زمین افتاد
در آن شبی که تو میدانی و منِ مداح
چگونه زجر، دلش آمد آنچنان بزند!؟
مگر که او را نشناخت...! اوست دخترِ شاه
برای اینکه خرابه، شبی شود روشن
به خاک، نقاشی کرد مهر را با ماه
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
در این شب قدر
به یاد او که پدر یتیمان بود
و همواره دختران شهدا را در آغوش می کشید و به یاد شهید زاهدی و همراهان شهیدش👆😭
🙏🏻🌺 به ساحت حضرت رقیه (س)
دردانه
............
دردانه هست و می رود دلها برایش
بابا به قربانش شود، عمه فدایش!
وقتی علی اکبر بغل می گیرد او را
حس می کند هفت آسمان را زیر پایش
عباس می اندازدش بالا و پایین
در دشت می پیچد صدای خنده هایش
خواهر برایش قصه می گوید ولی او
مادام می پرسد سوال از هر کجایش
تا مکه حالش خوب بود اما پس از آن
انگار که ابری شده حال و هوایش
افتاده از خواب و خوراک... او چند روزی ست!
ای وای از شام غریبان و بلایش
ده روز در کرب و بلا بی تاب بود و
آن بغض، یک لحظه نکرد اما رهایش
تا اینکه روز جنگ آمد پشت خیمه
سجاد، پنهان کرد او را در عبایش
اما جهنم در بهشتِ خیمه گل کرد
آتش گرفت آیات والشمس و الضُّحایش
از کربلا تا شام را آمد... ولی سخت
از شام را تا کربلا... عمه به جایش
شاعر چرا باید بگوید معجر افتاد
وقتی که راوی گفته از حجب و حیایش!
بغض رقیه در خرابه تا که ترکید
کر کرد گوش آسمان ها را صدایش
او رازِ هستی بود، زهراها چنینند
رازی که خواهد کرد دنیا برملایش
او چیزی از باب الحوائج کم ندارد
بالاتر از عرش است فرش ربنایش
موکب به موکب، اربعین... مال رقیه ست
برپا شده در هر ستون، مهمانسرایش
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
😭🌹 برای رقیه خاتون (س)
فاطمه سیرت
.......................
بعد از آنکه گل امّید به لب ها پژمرد
ساربان، خنده کنان... قافله را با خود برد
نیزه آمد که دهان باز کند بر توهین
صوت قرآن تو نگذاشت و حرفش را خورد
موی من سوخت اگر... عیب ندارد بابا
عمه را گاه... تو دریاب که از غربت مُرد
داشتم راه خودم را به خدا می رفتم
یک مغیره به منِ فاطمه سیرت برخورد
کوچه وا کرد برایم، به زمینم انداخت
دخترت تا برسد شام، چه سیلی ها خورد
عمه ام گفت نزن مادر او فاطمه است
دختر است و بدنش لاغر و انگشتش تُرد
زجر اگر داد مرا زجر، نگفتم چیزی!
بیشتر از همه، دوریْت مرا می آزرد
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15