eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
117 ویدیو
23 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
💐👌 برای گل می دهد ...................... با بهار نام او، دشت و دمن گل می دهد لاله می روید به خاک و یاسمن گل می دهد دست او باران و چشمش آسمانی بیکران می شود رنگین کمان، بر مرد و زن گل می دهد گریه های یوسف و یعقوب روزی می رسند خونِ افتاده به قلب پیرهن گل می دهد می روم سمت وقتی به پایان می رسم تا سلامی می دهم دنیا به من گل می دهد بذر عشقش ریشه خواهد زد پس از دفن تنم سینه ام گل می کند خاکِ کفن گل می دهد ، آیینه ی لبریز چشمان ست ساقیِ او در فرات خویشتن گل می دهد پیوند هست و شاخه های نونهالان گل می دهد یعنی و یعنی او که بر نامردمان، با حُسن ظن گل می دهد هزاران بار شد او او که بر دشمن به لطف هر سخن گل می دهد زخمه اش بر پیکر دشمن فقط یک زخم نیست تیغ او در جنگ های تن به تن گل می دهد موی او آشفته و خاکستری شد در تنور او که روی نی به هر پیمان شکن گل می دهد بوسه ای جان داد بر او، بوسه ای جانش گرفت می دید هر دم از دهن گل می دمد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
و همچنین غزلی از دوست عزیزم عباس همتی که بسیار روان و سوزناکه اشکی ریختید دعاگوی امام زمان (عج) باشید 🙏🏻 🔹آخرین نگاه🔹 پیش از غروب بود، که آب از سرم گذشت آهی کشیدم و نفس آخرم گذشت من التماس ماندن و او شوق وصل بود چون اشک از برابر چشم ترم گذشت پنجاه و چار سال به او چشم دوختم فرصت نشد که خوب به او بنگرم، گذشت... یک آن تمام خاطره‌هایی که داشتیم با آن نگاه آخرش از خاطرم گذشت دلشوره داشتم که پس از او چه می‌شود؟ او رفت و باد از طرف معجرم گذشت آتش گرفت خیمۀ قلبم، چه آتشی! کار از به باد رفتن خاکسترم گذشت دیدم بریدن نفس قتلگاه را دیدم که روی خاک... نشد باورم، گذشت... تا بود، آب در دل خیمه تکان نخورد تا رفت، آب از سر اهل حرم گذشت 📝 🆔 @Pelak15 🆔 @Abedi_Aaeini
🖤😭 نثار و .............. چیزی نخواهد ماند اینطور از تن یوسف باید که بردارند دست از کشتن یوسف اما حریصند این خدانشناس ها بر او غرّید سمت دشمن یوسف یک دست او مثل عمو افتاد بر خاک و یک دست او افتاد دورِ گردن یوسف آغوشِ مولا مقتل چندین نفر بوده خون ، تازه ست بر پیراهن یوسف شیطان صفت ها از جهنم آتش آوردند انداختند آتشفشان بر خرمن یوسف هر قطعه اش شد یک حسینیه پاشیده بود از میسره تا میمنه، یوسف قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻🤦🏻👌🏻 به ساحت رفیع و پیروان مکتب او بقا و فنا ............... ، مرگی پر از جاده ست، مرگی سرد و طوفانی ، خوابی پر از باده ست خوابی گرم و طولانی از آن روزی که له کردند تو را با اسب درگیر است و نبردی غیرانسانی از آن روزی که گیسویت، به دست نی، شد جهان، تنها به ما داده ست آشوب و پریشانی از آن روزی که گُل کردی، میان نبوده سهم ما از خاک، جز تخریب و ویرانی نباید رد شد از به آسانی که پایانش نخواهد بود جز رنج پشیمانی! خدا لعنت کند آن را که آتش زد به خدا لعنت کند بیگانگان را بالاخص ثانی چه ها که سر زد از آن روز چه بت ها جان گرفتند و شدند اصحاب ایمانی! چه ها که سر زد از آن روز که شد در آتشِ گودال، قربانی! خدا را شکر، با حالمان خوب است اخیرا هم که بر پا کرده ای در شهر، به امّید دل بر بستند سلام آورده اند از ، شکوه پرچمِ سرخت به اهل کذب، ثابت کرد که تو و به غیرِ تو همه فانی تمام رودها اشکند، اشک کوه های سخت که از داغ تو لبریزند و می بارند عرفانی اگر این است پاداشِ کسی که بر تو می گرید چه توفیقی ازین بهتر که خَلقی را بگریانی ۱ به قربان تمام بانیانِ خرد و سنگینت که می زنند و نذرها دارند پنهانی دلم دریاست و دستم کویر، آقا نگاهم کن که از دستم نمی آید به جز و در این یک ساعتی که این غزل را مشق می کردم هزاران افتادند از پا در دبستانی دوباره حرمله می زند بر مشک کجایی ای !؟ کجایی ای !؟ دوباره شمر در دارد می کُشد را ، شد! مسلمانان، مسلمانی! ۲ قم المقدسه ............................................‌.‌........ ۱. محمد خرمشاهی سال‌ها جزو نویسندگان ثابت برنامه معروف فکاهی رادیویی “صبح جمعه با شما” بود. بعضی از شعرهای او معروفیت بسیاری پیدا کردند؛ از جمله این بیت او: ز حق توفیق خدمت خواستم، دل گفت پنهانی چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی. ۲. بیتی از حکیم سنایی مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی ازین آیین بی‌دینان پشیمانی پشیمانی 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭 به ساحت آقاجانم گندم .............. همواره جمعی طالبِ شهر ری اش بودند آن عده که در فکر انگور و می اش بودند پیغمبری را از بهشت عدن بیرون کرد آن گندمی را که عمَرها در پی اش بودند می خواستند آیینه ای را خط بیندازند در جستجوی کیٖ، چطوری و کِی اش بودند شمر آمد از گودال بیرون و همه دیدند ده اسب را که بی قرارِ یک هی اش بودند او آفتاب گرم تابستان ایمان بود اما خزانی ها به دنبال دی اش بودند کشتند خورشیدِ غزل را و چهل منزل اصحابِ تاریکی به دنبال نی اش بودند قم المقدسه ........................................... دوستی داشتم که اسب نگهداری می کرد روزی مهمانش بودم و دیدم یکی از اسب ها چموشی می کند و محکم به زمین و دیوار پا می کوبد به گونه ای که زمین، زیر پایش می لرزد. گفتم چی شده!؟ این اسب چرا چنین می کند!؟ گفت برایش نعل تازه زدم 😭😭😭 هنوز قالب پایش نشده و این کار را اینقدر ادامه می دهد تا نعل بر پایش چِفت شود! آخخخخخخخخخ حسسسسسسسین 🤦🏻 بعد از عمری جواب سوالم رو گرفتم که چرا نعل تازه! ✋🏻 ✊🏻 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
غزلی تقدیم به آذر ۱۴۰۳ ................. در صفر عاشقی، صدِ من در عراق بود دستم اگرچه سرد، دلم داغِ داغ بود! پیچیده بود دشت به خود یک پتوی زرد ماهِ فلک زده، نفسش در محاق بود «از آستانه راهی این آستان شدم» ۲ چشمم پر از کویر و دلم بین باغ بود در ظلمت از خدا چه بخواهم به غیر نور!؟ شکر خدا که گنبد او چلچراغ بود «آری به اتفاق، جهان می توان گرفت» ۲ یک راز داشت این سفر، آن: اتفاق بود! وقت طواف، دور ضریحت دلم شکست حالم چقدر آینه های رواق بود دستم همینکه بوسه به موهای تو رساند آنچه جوانه زد به دلم اشتیاق بود بال و پرم به لطف تو بهتر شده حالا کبوتر است دلی که کلاغ بود یادش بخیر آن کنار تو سهمم دوباره از تو فراق و فراق بود قم المقدسه ............................................... ۱. همسایه سفره‌دار شد و میهمان شدم از آستانه راهی این آستان شدم امیرحسین آکار ۲. حسنت به اتفاق ملاحت، جهان گرفت آری به اتفاق، جهان می توان گرفت حافظ 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
غزلی تقدیم به آذر ۱۴۰۳ ................. در صفر عاشقی، صدِ من در عراق بود دستم اگرچه سرد، دلم داغِ داغ بود! پیچیده بود دشت به خود یک پتوی زرد ماهِ فلک زده، نفسش در محاق بود «از آستانه راهی این آستان شدم» ۲ چشمم پر از کویر و دلم بین باغ بود در ظلمت از خدا چه بخواهم به غیر نور!؟ شکر خدا که گنبد او چلچراغ بود «آری به اتفاق، جهان می توان گرفت» ۲ یک راز داشت این سفر، آن: اتفاق بود! وقت طواف، دور ضریحت دلم شکست حالم چقدر آینه های رواق بود دستم همینکه بوسه به موهای تو رساند آنچه جوانه زد به دلم اشتیاق بود بال و پرم به لطف تو بهتر شده حالا کبوتر است دلی که کلاغ بود یادش بخیر آن کنار تو سهمم دوباره از تو فراق و فراق بود قم المقدسه ............................................... ۱. همسایه سفره‌دار شد و میهمان شدم از آستانه راهی این آستان شدم امیرحسین آکار ۲. حسنت به اتفاق ملاحت، جهان گرفت آری به اتفاق، جهان می توان گرفت حافظ 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15