🖤😭 برای پیامبر مهربانی محمد (ص)
آفتاب
....................
او آفتابِ محضِ خدا بود و سایه داشت
آن سایه یا علی گفت! آن سایه، مایه داشت
دیگر ندید آمنه را آینه ولی
شکر خدا حلیمه پذیرفت و دایه داشت
تا عالَمی نمک گیر از سفره اش شوند
خرما و نان و آب، به قدر کفایه داشت
با مردمش سخن می گفت از امید و عشق
او ساده بود ساده... ولی چند لایه داشت
لنگِ فدک نبود که از عدل بگذرد
احمد، بهشت رضوان را در کرایه داشت
نهج البلاغه، خاطره ی اوست با علی
قرآن برای این دو برادر، صد آیه داشت
در لیلة المبیتش، همزاد مرگ شد
در این مسیر، همسفری سخت، پایه داشت
روز مباهله، دَمِ اهل کساء رسید
تا بهتر از خدا گوید چارپایه داشت!
او را هزار مرتبه کشتند اگر چه او
از جن و انس در صف محشر، طلایه داشت
با اینکه شکوه ها از دارالخلافه کرد
در خانه ی بصیرت، دارالولایه داشت
هرگز به روی خویش نیاورد، اگرچه که
یک سینه ی پر آه از طعن و کنایه داشت
بعد از سقیفه، سقف جهان را ترک گرفت
از آنچه رفت بر سر مکتب، گلایه داشت
#محمد_عابدی
#اشعار_نبوی
قم المقدسه
🖤🙏 برای #غربت_محمدبنعبدالله (ص)
خدا بخیر کند...
...................
#دوشنبه بود امان از #دوشنبههای_مدینه!
از آتشی که دویده به پنبه های #مدینه
یکی به فکر #کفن بود و دیگری پی #جامه
یکی سقیفه نشین شد به راه داد ادامه
#وصیت از لب او می چکید و... بارانی بود
و رنگ و بوی کلامش دوباره #قرآنی بود
دو یادگار خودش را سفارشی دیگر کرد
برای #عترت و #قرآن دوباره لب را تر کرد
نگاه کرد به #زهرا، نگاه کرد به #مولا
کشید آهِ بلندی و پر کشید از دنیا
#محمد، او که شرابِ همیشه بود چگونه
به زهرِ انگوری شد از آسمان، وارونه!؟
دسیسه ها کردند آن سه نابکار، سه ملعون
#غدیر_خم را دیدند و ریختند از او خون
خدا بخیر کند قصه های بعدِ #نبی را
خدا بخیر کند این تب ابولهبی را
#محمد_عابدی
#اشعار_نبوی
#شهادت_آقارسولالله
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🌺🙏 به پیشگاه سلطان علی بن موسی الرضا (ع)
تماشا
.............
هشتمین آیینه ای در آسمانِ آل طاها
بر شبِ آلوده ام قدری بتاب ای ماهْ بالا
می روم بالا از آغوش تو... تا شاید بچینم
از بلندای نخیلِ چشم هایت، چند خرما
با تو نورم بی تو کورم، صد مدینه از تو دورم
یک خراسان راهی ام کن تا قدمگاهت، اماما...!
مولوی با شمس تبریزی، چنان... بی خود شد از خود!
وای اگر شمس خراسانی، عبا می داد او را
از طریقت تا حقیقت، با تو راهی نیست خیلی
یک دلِ همراه می خواهد، کمی ایمان و تقوا
در حرم هر کس برای دلبری یک شیوه دارد
من کبوتر می شوم پر میکشم تا بیکران ها
دل به دریا می زنم با دیدن حوض قشنگت
دیگران درگیر آدابند و من غرق تماشا
زائری پشت سرم بود و صدایش زیرِ گوشم
چشم در چشم تو بود و با «امین الله»، دریا
با زبان بی زبانی روضه ای خواند از جوادت
در شبستانِ نگاهت ربّنا شد؛ گفت مولا -
از قنوتم می چکد بارانی از دلمردگی ها
بسته ام بر پنجره فولاد، دل را... ای مسیحا
زنگِ ساعت مثل ناقوسی صدایم کرد و رفتم
تا بخوانم رکعتی... بالاسرت را با تمنّا
موج عشاقت مرا می برد از این سو به آن سو
دست آوردم بگیرم یوسفم را چون زلیخا
زیر پا افتادم و شد روضه ای بر من مجسم
قتلگاه و خیمه ها را دیدم و افتادم از پا
کربلا در کربلا دورِ ضریحت در طوافند
اربعینی ها، تو را دارند و مَستند از تولیّ
از نماز ظهرِ عاشورا گرفتم مشهدم را
از نماز ظهرِ مشهد هم گرفتم کربلا را
#محمد_عابدی
اشعار_رضوی
قم المقدسه