eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
462 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
193 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🤦🏻 (ع) 😭 برای حسرت ....................... منم و یاد تو و خاطره‌ای بارانی سال‌ها پیش، حرم، نافله‌ای طولانی یاد باد آنچه که با هم به خدا می‌گفتیم یاد باد آنچه که می‌گفت خدا پنهانی دلم آن روز پر از شور و نوا بود محو شدم، باز مرا می‌خوانی!؟ آسمان رو به تو آورده، زمین دریایی‌ست ای که همه در طوفانی سفره‌ات جمع شد و قسمت من هم این بود بگذرد بی من و امثال من این مهمانی زائری عکس فرستاد و به من گفت رفیق بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی ۱ می‌روم به هوای (س) تا که آزاد شود بلکه دل زندانی قم المقدسه .................................................. ۱. اشاره به بیتی از حافظ شیرازی گر چه دوریم به یاد تو قدح می‌گیریم بعد منزل نبود در سفر روحانی 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🤦🏻🌺😭🤦🏻🌺😭🤦🏻🌺😭🤦🏻 🖤 به پیشگاه (ع) یاد ................... هر زمان ای آسمان باریدم افتادم به یادت از میان باغچه گل چیدم افتادم به یادت درد عشقت آمد و «پیچِ امینُ‌الدّوله»ام شد ۱ تا به خود از درددل پیچیدم افتادم به یادت در شکوهِ اربعینت بین موکب‌های داغت استکانِ لبْ‌پریده دیدم افتادم به یادت تکه نانی خشک، زیر پای من شد چند تکه از زمین برداشتم بوسیدم افتادم به یادت بعد از اصرارِ دو سه مرد عراقی بین جاده بر حصیر پاره‌ای خوابیدم افتادم به یادت هر عمودت، روشنی‌بخشِ مسیر عاشقان است شد سرت بر نیزه‌ها خورشیدم، افتادم به یادت گنبدت را دیدم از دور و کبوتر شد غرورم سر به خاک کربلا ساییدم افتادم به یادت دست خالی برنگشت از قتگاهت یک نفر هم معنی «بخشنده» را فهمیدم افتادم به یادت قم المقدسه ...................................... ۱. پیچ امین الدوله: گیاه رونده پیچ‌ دار که ساقه‌ ای نازک و کشیده و گل‌هایی به رنگ سفید دارد. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
تقدیم به 🔥 فریاد کربلا ................. ویرانم از حکایتِ آباد کربلا پیچیده در سکوتم فریاد کربلا غیر از تمام هفته که قلبم حسینیه‌ست می‌کُشدم یاد کربلا گفتم به هر که غیر امامم ، نه! آری منم منم من... معتاد کربلا مُهر نماز: تربت خونینِ قتلگاه رو به خداست در دل سجاده، کربلا توبه کرد و رفت اما چه‌ها نکرد به اولاد کربلا با تیغ آفتاب به جنگ رفت بر زخم‌ها نمک زد جلاد کربلا اصحاب، گِرد شمع وجود ، جمع پروانه‌ها طلیعه‌ی میعاد کربلا! از رقص عارفانه چه گویم! چنان وهب او که مسیح بوده و پیشِ نگاهِ منتظرِ باغبانِ نور پرپر شده‌ست شاخه‌ی شمشاد کربلا که حج خدا را وداع گفت آرام شد به «ناد علی»... «ناد کربلا» بیش از گاهی عجیب می‌شود اعداد کربلا هر «قطعه» شد رباعی نابی میان دشت اینگونه شد وسیع‌تر ابعاد کربلا حالا یتیم، دختر شیرین‌زبان او حالا وخیم، وضعیت حاد کربلا آتش زدند را بالا گرفت شدت بیداد کربلا در خیمه‌ی قضای الهی اسیر شد با شعله‌های حرمله، با آن همه مصیبت عظمی که بر تو رفت شام بلاست! روضه‌ی همزاد کربلا انکارِ قتل‌عامِ خدا بی‌نتیجه است ریشه دوانده در همه، اسناد کربلا! یک شنیده‌ای اما بیا ببین صدها برابر است استعداد کربلا اینجا کویر نیست که دریای رحمت است باید که بود ماهیِ آزاد کربلا! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌷برای و شاهکار ........... ، شاهکار ادبی خداست جایی که الهام‌بخشِ می‌شود جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می‌کشد در این میان قصیده‌ای به نام ، رخ نمایی می‌کند و غزلی به نام خواستم بگویم رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه‌بیت است و اما که بود؟! صبر داشته باش! و ، دوبیتی‌های بودند و و ، رباعی‌های ! گفتم او که سال گذشته جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد اما عده‌ای تاب نیاوردند و پرونده قتل او هنوز باز است! ، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند ، ترکیب‌بندی بود با گوشواره‌ی «اینجا حرم امن الهی‌ست» که بود!؟ صبر داشته باش! را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی‌خاست و گاه می‌نشست این کوتاه و بلند شدن‌ها دلیلی داشت! او باید اثری تازه می‌شد و را... تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند او هم، نیمایی‌هایش را به چاپ رساند که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری‌ها از او وام گرفتند ، ترانه‌ای کبود بود که سال‌ها بعد، بیش از هزاران ترانه‌سرا، او را مرور کردند آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند برای فهمیدن ، صبور باش! پیچیده است! ، غزل‌مرثیه‌ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم و ... ، همه چیزِ بود نه بیت پایانی غزلش! ، جانِ بود و جانِ کلامش هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ !!! و اما ! اگر کربلا کتاب باشد و ، نویسنده پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟ نمی‌گویم قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند! نمی‌گویم ، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه‌ی خورشید او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه‌ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه‌ای بسراید جانکاه و برای یزیدیان، شاهنامه‌ای از حقیقت و واقعیت که در آن سیاوش‌ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند رودابه‌ها مویه کردند و دیوها خندیدند نمی‌گویم ، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید آنجا که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» نمی‌گویم دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد اینجا کربلاست! سرها باید بالا باشد هرچه بالاتر بهتر اینگونه، کارِ سنگ‌ها هم آسان‌تر می‌شود را نباید یک نقطه یا خط نوشت را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود را بنویسید شروع و پایان ! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🤦🏻😭 تقدیم به بخشش ........... قسم به جان کسانی که با بخشیدند و در میان آنچنان بخشیدند ، و بود که هرچه داشت به بخشیدند ولی چه سود که نقشه کشیدند به جای ، بخشیدند هزار پنجره وا کرد و ندیدند سکوتِ حنجره را بر بخشیدند ، مأمن ایمان شد و کرد که هرچه «» و «» را به مؤمنین بخشیدند به جای آنکه ببوسند خاکِ مَقدم او را گرفته و بر لشکرش بخشیدند برای اینکه دل از و ببَُرد او به او دو شیرین و نازنین بخشیدند برای اینکه نماند نشانی از شبِ ظلمت به او بخشیدند ـ چنانکه، ندید روی خوشی را ـ ولی به ، بخشیدند ، پیش نگاه جماعتی خون می‌خورد که دم به دم به دمش، بخشیدند اگرچه راه نفس را گرفت به تار حنجره‌ی سرخ او بخشیدند به یُمن اینکه سوارانِ مست، تاکِ تنش را لگد زدند به میخانه؛ بخشیدند! برای آنکه نپیچد صدای گریه‌ی به او شبیه ، دو آستین بخشیدند زدند سنگ به آیینه‌ی جمال به صورت گل ، چروک و چین بخشیدند گذشت و شخم زدند آسمانِ خاکیِ را چراکه گنج جهان را به این زمین بخشیدند بدا به حال کسانی که خام شدند و برای ، خوشه خوشه بخشیدند! بدا به حال کسانی که از بریدند به دشمنان قسم‌خورده، بخشیدند! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 به پیشگاه (ع) عود ................... در کویرِ خشکسالی‌ها، خدای جود بود او که دریا بود و دستانش همیشه رود بود کوه ها...! از چشمه‌ی احسان او لبریز شد همچنان اما ، خاکی‌ترین موجود بود دست او بخشید و چشمش عشق را فریاد زد روز و شب بارید این میخانه نامحدود بود پله‌ی منبر به پایش بوسه زد در کودکی گاه در محراب، محو صورتِ بود رفت از دوش بالا و یک لبخند چید ساعتی از روز را اینگونه او خشنود بود او بود و بود و و در ، چیزی فراتر از مشهود بود از هزاران حُسن خُلقش، این یکی را قاب کن «در عمل، او بیشتر از آنچه می‌فرمود... بود» آه... ابراهیم شد! بت‌ها به دست او شکست انتخابِ این گلستان، آتش نمرود بود چادری آتش گرفت و بوی غربت پخش شد ، شمعِ شبستان و چون عود بود بعدِ زندگی سخت است... ، زندگی‌ست! سخت بود اما به هر زحمت که می‌شد بود، بود دَلوْ را انداخت تا آبی به خواهرها دهد سر به چاهِ خانه برد و گفت ، زود بود! عزمِ مسجد کرد تا آرام گیرد لحظه‌ای پیش چشمش کوچه اما دود بود و دود بود ریخت او در تشتِ رسواییِ دشمن، بغض را سال‌ها در انتظار جامِ زهرآلود بود قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می‌توان با خنده‌ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می‌زد قدم با اضطراب سال‌ها در خانه‌ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه‌ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه‌ها را از ، آخر گرفت باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه‌ها را بارها کردم مرور و گفته‌ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم‌های تر گرفت را گاه می‌دید و صدا می‌زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی‌قرارش روی هر منبر گرفت سال‌ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🌷 به پیشگاه (ص) ................... عزتت انداخت روی خاک، عُزّیٰ را طاق شد از اتفاقت طاقت کسریٰ از سراب جهل، دنیا مست بود و در توهّم تا که رد شد از ، ! کهکشانِ راه شیری را تماشا می‌کند ماه در شب چشمِ شبان کوکب صحرا: «»! اول و آخر ، ظاهر و باطن صورت و سیرت ، واژه و معنا روی او ، خنده هایش قبله ی ، سوره اِسرا آیه ی در آیینه ی چشمش نشست و را دید در آن عالَم بالا را کرد او زنده به گور و تا می آمد ، می شد بلند از جا کوچه ها عطر سلامت را به خاطر دارد اما کوچه ها با تو چه کردند و گلت ... !؟ در روشنگری کردی، به گفتی گاه در ظلمت، جهانی می شود پیدا در حیاتش کم ندارد، در مماتش غم ندارد هر که باشد با و... هر که باشد با در تبسم های تو و و دیدند و اگر گفتند از تو «» تو در به پا کرد پل زدی دیروز را با حال و با فردا ظلم و ظلمت می رود از بین با پرچمت گل می کند بر ، تا اشارت های ابرویت چراغ سبز باشد دل کبوتر می شود بر گنبد خضرا دل به «» می رود از نام زیبایت، به ویژه این اواخر تا به گوشم می خورد «»! بر تو و بر والدین خود درودی می فرستم هر زمانی که صدایم می زنند: قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
نثار و (ع) 🖤 با خواندن این شعر، در هر به یاد (ع) خواهید افتاد و چشمانتان بارانی خواهد شد😭 پنج تن ..................... دستانم را نگریستم و گریستم این بار از دستان قلم شده عباس (ع) گذشتم انگشتانم بودند 🖐 محمد (ص) را در میانه دیدم و اهل‌بیتش را اطرافش گویا برای آمده بود پلکی زدم... (ص) بر بار شتران ایستاده بود و علی (ع)، دوشادوش او در خدا را نشان می‌داد ☝️ اثر انگشتم طوافی بود از کعبه‌ی جان: علی (ع) 👉 انگشتی که حب مولا را امضا زد و روی ماه علی (ع) را در شب پرستاره‌ی تاریخ نشان داد انگشت حلقه، زهرا (س) بود 💍 که انگشتری به نام علی (ع) را به تن کرد! محمد (ص) دست بالا آورد از گونه‌های فاطمه (س) سیبی چید و به علی (ع) تعارف کرد پیوندی که نبی (ص) و علی (ع) را به کمال رساند و مثلثی را به نام ، نقش زد حسن (ع) لطیف‌ترین و زیباترین و آرام‌ترین است همان انگشت کوچک که و را فریاد می‌زند آنجا که در انگشت معشوقی گره می‌خورَد و به راه ادامه می‌دهد و حسین... آه... حسین... حسین (ع) همان «وِترَ المَوتور» همان دردانه‌ی خدا! حسابِ (ع) از همه جداست او که (ع) نیز برایش آغوش باز می‌کنند و در بغل می‌گیرندش ✊ او که و است اگر باور نداری دستت را مشت کن 👍 تا ببینی چگونه پرچمش را بالا می‌آورد اما اگر خواستی چشمانت تر شود به شَستت نگاه کن و روضه‌ی سر بخوان و دلت را بند کن به آن بند انگشتی که نیست 😭 آه... نمی‌دانم بگویم یا نه! نمی‌دانم زنده می‌مانم یا نه! این بار، شَستت را کمی بهتر ببین صدای پای اسب‌ها را می‌شنوی!؟ می‌بینی اسب‌ها چگونه پهنش کرده‌اند! 😭 قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚 برای (ع) خاطرات کوچه 😭 ..... زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت با لگد کوبید را به دیواری که ریخت انتقام غزوه ها را از ، آخر گرفت باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام مزد خدمت کردنش را خوب، گرفت تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت را گاه می دید و صدا می زد: « - قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت» تا نباشد حس غربت در دل معصومشان دست و را گرفت آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت سال ها از گفت و... را مغلوبه کرد درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚❤️ به ساحت (ع) و (ع) دو پسر ................. بودند پس از آن دو پسر، شاه خورشیدتر از منظره و ماه تر از ماه خورشید، است و ، ماهِ شبِ تار ، همان ماهِ زمین خورده ی در چاه ما سایه ی تاریک و نبی، چشمه ی نور است با نام علی، سنگ...؛ شد آیینه ی شد اشکِ خُم از غربت و اندوه ، خشک شد ...! با لبِ تاول زده گفت: آه چشمان شما قطب نما بود و دل ما در موجِ پریشانِ جهان، ماند در این راه شما بود به یک چیز، ! او در پی آمد و تو در پی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🖤😭 به پیشگاه سکوت و صبر .............. است و کرامت خصلت اوست سلیمان است هر انگشتر او به سائل داده یکجا روزی‌اش را بوده‌ست الگویش، بگو هو...! ، آسمانی خشک دارد ولی کافی‌ست چشم او ببارد شراب ناب می‌آید به هر جوی اگر که پا به نخلستان گذارد عبا بر شانه و عمّامه بر سر بهار از کوچه‌ها رد می‌شود باز به منبر تکیه خواهد زد کمی بعد خدای وحی و شعر و خطبه و راز حسودان از نمازش خسته بودند که او عین غرق خدا بود از سینه و دردش خبر داشت و او، و بود را زهر کین نه... کوچه‌ها کشت همانجا که عزیزش بر زمین خورد نمی‌دانم چه آمد بر سر او چگونه را تا کجا برد!؟ گذشت و سال‌ها بعد از سقیفه خیانت باز رویش را نشان داد زنی، مرد خودش را کشت و می‌دید امامی در میان خانه جان داد دم آخر، دهانش غرق خون بود تمام طشت را پر کرد آهش رسید از راه ، خون‌جگر شد همینکه خورد بر لب‌ها نگاهش بعد او چیزی ندارد به جز آسیب و آشوب و خرابی بقیع آماده‌ی دفن شد چه تشییعی! چه استقبال نابی! برای بوسه بر آن پیکر پاک سپاهِ تیرها سبقت گرفتند تن و تابوت چون درهم تنیدند برای دفن او مهلت گرفتند قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15