eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
117 ویدیو
23 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷برای و شاهکار ........... ، شاهکار ادبی خداست جایی که الهام بخشِ می شود جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می کشد در این میان قصیده ای به نام ، رخ نمایی می کند و غزلی به نام خواستم بگویم رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه بیت است و اما که بود؟! صبر داشته باش! و ، دوبیتی های بودند و و ، رباعی های ! گفتم او که سال گذشته جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد اما عده ای تاب نیاوردند و پرونده قتل او هنوز باز است! ، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند ، ترکیب بندی بود با گوشواره ی «اینجا حرم امن الهی ست» که بود!؟ صبر داشته باش! را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی خاست و گاه می نشست این کوتاه و بلند شدن ها دلیلی داشت! او باید اثری تازه می شد و را... تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند او هم، نیمایی هایش را به چاپ رساند که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری ها از او وام گرفتند ، ترانه ای کبود بود که سال ها بعد، بیش از هزاران ترانه سرا، او را مرور کردند آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند برای فهمیدن ، صبور باش! پیچیده است! ، غزل مرثیه ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم و ... ، همه چیزِ بود نه بیت پایانی غزلش! ، جانِ بود و جانِ کلامش هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ !!! و اما ! اگر کربلا کتاب باشد و ، نویسنده پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟ نمی گویم قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند! نمی گویم ، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه ی خورشید او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه ای بسراید جانکاه و برای یزیدیان، شاهنامه ای از حقیقت و واقعیت که در آن سیاوش ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند رودابه ها مویه کردند و دیوها خندیدند نمی گویم ، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید آنجا که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» نمی گویم دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد اینجا کربلاست! سرها باید بالا باشد هرچه بالاتر بهتر اینگونه، کارِ سنگ ها هم آسان تر می شود را نباید یک نقطه یا خط نوشت را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود را بنویسید شروع و پایان ! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از ، آخر گرفت باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت را گاه می دید و صدا می زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از ، آخر گرفت باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت را گاه می دید و صدا می زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از ، آخر گرفت باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت را گاه می دید و صدا می زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌷برای و شاهکار ........... ، شاهکار ادبی خداست جایی که الهام بخشِ می شود جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می کشد در این میان قصیده ای به نام ، رخ نمایی می کند و غزلی به نام خواستم بگویم رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه بیت است و اما که بود؟! صبر داشته باش! و ، دوبیتی های بودند و و ، رباعی های ! گفتم او که سال گذشته جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد اما عده ای تاب نیاوردند و پرونده قتل او هنوز باز است! ، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند ، ترکیب بندی بود با گوشواره ی «اینجا حرم امن الهی ست» که بود!؟ صبر داشته باش! را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی خاست و گاه می نشست این کوتاه و بلند شدن ها دلیلی داشت! او باید اثری تازه می شد و را... تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند او هم، نیمایی هایش را به چاپ رساند که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری ها از او وام گرفتند ، ترانه ای کبود بود که سال ها بعد، بیش از هزاران ترانه سرا، او را مرور کردند آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند برای فهمیدن ، صبور باش! پیچیده است! ، غزل مرثیه ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم و ... ، همه چیزِ بود نه بیت پایانی غزلش! ، جانِ بود و جانِ کلامش هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ !!! و اما ! اگر کربلا کتاب باشد و ، نویسنده پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟ نمی گویم قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند! نمی گویم ، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه ی خورشید او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه ای بسراید جانکاه و برای یزیدیان، شاهنامه ای از حقیقت و واقعیت که در آن سیاوش ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند رودابه ها مویه کردند و دیوها خندیدند نمی گویم ، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید آنجا که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» نمی گویم دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد اینجا کربلاست! سرها باید بالا باشد هرچه بالاتر بهتر اینگونه، کارِ سنگ ها هم آسان تر می شود را نباید یک نقطه یا خط نوشت را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود را بنویسید شروع و پایان ! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🌷برای و شاهکار ........... ، شاهکار ادبی خداست جایی که الهام بخشِ می شود جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می کشد در این میان قصیده ای به نام ، رخ نمایی می کند و غزلی به نام خواستم بگویم رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه بیت است و اما که بود؟! صبر داشته باش! و ، دوبیتی های بودند و و ، رباعی های ! گفتم او که سال گذشته جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد اما عده ای تاب نیاوردند و پرونده قتل او هنوز باز است! ، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند ، ترکیب بندی بود با گوشواره ی «اینجا حرم امن الهی ست» که بود!؟ صبر داشته باش! را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی خاست و گاه می نشست این کوتاه و بلند شدن ها دلیلی داشت! او باید اثری تازه می شد و را... تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند او هم، نیمایی هایش را به چاپ رساند که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری ها از او وام گرفتند ، ترانه ای کبود بود که سال ها بعد، بیش از هزاران ترانه سرا، او را مرور کردند آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند برای فهمیدن ، صبور باش! پیچیده است! ، غزل مرثیه ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم و ... ، همه چیزِ بود نه بیت پایانی غزلش! ، جانِ بود و جانِ کلامش هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ !!! و اما ! اگر کربلا کتاب باشد و ، نویسنده پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟ نمی گویم قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند! نمی گویم ، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه ی خورشید او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه ای بسراید جانکاه و برای یزیدیان، شاهنامه ای از حقیقت و واقعیت که در آن سیاوش ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند رودابه ها مویه کردند و دیوها خندیدند نمی گویم ، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید آنجا که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» نمی گویم دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد اینجا کربلاست! سرها باید بالا باشد هرچه بالاتر بهتر اینگونه، کارِ سنگ ها هم آسان تر می شود را نباید یک نقطه یا خط نوشت را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود را بنویسید شروع و پایان ! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
😭🙏🏻 برای (س) زنی را... ................ زنی را میشناسم دامنش دریا زنی را میشناسم سینه اش صحرا زنی نستوه، همچون کوه، پابرجا همان دختر که شد همسر به همان خواهر که شد مادر به زنی را میشناسم مرتضی سیرت زنی را میشناسم فاطمه صورت زنی که عالَمی دارد سرش غیرت همان خورشیدِ بی سایه، همان ماهی که هر شب با علی می کرد همراهی نگو ! بگو نگو ! بگو شیرخدا... نگو ! بخوانش «ألَم نَشرح لکَ صَدرک» مرام اوست «شکیبایی» همان درس قیام اوست نگو ! بگو سردار و سرلشکر نگو ! بگو ، بگو اکبر نگو ! بگو آب آور پناه خیمه ها در بوده همان که خطبه غراء فرموده خدایا کن سینه ی ما را بیاور با ، آیینه ی ما را معطر کن از او آدینه ی ما را که ما شب زنده داران در پی نوریم اناالحق گوی دارِ صبحِ منصوریم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭 برای (ع) تک ............. در قدرت و مردانگی، جنگاوری تک بود «ازرق» برای او شبیه یک مترسک بود شیرین تر از شهد و عسل می دید مرگش را آن مظهر ایمان که قلبش خالی از شک بود هی آمد و هی رفت و آخر هم موفق شد در نامه اش امضای مردی آشنا حک بود ایثار در راهِ ولی را یاد ماها داد کار بزرگی کرد او، هرچند کوچک بود بر قامتش با نعل تازه، آنقدَر رفتند مثل ضریح کربلا، مُشبَّک بود چندین برابر شد به لطف نیزه و شمشیر در دامن سروی بلند، انگار پیچک بود قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌😭 برای (ع) تحریم .............. از تو گفتیم ولی... در شبِ تحریم آنگونه که باید نشد تو تکریم تو گوهر جان بودی و ما در پی دنیا گفتیم و نگفتیم چه ها کرد زر و سیم! سهم تو نبوده ست به جز غربت و غربت حتی نظر لطف ندارد به تو تقویم در باب تو ای صبح دل انگیز، همین بس شد روزیِ هر پنجره با دست تو تقسیم بگذار بیایم به شب سرد مدینه تا بگذرم از کوچه و آن مردم و اقلیم ای با خبر از حال بدِ مردمِ این شهر باید کند احوال تو را آه... که ترسیم!؟ خواندی رجز از منبر و گفتی که ولی کیست دادی همه را از خطر تفرقه ها بیم لعنت به بزرگان و شیوخ متعصب آنها که گرفتند به جای همه تصمیم امروز همان ها به تو ایراد گرفتند آنها که نگفتند به جز سازش و تسلیم ما را به کشاندند تا سبز شویم و نفسی عشق ببخشیم از شور تو «» شده شیرینِ شهادت با «همت» تو شعر و شعائر شده تعظیم دیشب تنم از یاد تنت شد پُرِ ترکش گفتم که جان، همه ی من به تو تقدیم تیر آمد و خوابید صدای نفس شهر نام تو می آمد ولی از حنجرِ بی سیم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از ، آخر گرفت باغبانی خسته از مسجد رسید و شوکه شد او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت را گاه می دید و صدا می زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 نثار (ع) باغ علی اکبر ............ لب به لب از داغ علی اکبر بود ، واحه ای از باغ علی اکبر بود سر فرو برد به دامان نجابت، خورشید که جهان در پی اشراق علی اکبر بود آنچه او را به ، همه جا کرد شبیه طینت و منطق و اخلاق علی اکبر بود او شد و سر داد و اذان، هیئت ابلاغ علی اکبر بود اینکه گفتند بمان پای امامت تا جان کار هر کس نه که میثاق علی اکبر بود ، خود را می خواند او نشان داد که مصداق علی اکبر بود آب آبِ ، همه را ریخت به هم اولین کشته ی قنداقه، بود بادِ شمشیر ، شمر و سنان را انداخت هویِ ، شلاق علی اکبر بود تا که خود را بدهد بر دشمن در پی بود تا که سیراب شود بیشتر از او قدری ، مشتاق علی اکبر بود شده شش گوشه اگر قبر علت اصلی اش، الحاق علی اکبر بود با تبر، کَند را و زمینش زد باز ریشه ی کرب و بلا، ساق علی اکبر بود اینکه در دشت پراکنده شده، قرآن است بر سر نی، سر و اوراق علی اکبر بود هرکه با هرچه که می شد به تنش می کوبید مَرکبِ حرمله، دبّاغ علی اکبر بود قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌷برای و شاهکار ........... ، شاهکار ادبی خداست جایی که الهام بخشِ می شود جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می کشد در این میان قصیده ای به نام ، رخ نمایی می کند و غزلی به نام خواستم بگویم رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه بیت است و اما که بود؟! صبر داشته باش! و ، دوبیتی های بودند و و ، رباعی های ! گفتم او که سال گذشته جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد اما عده ای تاب نیاوردند و پرونده قتل او هنوز باز است! ، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند ، ترکیب بندی بود با گوشواره ی «اینجا حرم امن الهی ست» که بود!؟ صبر داشته باش! را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی خاست و گاه می نشست این کوتاه و بلند شدن ها دلیلی داشت! او باید اثری تازه می شد و را... تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند او هم، نیمایی هایش را به چاپ رساند که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری ها از او وام گرفتند ، ترانه ای کبود بود که سال ها بعد، بیش از هزاران ترانه سرا، او را مرور کردند آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند برای فهمیدن ، صبور باش! پیچیده است! ، غزل مرثیه ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم و ... ، همه چیزِ بود نه بیت پایانی غزلش! ، جانِ بود و جانِ کلامش هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ !!! و اما ! اگر کربلا کتاب باشد و ، نویسنده پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟ نمی گویم قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند! نمی گویم ، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه ی خورشید او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه ای بسراید جانکاه و برای یزیدیان، شاهنامه ای از حقیقت و واقعیت که در آن سیاوش ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند رودابه ها مویه کردند و دیوها خندیدند نمی گویم ، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید آنجا که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» نمی گویم دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد اینجا کربلاست! سرها باید بالا باشد هرچه بالاتر بهتر اینگونه، کارِ سنگ ها هم آسان تر می شود را نباید یک نقطه یا خط نوشت را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود را بنویسید شروع و پایان ! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
😭🤦🏻 قصیده ای در باب و و و تقدیم به پیشگاه ...................... حرامزاده، عرق خور، دروغگو، تنبل یزید را بنویسید رأس این جدول حکومت علوی، از ... والی بود باشد و... باشد خلیفه این انگل!؟ سکوت مردم یعنی توهم نادان! عوام را بنویسید مشکل و معضل سکوتِ بالادستان، خیانت محض است! خواص را بنویسید مست لایعقل رسید قافله ی عشق از میانه ی حج که وا کند گرهی را که بود لاینحل ولی چه بر سر دین آمد و چه کرد آدم نمی کند حیوان این قبیل در جنگل! هزار گرگ به دنبال بچه آهویی میان تاریکی ها... به دستشان مشعل از اینکه معجر افتاد بگذریم... آن شب بود و لگدهای یک قوی هیکل بیا که برگردیم... اینچنین نباید گفت که سکته های قبیح افتاد به جان غزل برو به ظهرِ عطش، آن زمان که می رفتند کبوترانِ خدا یک به یک به سِیر اَجَل دلاورانه بود و... گل کاشت چه مرگ شیرینی داشت! مرگِ مثل عسل به همه را محو هیبت خود کرد نبود اگرچه که به جنگ جمل! صدای حرمله آمد... دل گرفت سه شعبه رفت و شد آغوش یک پدر، مقتل به سمت خیمه رَود یا که پشت خیمه، کجا!؟ ، چاره ی عالم! شده ست مستأصل هر آنچه را می شد با امام بعدی گفت حساب او که جدا بود از همان اول تن زنان حرم مثل بید می لرزید محارمش را با اشک و ناله کرد بغل شروع رزمش طوفان ترسناکی بود ولی می اندیشید این میانه او به علل هزار مرتبه خواند آیه و... دلیل آورد اگرچه گفت ، بهتر است «قَلَّ و دَل» ولی چه سود! شکم ها، حرام نوشیدند وگرنه نیست در اندیشه ی امام، خلل زدند تیر به قلبی که بارها بوسید به روی منبر و در جمع، احمدِ مُرسل و آمد و خنجر گرفت بر دندان دوید و خود را رساند تا که به تل تبر به دست به جان افتادند تمام نه! که شد آغاز... تازه جنگ و جدل به ده نفر گفتند این شما و این تن او حیا نکردند از بچه هاش حداقل حدود نیم تُنی هست وزنِ اسب عرب «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» چهار نعل فرو رفت در بدن، در گوشت چهار نعل که خورده به سنگ ها صیقل رسید و دید آنچه را نباید... آه! شکسته سینه و از جا درآمده مَفصل غریب گیر آوردند امامِ بر حق را چه کارها که نکردند با سرِ آن یل کشید کِل، به حرم حمله ور شد آن ملعون که داشت با سرباز سپاه دیگر، کَل خار ندیده! خواری را! ببین ولی حالا پایشان زده تاول قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌😭 برای (ع) تحریم .............. از تو گفتیم ولی... در شبِ تحریم آنگونه که باید نشد تو تکریم تو گوهر جان بودی و ما در پی دنیا گفتیم و نگفتیم چه ها کرد زر و سیم! سهم تو نبوده ست به جز غربت و غربت حتی نظر لطف ندارد به تو تقویم در باب تو ای صبح دل انگیز، همین بس شد روزیِ هر پنجره با دست تو تقسیم بگذار بیایم به شب سرد مدینه تا بگذرم از کوچه و آن مردم و اقلیم ای با خبر از حال بدِ مردمِ این شهر باید کند احوال تو را آه... که ترسیم!؟ خواندی رجز از منبر و گفتی که ولی کیست دادی همه را از خطر تفرقه ها بیم لعنت به بزرگان و شیوخ متعصب آنها که گرفتند به جای همه تصمیم امروز همان ها به تو ایراد گرفتند آنها که نگفتند به جز سازش و تسلیم ما را به کشاندند تا سبز شویم و نفسی عشق ببخشیم از شور تو «» شده شیرینِ شهادت با «همت» تو شعر و شعائر شده تعظیم دیشب تنم از یاد تنت شد پُرِ ترکش گفتم که جان، همه ی من به تو تقدیم تیر آمد و خوابید صدای نفس شهر نام تو می آمد ولی از حنجرِ بی سیم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از ، آخر گرفت باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت را گاه می دید و صدا می زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 برای دلواپس ................. هر سال که آمد از راه دلواپس شدم گفتم آه رفتم به تا اذن بگیرم از و ، شب اول از غریبی جان داد از ظلمت گفت و دل های سیاه گفتم از همان قافله که آمد به زمین وقت پگاه رفتم به خرابه... پیِ سر پرپر شدم از سوختنِ با نام و نگاه ، پر از تؤبه شدم تا گفت ، از ترک گناه قلبم شب پنجم و ششم گفت با بی قرار و با گفتم از تو از تیر سه شعبه و وداعی جانکاه ترسم به شهادت برسیم ما سینه زنان، تا که بخواند مداح «ای اهل حرم» خواند و به سر زد خورشید خاموش نشد در ... ماه ای وای دلم خالی شد دیدم سر نیزه ها سری را ناگاه آتش زدن خیمه به چشمم آمد غارت شدن در قربانگاه باید که کجا بریزم این غم ها را باید که بیایم انشاءلله بگذار را بکشم در آغوش بگذار که با باشم همراه قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از ، آخر گرفت باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت را گاه می دید و صدا می زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻😭 به پیشگاه آقاجانم (ع) می بارد... ............ در ی تو، می بارد با شفا دادن تو، می بارد تا اذان، «...» می گوید زیر تو، شور و نوا می بارد تا که بر ، نفسی خیره شوند غزل از می بارد آسمانِ حَرمت، غرق ستاره ست از دهان همگان، می بارد ، به هم ریخته ابری را باز گوشه ی صحن، می بارد مُهری از دست من افتاد و هزار آینه شد دیدم آن ، همه جا می بارد در توست که معنا دارد از سرِ شهر فقط و می بارد! اول سال، چه گرفتی ما را...! تویی و دل ما می بارد همزمان با ، ... چشم می بارد در تو به جای همه ی گمشدگان است آنکه کنار می بارد ، زمان، زائر صحن رضوی ست! از لب پنجره ها، ذکر می بارد مادرم کنج اتاقش به خیره شده دارد از دور، شما را و مرا می بارد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌😭 برای (ع) .............. از تو گفتیم ولی... در شبِ تحریم آنگونه که باید نشد تو تکریم تو گوهر جان بودی و ما در پی دنیا گفتیم و نگفتیم چه ها کرد و ! سهم تو نبوده ست به جز و حتی نظر لطف ندارد به تو تقویم در باب تو ای صبح دل انگیز، همین بس شد روزیِ هر با دست تو تقسیم بگذار بیایم به شب سرد تا بگذرم از کوچه و آن مردم و اقلیم ای از حال بدِ مردمِ این شهر باید کند احوال تو را آه... که ترسیم!؟ خواندی رجز از منبر و گفتی که کیست دادی همه را از خطر بیم لعنت به بزرگان و شیوخ آنها که گرفتند به جای همه امروز همان ها به تو ایراد گرفتند آنها که نگفتند به جز و ما را به کشاندند تا شویم و نفسی ببخشیم از شور تو «» شده شیرینِ شهادت با «» تو شعر و شعائر شده تعظیم دیشب تنم از یاد تنت شد پُرِ ترکش گفتم که جان، همه ی من به تو تقدیم آمد و خوابید صدای نفس شهر نام تو می آمد ولی از حنجرِ بی سیم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از ، آخر گرفت باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت را گاه می دید و صدا می زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از ، آخر گرفت باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت را گاه می دید و صدا می زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🙏🏻 برای (س) زنی را... ................ زنی را میشناسم دامنش دریا زنی را میشناسم سینه اش صحرا زنی نستوه، همچون کوه، پابرجا همان دختر که شد همسر به همان خواهر که شد مادر به زنی را میشناسم مرتضی سیرت زنی را میشناسم فاطمه صورت زنی که عالَمی دارد سرش غیرت همان خورشیدِ بی سایه، همان ماهی که هر شب با علی می کرد همراهی نگو ! بگو نگو ! بگو شیرخدا... نگو ! بخوانش «ألَم نَشرح لکَ صَدرک» مرام اوست «شکیبایی» همان درس قیام اوست نگو ! بگو سردار و سرلشکر نگو ! بگو ، بگو اکبر نگو ! بگو آب آور پناه خیمه ها در بوده همان که خطبه غراء فرموده خدایا کن سینه ی ما را بیاور با ، آیینه ی ما را معطر کن از او آدینه ی ما را که ما شب زنده داران در پی نوریم اناالحق گوی دارِ صبحِ منصوریم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15