eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
468 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
193 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
بند دوم افتاده ................ زنی افتاده بود و قرص ماهش، خوش تماشا داشت که نان می پخت و دستان جوانش بوی زهرا داشت به جارو کردن خانه، اگر مشغول هم می شد غباری از را طوطیا بر چشمِ بینا داشت همینکه بوریایی در حیاط خانه می انداخت برای گوسفندان و خروس و مرغ ها جا داشت به لطف دوک نخ ریسی، عبا و پیرهن می دوخت برای چادرنمازی قد دنیا داشت کمک می کرد تا بخواند درس و مشقش را سوار اسب چوبین کرد را و رویا داشت به می گفت از فنون رزم و جنگیدن - به از ...! از قصه او سخت پروا داشت نگاهش را گره می زد به دستان علمدارش علمداری که دستانی بلند و چشم زیبا داشت حواسش بود در همین خانه زمین افتاد به یادش هر روضه ای جانسوز برپا داشت هی آب می شد شب به شب، هی می پرید از خواب از او طلب می کرد بین خواب هایش آب بند سوم ترک عافیت ........... به خانه آمده، ابراز صدها تسلیت کرده شبیه ، او نیز ترک عافیت کرده در پیش بود و او تمام عمر با تدبیر برای یک سفر، خود را کرده از او یک دیگر بنا کرده، که را میان آن برادرها پر از جذابیت کرده کسی جرأت ندارد سمت آن کوچه بیاید باز که هرکس اینچنین کرده، غلط کرده غلط کرده خدا لعنت کند آن را که حرمت را شکست اینجا همان که بعد از آن ، هزاران کرده تا آخر عمر از پرده برمی‌داشت چرا که او، اظهار بر حقانیت کرده از آنکه با ، کرد باید گفت که تکیه بر مقام و جایگاهی عاریت کرده همانی که از او گرفت الگو به همانی که به ، را بی‌جمعیت کرده لگدها قسمت شد در کوچه ی گودال به قربان تنش که شد به نعل اسب ها پامال بند چهارم بوریای خون ............... تنَش و هر برگی به نعل تازه... تا خورده میان ، شده چون فرش پا خورده تحمل کردنِ بی حرمتی ها سخت دشوار است چه دیده خواهرش بر که اینطور جا خورده چرا نفرین نکردی آه ای به !؟ شنیدم که دهان نیلی ات خیلی خورده شنیدم در آتش را بغل کردی تنم سرخ است از داغت، غمت روح مرا خورده شنیدم دخترت تا آمدی در مجمر شامی - زبان وا کرده و یک لقمه هم با تو غذا خورده اگر چه او میان راه، سیلی نوشِ جان کرده اگر چه مثل ضربه های بی هوا خورده گرفته دست بر پهلو، هوا را تار می بیند از اینها می شود فهمید ضربه از کجا خورده! نپرس از من چرا اینقدر می ریزم به هم با تو دلم گفته ست و مُهر خورده قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💐👌 برای گل می دهد ...................... با بهار نام او، دشت و دمن گل می دهد لاله می روید به خاک و یاسمن گل می دهد دست او باران و چشمش آسمانی بیکران می شود رنگین کمان، بر مرد و زن گل می دهد گریه های یوسف و یعقوب روزی می رسند خونِ افتاده به قلب پیرهن گل می دهد می روم سمت وقتی به پایان می رسم تا سلامی می دهم دنیا به من گل می دهد بذر عشقش ریشه خواهد زد پس از دفن تنم سینه ام گل می کند خاکِ کفن گل می دهد ، آیینه ی لبریز چشمان ست ساقیِ او در فرات خویشتن گل می دهد پیوند هست و شاخه های نونهالان گل می دهد یعنی و یعنی او که بر نامردمان، با حُسن ظن گل می دهد هزاران بار شد او او که بر دشمن به لطف هر سخن گل می دهد زخمه اش بر پیکر دشمن فقط یک زخم نیست تیغ او در جنگ های تن به تن گل می دهد موی او آشفته و خاکستری شد در تنور او که روی نی به هر پیمان شکن گل می دهد بوسه ای جان داد بر او، بوسه ای جانش گرفت می دید هر دم از دهن گل می دمد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
✋🏻🤦🏻👌🏻 پیشکش به مولایم در شگفت! ................... دارد در شگفتم از ، از و در سختگیر و در صاف و ساده کافران و مشرکان در حیرتند از شور و شینش ، موسی و... باشد اژدهایی یک سرش ، دیگر سرش تیغه‌اش، برق نگاه حضرت و رعد آن، ... که باشد آسمان‌ها زیر دِینش دسته‌اش یعنی ، آن رشیدی که جهانی را شِفا بخشیده، و خنجری شد در ، زِین اَبش بود زینِ اسبِ شامیان شد واژگون با نُطق زِینش ، انگوری از بود و رسیدند زائران از و و تا کجا تاریخ را می‌خواهی ای عالَِم بگردی!؟ قبل تو گشتند خیلی‌ها... نخواهد آمد عینش! را نگیر از ما...! بگیر از ما خدایا هرچه که دوری می‌اندازد میان ما و بینش قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
(ع) (س) بند دوم افتاده ................ زنی افتاده بود و قرص ماهش، خوش تماشا داشت که نان می پخت و دستان جوانش بوی زهرا داشت به جارو کردن خانه، اگر مشغول هم می شد غباری از را طوطیا بر چشمِ بینا داشت همینکه بوریایی در حیاط خانه می انداخت برای گوسفندان و خروس و مرغ ها جا داشت به لطف دوک نخ ریسی، عبا و پیرهن می دوخت برای چادرنمازی قد دنیا داشت کمک می کرد تا بخواند درس و مشقش را سوار اسب چوبین کرد را و رویا داشت به می گفت از فنون رزم و جنگیدن - به از ...! از قصه او سخت پروا داشت نگاهش را گره می زد به دستان علمدارش علمداری که دستانی بلند و چشم زیبا داشت حواسش بود در همین خانه زمین افتاد به یادش هر روضه ای جانسوز برپا داشت هی آب می شد شب به شب، هی می پرید از خواب از او طلب می کرد بین خواب هایش آب قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💐👌 برای گل می دهد ...................... با بهار نام او، دشت و دمن گل می دهد لاله می روید به خاک و یاسمن گل می دهد دست او باران و چشمش آسمانی بیکران می شود رنگین کمان، بر مرد و زن گل می دهد گریه های یوسف و یعقوب روزی می رسند خونِ افتاده به قلب پیرهن گل می دهد می روم سمت وقتی به پایان می رسم تا سلامی می دهم دنیا به من گل می دهد بذر عشقش ریشه خواهد زد پس از دفن تنم سینه ام گل می کند خاکِ کفن گل می دهد ، آیینه ی لبریز چشمان ست ساقیِ او در فرات خویشتن گل می دهد پیوند هست و شاخه های نونهالان گل می دهد یعنی و یعنی او که بر نامردمان، با حُسن ظن گل می دهد هزاران بار شد او او که بر دشمن به لطف هر سخن گل می دهد زخمه اش بر پیکر دشمن فقط یک زخم نیست تیغ او در جنگ های تن به تن گل می دهد موی او آشفته و خاکستری شد در تنور او که روی نی به هر پیمان شکن گل می دهد بوسه ای جان داد بر او، بوسه ای جانش گرفت می دید هر دم از دهن گل می دمد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
(ع) (س) بند دوم افتاده ................ زنی افتاده بود و قرص ماهش، خوش تماشا داشت که نان می پخت و دستان جوانش بوی زهرا داشت به جارو کردن خانه، اگر مشغول هم می شد غباری از را طوطیا بر چشمِ بینا داشت همینکه بوریایی در حیاط خانه می انداخت برای گوسفندان و خروس و مرغ ها جا داشت به لطف دوک نخ ریسی، عبا و پیرهن می دوخت برای چادرنمازی قد دنیا داشت کمک می کرد تا بخواند درس و مشقش را سوار اسب چوبین کرد را و رویا داشت به می گفت از فنون رزم و جنگیدن - به از ...! از قصه او سخت پروا داشت نگاهش را گره می زد به دستان علمدارش علمداری که دستانی بلند و چشم زیبا داشت حواسش بود در همین خانه زمین افتاد به یادش هر روضه ای جانسوز برپا داشت هی آب می شد شب به شب، هی می پرید از خواب از او طلب می کرد بین خواب هایش آب قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻🤦🏻👌🏻 پیشکش به مولایم در شگفت! ................... دارد در شگفتم از ، از و در سختگیر و در صاف و ساده کافران و مشرکان در حیرتند از شور و شینش ، موسی و... باشد اژدهایی یک سرش ، دیگر سرش تیغه‌اش، برق نگاه حضرت و رعد آن، ... که باشد آسمان‌ها زیر دِینش دسته‌اش یعنی ، آن رشیدی که جهانی را شِفا بخشیده، و خنجری شد در ، زِین اَبش بود زینِ اسبِ شامیان شد واژگون با نُطق زِینش ، انگوری از بود و رسیدند زائران از و و تا کجا تاریخ را می‌خواهی ای عالَِم بگردی!؟ قبل تو گشتند خیلی‌ها... نخواهد آمد عینش! را نگیر از ما...! بگیر از ما خدایا هرچه که دوری می‌اندازد میان ما و بینش قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15