eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
462 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
193 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 غزلی در ۴۰ بیت پیشکش به ......................... «اپیزود اول» ای یوسفِ لبخند تو، عیش‌العُرفا آتش زده عشق تو زلیخای مرا تا چلچله‌ی نگاه تو راهی نیست با ، رسیدم به خدا از پنجره‌ای که رو به چشمت باز است با حنجره‌ای که دل سپرده به شما دل‌دل نکن و درِ قفس را وا کن پرپر زده‌ام برایت از آقا تو بگو بیایم این دفعه، چطور!؟ تنهایی...!؟ خانوادگی...!؟ با رفقا...!؟ «اپیزود دوم» راهی شده‌ام باز در این جاده‌ی عشق راهی شده‌ام با علما و صُلَحا پرسید کسی از منِ سرگشته، چطور!؟ گفتم گفتند چه سود از این همه گریه و آه گفتیم بسوزیم و نگوییم چرا...! گفتند میان این همه رنگ... !؟ گفتیم شبیم از غم او... این شب‌ها گفتند که و چیست!؟ گفتیم تلاقی دو رود و دریا گفتند که چه معنا دارد!؟ گفتیم که اربعین پر است از گفتیم که بار عام فرموده (ع) دیدارِ کریمانه‌ی شاه است و گدا انداخته از خون خودش در «اپیزود سوم» رزمنده و شرمنده و دل کَنده، همه... همراه شدند با و از هنوز در مسیر است، ! جانباز عزیزی که نیفتاد از پا شد «، آماده» در سایه‌ی گل کرده به پیشانیِ زائرهایت سربند «»، «» ما در پی هستیم ای بی‌خبر از روضه و داغ مولا سرسبزتر از همیشه ماییم؛ ببین! نزدیک است... چه سنگید شما!؟ ای آینه‌ی هستی و ای آیه‌ی نور با بیا هنگام است در (ع) با مشت بزن بر دهن «اپیزود چهارم» در راه، و دیدم آمد آیا به صدا!؟ این ابرِ سیاهِ در نگاهش باران - باید که ببارد چه زمانی و کجا!؟ بر نیزه نشسته‌ای، سرت گرم خداست ای کاش مرا ببینی از آن بالا تا خستگیِ آه به ما غالب شد آغوش گشودی و دویدی تا ما هر چند که نصفه‌نیمه بودم با تو تحویل گرفتی و خریدی من را با ماه و ستاره گفتم از لب‌هایت از صحبت خیزران و دندان؛ زیبا! یک مرا کشت هزاران دفعه جان دادن دخترِ کبودت جانا! «اپیزود پنجم» در راه توام اگرچه برمی‌گردم باید چه کنم با غم دوری حالا با اینکه نکرده‌ام وداعی آنطور سنگین شده سینه‌ام دوباره آقا برگشتم و دیدم حرم و گنبد را آرام شود بلکه دلم -این رسوا- تا نمانده چیزی و... آشوبم آشوب‌تر از سراب‌ها در صحرا بگذار بسوزم از غمت چون مجنون بگذار بسوزم از غمت ای لیلا بگذار سلامی بدهم باز به تو بگذار مرورت بکنم ای رؤیا با به خودم آمدم و بر بوسه زدم چون «اپیزود ششم» در هیبت آسمان به رفتم با رخصتی از شاه و خداوند وفا گفتند چه آورده‌ای از سوغاتی من و بود و گفتم که چقدر زائرانِ حرمش از پاک او گرفتند شِفا!؟ حالا منم و خاطره‌های سفرش حالا منم و یک دلِ دلتنگ عزا لبریز محرّمم ، چه کنم!؟ یک سال صبوری نتوانم به خدا قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
از بخواهیم به ما درک و بده و نوجوان های ما با تأسی به این بزرگوار بتوانند هدف و مسیر درست را در زندگی انتخاب کنند و عاقبت بخیر شوند🙏🏻 در این شب باید از بسیار گفت و از تاثیرات ایشان که بود و به یاد از گفت 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻😭 به پیشگاه آقاجانم (ع) می بارد... ............ در ی تو، می بارد با شفا دادن تو، می بارد تا اذان، «...» می گوید زیر تو، شور و نوا می بارد تا که بر ، نفسی خیره شوند غزل از می بارد آسمانِ حَرمت، غرق ستاره ست از دهان همگان، می بارد ، به هم ریخته ابری را باز گوشه ی صحن، می بارد مُهری از دست من افتاد و هزار آینه شد دیدم آن ، همه جا می بارد در توست که معنا دارد از سرِ شهر فقط و می بارد! اول سال، چه گرفتی ما را...! تویی و دل ما می بارد همزمان با ، ... چشم می بارد در تو به جای همه ی گمشدگان است آنکه کنار می بارد ، زمان، زائر صحن رضوی ست! از لب پنجره ها، ذکر می بارد مادرم کنج اتاقش به خیره شده دارد از دور، شما را و مرا می بارد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزگاری .............. روزگاری حَرمت، عرصه ی جولان سگان شد حالتی رفت که چشمان محبان، نگران شد خون به رگ ها فوران کرد از این داغ و در آخر در و دیوار حرم با غرق اذان شد قم المقدسه ♦️به مناسبت سالروز شهادت امام حسن عسکری، فیلمی دیده نشده از هجوم نیروهای تروریستی ارتش خونخوار آمریکا به حرمین شریفین امام هادی و امام حسن عسکری(ع) در سامرا،٢٣ سال پیش 😔 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🌹 برای و چه کردند!؟ ............... یک به یک رفتند و چه کردند یک به یک رفتند و چه کردند زدند آتش به جان باغ و انسان را شکستند چه کس فهمید با و چه کردند!؟ بگو فاش ای زمین و ای زمانِ بی قراری که با ذهن و دل فرمانده، چه کردند به دستان و اشک ... که ما... در ... فهمیدیم چه کردند! رهایی از قفس یک چیز می خواهد: نگو ای بی خبر از خود، چه کردند جهان، آبستنِ یک بود ولیکن عده ای با و چه کردند قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🌹 برای و چه کردند!؟ ............... یک به یک رفتند و چه کردند یک به یک رفتند و چه کردند زدند آتش به جان باغ و انسان را شکستند چه کس فهمید با و چه کردند!؟ بگو فاش ای زمین و ای زمانِ بی قراری که با ذهن و دل فرمانده، چه کردند به دستان و اشک ... که ما... در ... فهمیدیم چه کردند! رهایی از قفس یک چیز می خواهد: نگو ای بی خبر از خود، چه کردند جهان، آبستنِ یک بود ولیکن عده ای با و چه کردند قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
از بخواهیم به ما درک و بده و نوجوان های ما با تأسی به این بزرگوار بتوانند هدف و مسیر درست را در زندگی انتخاب کنند و عاقبت بخیر شوند🙏🏻 در این شب باید از بسیار گفت و از تاثیرات ایشان که بود و به یاد از گفت 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤 غزلی در ۴۰ بیت پیشکش به ......................... «اپیزود اول» ای یوسفِ لبخند تو، عیش‌العُرفا آتش زده عشق تو زلیخای مرا تا چلچله‌ی نگاه تو راهی نیست با ، رسیدم به خدا از پنجره‌ای که رو به چشمت باز است با حنجره‌ای که دل سپرده به شما دل‌دل نکن و درِ قفس را وا کن پرپر زده‌ام برایت از آقا تو بگو بیایم این دفعه، چطور!؟ تنهایی...!؟ خانوادگی...!؟ با رفقا...!؟ «اپیزود دوم» راهی شده‌ام باز در این جاده‌ی عشق راهی شده‌ام با علما و صُلَحا پرسید کسی از منِ سرگشته، چطور!؟ گفتم گفتند چه سود از این همه گریه و آه گفتیم بسوزیم و نگوییم چرا...! گفتند میان این همه رنگ... !؟ گفتیم شبیم از غم او... این شب‌ها گفتند که و چیست!؟ گفتیم تلاقی دو رود و دریا گفتند که چه معنا دارد!؟ گفتیم که اربعین پر است از گفتیم که بار عام فرموده (ع) دیدارِ کریمانه‌ی شاه است و گدا انداخته از خون خودش در «اپیزود سوم» رزمنده و شرمنده و دل کَنده، همه... همراه شدند با و از هنوز در مسیر است، ! جانباز عزیزی که نیفتاد از پا شد «، آماده» در سایه‌ی گل کرده به پیشانیِ زائرهایت سربند «»، «» ما در پی هستیم ای بی‌خبر از روضه و داغ مولا سرسبزتر از همیشه ماییم؛ ببین! نزدیک است... چه سنگید شما!؟ ای آینه‌ی هستی و ای آیه‌ی نور با بیا هنگام است در (ع) با مشت بزن بر دهن «اپیزود چهارم» در راه، و دیدم آمد آیا به صدا!؟ این ابرِ سیاهِ در نگاهش باران - باید که ببارد چه زمانی و کجا!؟ بر نیزه نشسته‌ای، سرت گرم خداست ای کاش مرا ببینی از آن بالا تا خستگیِ آه به ما غالب شد آغوش گشودی و دویدی تا ما هر چند که نصفه‌نیمه بودم با تو تحویل گرفتی و خریدی من را با ماه و ستاره گفتم از لب‌هایت از صحبت خیزران و دندان؛ زیبا! یک مرا کشت هزاران دفعه جان دادن دخترِ کبودت جانا! «اپیزود پنجم» در راه توام اگرچه برمی گردم باید چه کنم با غم دوری حالا با اینکه نکرده‌ام وداعی آنطور سنگین شده سینه‌ام دوباره آقا برگشتم و دیدم حرم و گنبد را آرام شود بلکه دلم -این رسوا- تا نمانده چیزی و... آشوبم آشوب‌تر از سراب‌ها در صحرا بگذار بسوزم از غمت چون مجنون بگذار بسوزم از غمت ای لیلا بگذار سلامی بدهم باز به تو بگذار مرورت بکنم ای رؤیا با به خودم آمدم و بر بوسه زدم چون «اپیزود ششم» در هیبت آسمان به رفتم با رخصتی از شاه و خداوند وفا گفتند چه آورده‌ای از سوغاتی من و بود و گفتم که چقدر زائرانِ حرمش از پاک او گرفتند شفا!؟ حالا منم و خاطره‌های سفرش حالا منم و یک دلِ دلتنگ عزا لبریز محرّمم ، چه کنم!؟ یک سال صبوری نتوانم به خدا قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌹😭✋🏻 پیشکش به که زنده‌اند و زندگی‌بخش یادمان نرود که ما در برای فتح یک تپه، صدها شهید دادیم که امروز بر قلّه امنیت و آرامش ایستاده‌ایم و به راحتی، راهی می‌شویم! بالا و بالاتر .................... باخبر بودند از امروز و از فردایشان غبطه باید خورد بر حال خوش و بر جایشان ما فقط هنگام مرگ، آن نور را خواهیم دید این جماعت روز و شب هستند با مولایشان مثل مولا سر به چاهِ قبر می‌کردند آه از ته دل بود یا الله و یا زهرایشان چشمه چشمه اشک باریدند و دریایی شدند غرق کردند آسمان را در دل دریایشان با شهادت خو گرفتند و شهادت خواستند رد شدند از هرچه عنوان بود در دنیایشان یک نفر بی‌دست مثل ساقیِ دشت عطش یک نفر بی‌سر، امان از رفتن زیبایشان! تا که ما از خویشتن بالا و بالاتر رویم پله‌های نردبان شد استخوان پایشان همچنان می‌جوشد از صحرا شقایق‌های سرخ همچنان جاری‌ست در یاد زمین، گرمایشان قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻😭 برای که کردند و اجرشان کمتر از نیست! خواب آزادی ..................... دنیای من دنیای تسبیح است و تکبیر من با نماز شب، خدا را تازه دیدم از آسمان سبزِ اردوگاه، یک شب شور و شعور و شعر را با گریه چیدم کابوس چشمانم فقط جنگ است و جنگ است تصویری از یک شیشه و باران سنگ است الان دو روزی می‌شود بیدارم از درد حتی برایم خواب آزادی قشنگ است دیوارها که دفتر نقاشی‌ام بود آجر به آجر روزها را پیش می‌بُرد سلول من دور از صدای زندگی بود تنهایی از تنهاییِ من داشت می‌مُرد بعد از هزار و نهصد و هشتاد و یک آه آغاز شد جنگی که دنیای مرا ساخت من را به خود آورد فریادِ شکنجه شب را گرفت از ماه و فردای مرا ساخت یک روز خورشید آمد و در را صدا زد چشمان لبریزم دهان خویش را بست یک عده‌ نامفهوم می‌گفتند امام... آه! انگار جام زهر را او سرکشیده‌ست! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15