eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
448 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
185 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
😭 به پیشگاه (ع) مسیر روشن .................... غیر از خدا خَلقی ندیده شیونش را او سر برید از لحظه اول مَنش را بر نیزه ها خورشید شد تا ما ببینیم در قلب تاریکی، مسیر روشنش را می خواست از تربت بسازد انداخت زیر سُمّ مَرکب ها تنش را این بار قرآن نه، آورد تا آخرین ساعت، صدا زد دشمنش را از ماجرای سرخ گودالش خبر داشت اگر زد بوسه، زیر گردنش را خود را تکان داد و به زحمت صیحه ای زد در خیمه وقتی دید درمانده، زنش را او زنده بود آتش به جان خیمه افتاد می دید طفلی را که آتش دامنش را...! با خنجرِ کُندش برید آرام، رگ را تا بشنود ، خِرخِر کردنش را اشعار_عاشورایی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤😭 نثار و .............. چیزی نخواهد ماند اینطور از تن یوسف باید که بردارند دست از کشتن یوسف اما حریصند این خدانشناس‌ها بر او غرّید سمت دشمن یوسف یک دست او مثل عمو افتاد بر خاک و یک دست او افتاد دورِ گردن یوسف آغوشِ مولا مقتل چندین نفر بوده خون ، تازه‌ست بر پیراهن یوسف شیطان صفت‌ها از جهنم آتش آوردند انداختند آتشفشان بر خرمن یوسف هر قطعه‌اش شد یک حسینیه پاشیده بود از میسره تا میمنه، یوسف قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤😭🌹 و آه... ......... دیگر ندارد آسمانِ خیمه‌گاهش ماه دیگر ندارد در بساط خویش حتی آه فصل وداعِ حضرتِ خورشید بود و کوه! شد تاریک و سر زد روضه‌ای جانکاه مهتابِ قرآن بود در دستان اقیانوس تا اهل ساحل را کند از موج‌ها آگاه دیدند آهوها که شیری روی خاک افتاد تیری، کمانی کرد را در اردوگاه این است پاداش امامی که به آمد تا مردمان خویش را قدری کند شمشیرها بی‌پرده تا بالا و پایین رفت گریبان چاک داد و گفت: «یا الله»! دستی رها شد تا باشد باز شاید بود آنکه آنگونه رسید از راه خون می‌کِشد خون را و... در مقتل، همه دیدند مخلوط شد با خون ، خون با چنگ و دندان، گرگ‌ها گودال را کندند چیزی نماند از و در چاه ، زمین افتاد تا گرد و غبار افتاد حالا فقط او بود و اسبی بی‌خبر از شاه دارد خودش را می‌زند ، نگو! کافیست از حالْ رفته ، دیگر نخوان مداح! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15