eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
462 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
193 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
آخ که اگه امشب (ع) کفیل ما بشه😭✋🏻 👌 برای یکه تاز میدان کربلا (ع) یا کفیل .................. آه، در وصف تو تنها می نویسم «یا جمیل» ای که مَشکت، زمزمی از کوثر است و سلسبیل گیسوانت، ساحل امن است و من غرقم در آن چشم هایت دُرّ نایابی ست ای بحر طویل خواستم حاجت بگیرم از قنوت اشک تو بر ضریح چشمت ای ساقی شبی بستم دخیل کیستی تو!؟ کیستی تو!؟ کیستی!؟ دار السبیل کیستم من!؟ کیستم من!؟ کیستم!؟ ابن السبیل تو پناه کودکان بودی و بی خود نیست که گوش تا گوش حرم دیدم نوشته: «یا کفیل» شانه ی ایران تکان خورد از غمت، دل مویه کرد شمعم و می سوزم از ۱ هر کجا صحبت شد از آزادگی، گفتم از وفا هر کس که دم زد از تو آوردم دلیل حاجیان گرم طوافند و به دنبال همند ما دخیل اشک را بستیم بر یک مستطیل است و است وصف او را گفته در عرشِ مُعلّیٰ جبرئیل زنده شد عیسای بی جان در کنار خیمه گاه - حضرت موسی عصایش را که زد بر قلب نیل این شفاعت می کند! آن بر دل آتش می زند پس تفاوت می کند و او که افتاد، آتش نمرودها گُل کرد و آه... سوخت این بار از تب آتش، گلستانِ خلیل سنگ بارید از دهانِ آسمان و زنده شد در نگاهم ماجرای کعبه و اصحاب فیل غارتش کردند و چیزی بر تنش باقی نماند پس ندادند آنچه را بردند، این قوم بخیل! قم المقدسه .............................................. ۱. «شمع پایلاما» یا «شمع‌گردانی» از صبح روز تاسوعا آغاز شده و تا غروب ادامه می‌یابد، بدین طریق که عزاداران به‌صورت جمعی و گاه با پای پیاده به ۴۱ مسجد شهر اردبیل در محلات مختلف رفته و به یاد ۴۱ منزل اسرای کربلا که در جریان اسارت خود و سفر از کربلا تا شام در تاریکی گذرانده‌اند با روشن کردن شمع که در حقیقت نذری آنها محسوب می‌شود، عشق خود را به علمدار امام حسین (ع) ثابت می‌کنند. به گفته ریش سفیدان قدیمی اردبیل آئین شمع‌گردانی در اردبیل بیش از هزار سال قدمت دارد و آیین مختص گروه یا سنین خاصی نیست. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻🤦🏻 برای (ع) سرفراز ................ مانده در دفتر تاریخ، تو بی حد و حصر و جاری تو خیرِ ما در دو جهان چیست، شِفا از «لب» تو ای که درمان همه، بسته به یک آری تو ساقیا! خواب به چشم تو نیامد هرگز دشت، بیدار شده از تبِ بیداری تو برنگشتی ولی از علقمه، چرا!؟ دل به تو خوش بود و طرفداری تو نشد آن روز اگر آب به برسد آمدم ابر شوم تا که کنم یاری تو - آب یعنی عرق سینه زنانت آب، اشک است همان اشک عزاداری تو دارد انگشتِ تحیّر به دهان، حضرت مهر از تن زخمی و انبوه فداکاری تو سرفراز است اگر پرچم دین، از سر توست نیزه ات بود همان دست علمداری تو قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🌷 پیشکش به (ع) ................ بوده بر هر دلیل بوده بر هر کفیل تو باشد فراتر از غزل، ای جزر و مَدّت می‌کند غرقم به صد با جمالش خودنمایی می‌کند در تو خدا می‌نویسم ابتدای این غزل: «هوُ... » هرکه بر پای تو افتاد آسمان شد فرش او هرکه سر بر آسمان سایید پیشت، شد ، و مادرت ، هست و تو بار عالَم روی دوش بود و بس تا شما بودید، هرگز نشد شیرمردی از تبار و و محکم‌تر از کوه، آبرومندی اصیل کاش در شعرش می‌گفت از لبت ۱ آنچنانکه گفته در وصف ، ۲ « پُر بود از ... آن » ۳ هرکه از او می‌نویسد سهم او راویانی که گزارش می‌نوشتند از لشکری از را دیدند زیر پای او سفارش شد به از سوی ؛ غیر ازین قصه‌ی این قوم هم می‌شد همان و یک دست برد و یک دست باخت ماجرای دست‌های تو کجا، شد هر دست تو در می‌کِشد بالِ خودش را بر پر تو، باز هم چشمش به چشم بود و ، وقتیکه زد کوس رحیل تو تنها نباشد یک در ، حال فرق دارد با جهان می‌بَرد نام تو را یک جورِ دیگر قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
(ع) (س) بند اول غربتکده .................. جهان است و هزاران کودک دلگیر و افسرده جهان است و هزاران مرگِ زرد و مرد دلمرده یکی از درد عشق افتاده یک گوشه، دلش خون است یکی از عشق بیزار است و می گیرد به خود خرده نباشد شوق جنگیدن که روح پهلوانی نیست چه خنجرهای پنهانی نشسته بر سر گُرده گلی که روزگاری می گرفت از او حیات، ایوان ببین که دست بر پهلو زده، در خویش پژمرده در غربت یک خانه، خود را سرزنش می کرد همان خانه که خورد از آتش شد سیه‌چرده به نام نامی که در کوچه زمین خورده به نام آن زنی... که در بوده، زمین‌خورده همان مادر که فرزندان خود را یک به یک داده ولی یکبار هم حتی به روی خود نیاوُرده اگر شد ، این از بوده که در و و ، ارث از مادرش برده علمدار غیوری که به غیر از «او» نمی بیند به رزم خویش ذکری بهتر از نمی بیند قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
(ع) (س) بند دوم افتاده ................ زنی افتاده بود و قرص ماهش، خوش تماشا داشت که نان می پخت و دستان جوانش بوی زهرا داشت به جارو کردن خانه، اگر مشغول هم می شد غباری از را طوطیا بر چشمِ بینا داشت همینکه بوریایی در حیاط خانه می انداخت برای گوسفندان و خروس و مرغ ها جا داشت به لطف دوک نخ ریسی، عبا و پیرهن می دوخت برای چادرنمازی قد دنیا داشت کمک می کرد تا بخواند درس و مشقش را سوار اسب چوبین کرد را و رویا داشت به می گفت از فنون رزم و جنگیدن - به از ...! از قصه او سخت پروا داشت نگاهش را گره می زد به دستان علمدارش علمداری که دستانی بلند و چشم زیبا داشت حواسش بود در همین خانه زمین افتاد به یادش هر روضه ای جانسوز برپا داشت هی آب می شد شب به شب، هی می پرید از خواب از او طلب می کرد بین خواب هایش آب قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
(ع) (س) بند سوم ترک عافیت ........... به خانه آمده، ابراز صدها تسلیت کرده شبیه ، او نیز ترک عافیت کرده در پیش بود و او تمام عمر با تدبیر برای یک سفر، خود را کرده از او یک دیگر بنا کرده، که را میان آن برادرها پر از جذابیت کرده کسی جرأت ندارد سمت آن کوچه بیاید باز که هرکس اینچنین کرده، غلط کرده غلط کرده خدا لعنت کند آن را که حرمت را شکست اینجا همان که بعد از آن ، هزاران کرده تا آخر عمر از پرده برمی‌داشت چرا که او، اظهار بر حقانیت کرده از آنکه با ، کرد باید گفت که تکیه بر مقام و جایگاهی عاریت کرده همانی که از او گرفت الگو به همانی که به ، را بی‌جمعیت کرده لگدها قسمت شد در کوچه ی گودال به قربان تنش که شد به نعل اسب ها پامال قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌷برای و شاهکار ........... ، شاهکار ادبی خداست جایی که الهام بخشِ می شود جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می کشد در این میان قصیده ای به نام ، رخ نمایی می کند و غزلی به نام خواستم بگویم رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه بیت است و اما که بود؟! صبر داشته باش! و ، دوبیتی های بودند و و ، رباعی های ! گفتم او که سال گذشته جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد اما عده ای تاب نیاوردند و پرونده قتل او هنوز باز است! ، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند ، ترکیب بندی بود با گوشواره ی «اینجا حرم امن الهی ست» که بود!؟ صبر داشته باش! را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی خاست و گاه می نشست این کوتاه و بلند شدن ها دلیلی داشت! او باید اثری تازه می شد و را... تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند او هم، نیمایی هایش را به چاپ رساند که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری ها از او وام گرفتند ، ترانه ای کبود بود که سال ها بعد، بیش از هزاران ترانه سرا، او را مرور کردند آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند برای فهمیدن ، صبور باش! پیچیده است! ، غزل مرثیه ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم و ... ، همه چیزِ بود نه بیت پایانی غزلش! ، جانِ بود و جانِ کلامش هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ !!! و اما ! اگر کربلا کتاب باشد و ، نویسنده پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟ نمی گویم قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند! نمی گویم ، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه ی خورشید او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه ای بسراید جانکاه و برای یزیدیان، شاهنامه ای از حقیقت و واقعیت که در آن سیاوش ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند رودابه ها مویه کردند و دیوها خندیدند نمی گویم ، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید آنجا که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» نمی گویم دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد اینجا کربلاست! سرها باید بالا باشد هرچه بالاتر بهتر اینگونه، کارِ سنگ ها هم آسان تر می شود را نباید یک نقطه یا خط نوشت را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود را بنویسید شروع و پایان ! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🖤😭 در رثای بیت .................. من به فکر ، گور حرف این و آن زنده بادا عشق، ماییم و مرزها را پشت سربگذار با من پر بکش باز کن آغوش خود را بر جهانی بیکران گفت: شاعر این سیاهی چیست!؟ گفتم: نور محض سرمه ی غم را خدا بیرون کشید از سرمه دان ساعتم رأس است و قدم ها عقربه می روم تا لحظه ی ارباب، تا بعد از زمان این منم من، با تمام ضعف هایم آمدم ای که گفتی با خدا: «هَل مِن مُعین!؟»، یا مُستعان! آفتاب آمد به استقبال من هنگام خواب یک نفر ابری شد و شد بر سر من سایبان جان می دمد بر سینه ی پژمرده ام سفره ات رنگین تر است از یک جهان رنگین کمان آنقدر چای عراقی ها پر و پیمانه بود بغض های تلخ من حل شد درون استکان عده ای با چوبدستی، با عصا می آمدند یاد کردم از لب و دندان و چوب خیزران... نزدیک تر می شد به من از هر جهت بوی و آمد، دلم شد آستان در بیابان ها به دنبال تو هستم یا خودم!؟ ، اولین گام است در این داستان! خویش را پیدا نکردم مثل او اما... سلام پاسخم را کاش می داد آن امام مهربان در همین خواهد خواند چندین سال بعد «لشکر صاحب زمان» را حس و حال را قبل از این هم داشتم با شهیدانِ شلمچه در مسیرِ ۱ در مسیرِ سبز تو روییدم از نو بارها زردیِ گنبد به چشمم خورد و مُردم ناگهان مستی انگورِ از سرم انگار رفت یک نفر گویا به دستم داد جام شوکران لب زدم! غم بود، غربت بود، هجران بود آه سرکشیدم هر سه را... دیگر نبود از من نشان روح، بالا آمد و بر جسم خسته خیره شد گرم من بود و نمی رفت از کنارم توامان خادمی آمد به بالینم صدا زد آب... آب ریخت از سرداب حضرت بر سرم آبی روان چشم وا کردم ولی روی زمین بودم هنوز نیزه ها را دیدم... اما شکل یاس و ارغوان ساعتی نگذشت روبرویم ایستاد رخصتم داد و به من بخشید جان، آن نیمه جان راهی صحنت شدم از با در ام افتاد و رازم شد عیان موج ها را پس زدم تا غرق دریایت شوم ساحلِ امنم تویی، من قایقی بی بادبان «» را که دیدم ذکر من شد از بالاتر آیا هست!؟ پس... او را بخوان از و پُر است گوشه ای اما کمین کرده ست مرد ! بر ضریحت گوشِ جان دادم دلم از هوش رفت می رسید از زیر پاهایم، صدای استخوان با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی کاش زیر دست و پای زائرانت گم شوم چون ، بی صدا و بی هوا و بی زبان قبل از این بودم، حال هستم در بهشت حک شود بر برگه ی ترحیم من، کوچه های را گشتم و حیران شدم هر طرف رفتم تو بودی، از تو دیدم یادمان هر که از بازار چیزی می خرید و من به اشک از خود خواستم ۲ هر قدم با شوق تعجیل فرج پیش آمدم روز و شب قلبم تو را می زد صدا، ! یک طرف برق فرات و یک طرف رعد عطش بر لبم بارید ذکر و تو را دیدم لب بودم دلم پر زد به سمت خیل عشاقت به خوشند آرزوی دارند از پلک بر هم زد دلم، شد خیمه گاهی سبز و من پر کشیدم در زمان، گرفتم از در ، اشکِ چشمِ مشکِ سقا خشک شد با غروب ، خون می چکید از آسمان آه در چشمان آهویی مرا تا ماه برد آن زمان که دختری جا مانده بود از حالِ را در آن شب، درک خواهی کرد اگر... را گم کنی در قم المقدسه .......................................... ۱. اردوی راهیان نور ۲. سوق الصادق که منزل امام صادق نیز در آن است 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚❤️ به ساحت (ع) و (ع) دو پسر ................. بودند پس از آن دو پسر، شاه خورشیدتر از منظره و ماه تر از ماه خورشید، است و ، ماهِ شبِ تار ، همان ماهِ زمین خورده ی در چاه ما سایه ی تاریک و نبی، چشمه ی نور است با نام علی، سنگ...؛ شد آیینه ی شد اشکِ خُم از غربت و اندوه ، خشک شد ...! با لبِ تاول زده گفت: آه چشمان شما قطب نما بود و دل ما در موجِ پریشانِ جهان، ماند در این راه شما بود به یک چیز، ! او در پی آمد و تو در پی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻🚩🏴🏳️ به پیشگاه حرکت جهانی امروز اینجا ................ هم کثرت وحدتند امروز اینجا هم وحدت کثرتند امروز اینجا هم در طلب معرفت و عشق و فنا هم سالک حیرتند امروز اینجا ۱ چون رود که دارد سر دریا، جاری ـ در دشت حقیقتند امروز اینجا با و و بر قلّه‌ی عزّتند امروز اینجا «»، عزادارانت آیینه‌ی غیرتند امروز اینجا چشم از همه شسته‌اند جز و معنای امروز اینجا ببین مولاجان امروز اینجا بر بال مَلک قدم‌زنان می‌آیند در اوج سعادتند امروز اینجا خود،‌ محشر دیگری به پا کردند و یکجور قیامتند امروز اینجا بااینکه سر سفره‌ی تو مهمانند خود، روزی و نعمتند امروز اینجا لب‌تشنه دیدار تواَند ای چشمه لبریز ارادتند امروز اینجا چون و تو با حسرت و آه مشتاق زیارتند امروز اینجا با آمده‌اند دنبال امروز اینجا با مشت گره کرده و «» امروز اینجا هرچند که ظاهراً سرمایه و قدرتند امروز اینجا جُندی و مُلازم و نَقیب و رائد ۲ مأمور به خدمتند امروز اینجا مردانِ خداترس به راه افتادند تندیس شجاعتند امروز اینجا اینها همگی مزد رسالت هستند سرشار موَدّتند امروز اینجا چون ابر بهاری به همه می‌بارند بارانیِ رحمتند امروز اینجا یک عمر ستاره‌ی کویرت بودند دنباله‌ی هیئتند امروز اینجا هم و را می‌فهمند هم و امروز اینجا همراه می‌بارند و در یاد اسارتند امروز اینجا تنها نه به پای تو شدند آب، ارباب پروانه حضرتند امروز اینجا این است آماده‌ی حرکتند امروز اینجا قم المقدسه ............................................... ۱. هفت وادی عرفان (طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و غنا) ۲. درجات نظامی عراق (سرباز، ستوان، سروان، سرگرد) 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌷برای و شاهکار ........... ، شاهکار ادبی خداست جایی که الهام‌بخشِ می‌شود جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می‌کشد در این میان قصیده‌ای به نام ، رخ نمایی می‌کند و غزلی به نام خواستم بگویم رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه‌بیت است و اما که بود؟! صبر داشته باش! و ، دوبیتی‌های بودند و و ، رباعی‌های ! گفتم او که سال گذشته جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد اما عده‌ای تاب نیاوردند و پرونده قتل او هنوز باز است! ، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند ، ترکیب‌بندی بود با گوشواره‌ی «اینجا حرم امن الهی‌ست» که بود!؟ صبر داشته باش! را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی‌خاست و گاه می‌نشست این کوتاه و بلند شدن‌ها دلیلی داشت! او باید اثری تازه می‌شد و را... تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند او هم، نیمایی‌هایش را به چاپ رساند که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری‌ها از او وام گرفتند ، ترانه‌ای کبود بود که سال‌ها بعد، بیش از هزاران ترانه‌سرا، او را مرور کردند آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند برای فهمیدن ، صبور باش! پیچیده است! ، غزل‌مرثیه‌ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم و ... ، همه چیزِ بود نه بیت پایانی غزلش! ، جانِ بود و جانِ کلامش هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ !!! و اما ! اگر کربلا کتاب باشد و ، نویسنده پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟ نمی‌گویم قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند! نمی‌گویم ، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه‌ی خورشید او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه‌ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه‌ای بسراید جانکاه و برای یزیدیان، شاهنامه‌ای از حقیقت و واقعیت که در آن سیاوش‌ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند رودابه‌ها مویه کردند و دیوها خندیدند نمی‌گویم ، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید آنجا که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» نمی‌گویم دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد اینجا کربلاست! سرها باید بالا باشد هرچه بالاتر بهتر اینگونه، کارِ سنگ‌ها هم آسان‌تر می‌شود را نباید یک نقطه یا خط نوشت را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود را بنویسید شروع و پایان ! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
💚❤️ به ساحت (ع) و (ع) دو پسر ................. بودند پس از آن دو پسر، شاه خورشیدتر از منظره و ماه تر از ماه خورشید، است و ، ماهِ شبِ تار ، همان ماهِ زمین خورده ی در چاه ما سایه ی تاریک و نبی، چشمه ی نور است با نام علی، سنگ...؛ شد آیینه ی شد اشکِ خُم از غربت و اندوه ، خشک شد ...! با لبِ تاول زده گفت: آه چشمان شما قطب نما بود و دل ما در موجِ پریشانِ جهان، ماند در این راه شما بود به یک چیز، ! او در پی آمد و تو در پی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15