eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
117 ویدیو
23 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
به رسم ادب برای امام کاظم علیه السلام 🖤😭 آسمانی پر ستاره ........... سایه ای از بدر، باقی مانده در چاهی عمیق می زند لولای در، با حنجری بی پرده جیغ آسمان می بارد اما مرگ بر این زندگی قحطیِ سبزینگی دارد زمینِ پُر دریغ هفتمین نور جهان، از ظلمتِ زندان گذشت تا جهان با چشم او قدری کند طیِ طریق چشم او بود آن چشمه ی بی انتها که سوال شیعیان را پاسخی می شد دقیق ۱ چشم او یعنی آن آهوی فیروزه ای که پرستو شد به طوس و در رکاب دین، عقیق آسمانی پر ستاره، سهم ماهِ کاظم است تا بماند روشن از نورش، شب از عهد عتیق تا بگیرد عالَمی را با گُل لبخند خود هرگز او بیرون نیاورد از غلافِ چشم، تیغ کظم غیظش آب سردی بود بر زخم زبان او که ابراهیم شد در آتشی از منجنیق آن امامی که به راهش دید مستی را و گفت: هرچه کردی... از امامت رو نگردان ای رفیق ۲ قم المقدسه ....................................... ۱. داستان مراجعه و پرسش جمعی از شیعیان حضرت و پاسخ دادن خانم فاطمه معصومه (س) و تایید آن توسط امام کاظم (ع) ۲. داستان جوان شرابخوار و امام کاظم (ع) 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
به پیشگاه آسمانی پر ستاره ........................ سایه ای از بدر، باقی مانده در چاهی عمیق می زند لولای در، با حنجری بی پرده جیغ آسمان می بارد اما مرگ بر این زندگی قحطیِ سبزینگی دارد زمینِ پُر دریغ هفتمین نور جهان، از ظلمتِ زندان گذشت تا جهان با چشم او قدری کند طیِ طریق چشم او بود آن چشمه ی بی انتها که سوال شیعیان را پاسخی می شد دقیق ۱ چشم او یعنی آن آهوی فیروزه ای که پرستو شد به طوس و در رکاب دین، عقیق آسمانی پر ستاره، سهم ماهِ است تا بماند روشن از نورش، شب از عهد عتیق تا بگیرد عالَمی را با گُل لبخند خود هرگز او بیرون نیاورد از غلافِ چشم، تیغ کظم غیظش آب سردی بود بر زخم زبان او که ابراهیم شد در آتشی از منجنیق آن امامی که به راهش دید مستی را و گفت: هرچه کردی... از امامت رو نگردان ای رفیق ۲ قم المقدسه ....................................... ۱. داستان مراجعه و پرسش جمعی از شیعیان حضرت و پاسخ دادن خانم فاطمه معصومه (س) و تایید آن توسط امام کاظم (ع) ۲. داستان جوان شرابخوار و امام کاظم (ع) 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak_15
😭👌 تقدیم به و (ع) ............... که بود!؟ همان که به بلند شد که بگوید، که بود ...! همان که را میان خود دیده رسیده با به همان که به اشک و عرق، با آن رساند، خوشه انگور و لیفه ی خرما همان که به سر کرد گاهی به جای به ها همان که بارها به مردم داد و مایه ی برکت بود و به ، چادری ست خاک آلود که روضه ی ‌پسری بود پشت آن پیدا همان عبا که را رساند تا خیمه همان عبا که چه ها کرد ! همیشه در این خاندان، بجا بوده چه قصه ها که نوشته خدا برای به آمد و عبایش دید را که... نگفت غیر خدا او تاریخ است و معرفت، یعنی دو زندگی، جان دارند در یکی که آرزوی شاعری ست چون که شعر خواند و گرفت از امام، آن را یکی به وقت رسیدن به خانه اش از قصر همان که به سر داشت همان که دید و بر سر زد همان که شد از لخته های خون، دریا قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭👌 تقدیم به و (ع) ............... که بود!؟ همان که به بلند شد که بگوید، که بود ...! همان که را میان خود دیده رسیده با به همان که به اشک و عرق، با آن رساند، خوشه انگور و لیفه ی خرما همان که به سر کرد گاهی به جای به ها همان که بارها به مردم داد و مایه ی برکت بود و به ، چادری ست خاک آلود که روضه ی ‌پسری بود پشت آن پیدا همان عبا که را رساند تا خیمه همان عبا که چه ها کرد ! همیشه در این خاندان، بجا بوده چه قصه ها که نوشته خدا برای به آمد و عبایش دید را که... نگفت غیر خدا او تاریخ است و معرفت، یعنی دو زندگی، جان دارند در یکی که آرزوی شاعری ست چون که شعر خواند و گرفت از امام، آن را یکی به وقت رسیدن به خانه اش از قصر همان که به سر داشت همان که دید و بر سر زد همان که شد از لخته های خون، دریا قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 برای (ع) و زائرانی که در ایشان کیلومترها راه را بر سر و و گونه به می رسند دسته دسته ............... می رسد خورشیدِ گنبد کم کم از پشت کَلات ۱ از ، ... آب دارد نه قنات دسته دسته می رسند از کوه های بی عبور خیل مشتاقان تو از و از ۲ تا برایت مویه و افغان کنند از عمق جان پیرزن ها می رسند از این دهات و آن دهات با هزاران عشق، به سمتت می دوند جاده ها هم راه افتادند از شوق صدات تا گیریم از لب های باران خورده ات می خوانیم و هستیم ای بر این صراط چشم ما در روضه های جدّ تو شده این راهیم و دلخوش بر همین ها از پر بود اما چشم ها... پشت سر ما بود و ما رو به با از و اغنا شدیم ۳ با دل بستیم بر آهِ بیات ۴ شب به شب روشن تر از قبلیم در چشمان تو می گیرد دل ما از تو ای خورشیدِْ ذات روز آخر، بی قراری بود و یک شهر شلوغ تا ببینم روی ماهت را... شدم از دور مات یک خیابان مانده تا زمینگیرم کند آه از آن ساعت که این دیوانه می افتد به پات قم المقدسه .............................. ۱. کلات: یک. نام شهری مرزی در شمال شرقی مشهد به نام کلات دو. قلعه ای به نام کلات نادر یا کاخ خورشید ۲. بامیان و هرات: نام دو شهر افغانستان ۳. قطعه زینب زینب اثر استاد سلیم موذن زاده اردبیلی ۴. اذان معروف استاد رحیم موذن زاده اردبیلی در آواز بیات ترک 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭 دلتنگ (س) و (ع) دست قنوت ................. دست قنوتم خشکِ خشک و غرق پینه حال دلم شب های سنگین دلتنگ می شوم، دست خودم نیست! از کودکی بیماری ام دارد زمینه نوبت گرفتم از مطب؛ ! بلکه بگیرد سینه ام قدری دکتر به جای نسخه، کرد تجویز هر ساعت یک «» از عمق سینه از چشم هایش می ریخت؛ گفتم: ای جان! مگر هست از ، بهتر گزینه!؟ بیمار بعدی داخل آمد، پا شدم من گفتم که دکترجان: «چقدری شد هزینه!؟» لبخند زد گفت: «ای پسر من رو همین بس که مادرم ، قنوتم رو ببینه!» قم المقدسه 🔰 لینک اشعار آیینی محمد عابدی 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🖤 برای (ع) و که با در آغوش او جان دادند ...................... یعنی یاکریمان دور در طواف یعنی در «» های اعتکاف آمدم با هر چه دارم- با ندارم های خویش- یعنی ماجرای آن زن پیر و کلاف از سر من هم زیاد است اینکه می بینی مرا گاه گاهی یک می دهد ما را کفاف آنچه ما را می رساند تا تو...! و آنچه ما را می کشاند تا تو...! و و تا بشویم دور تا دور ضریحت را به اشک بارها از داده ام من انصراف غرقِ امواج توام در بیکرانِ از خواندن، آه... ما را کن معاف در وا می شود نطق تمام زائران پیش تو نرم است ، زبان اعتراف مادرم دیشب به خوابم آمد و آرام گفت: قالیِ اشکی برای مادرش (س) بباف من همان ام در بند خویش ای کاش باشی، کردم از خلاف! در مسیر کوی تو، یک باران شدم -داستان عشق و وصال - ، آسمانِ آبیِ باریدنند اسوه ی سبز و از ربّنایت جاری اند خوش به حال من...! که من هم مستم از این می دمد هر روز از لبخند تو سر برون می آورد خورشیدِ چشمت از شکاف کیستم من بعد هر بار آمدن در این !؟ آن جنینی که جدایش کرده اند از بند ناف عاشقم... یک عاشقِ از خویشتن خالی شده هیچکس اندازه ی ندارد انعطاف! تا ابد زیر عبای دست تو میخانه شد هر که زد از عشق والای تو لاف یا و یا و یا و یا شد حسابم با تو بعد از این زیارت، صاف صاف نمایان است از آیینه ها ای کسانی که به سر دارید ننگ اختلاف! و یکی هستند در این آستان راه حق دور است از هرگونه مکر و انحراف با باید در دل مردم نشست ، هر کجا بیرون نیاید از غلاف! می توان چون او (ع) بود و رضا بود از جهان می توان چون او (ع) بود و به وقتش در مصاف! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤🤦🏻 برای (ع) ................. تو بودی و او بود تو خوردی خونِ دل، او «خون» پیِ «خون» ۱ همانکه در بود همانکه در بود همانکه بَرده ی تن بود و تن داد برای جان، به صد نیرنگ و افسون خودش بازیچه ی دست جهان شد که تماماً بود میمون به جز و و چه باید کرد با !؟ کسی که لقمه هایش از است ندارد اعتنا بر و تلافی کرد با سر ؛ ابن هارون! تمام شهر فهمیدند او را به جز او نیست در این شهر، ، آبی ترین روحِ خدا بود - همینکه آمد و لب زد به معجون داری، خدا را شکر ای عشق! مکن ما را از این بیرون در آغوش تو ای ، بهلولِ عاقل بود و مجنون ۲ اگر بودیم رفتیم ۳ مرا مدیون خود کن باز، مدیون! خداحافظ رفیقِ بی زبان ها است، ممنون ممنون قم المقدسه ...................................... ۱. خون: خون مردم/ شراب ۲. بُهلول (بهلول دانا، بهلول مجنون کوفی یا ابو وهب بن عمرو صیرفی کوفی) یکی از عقلای مجانین سده دوم هجری و معاصر هارون‌الرشید بود. وی در کوفه رشد و نمو یافت و مردم محل او را با نام فارسی بهلول دانا یا عاقل دیوانه می‌نامیدند. برخی بهلول را از شاگردان پیشوای ششم شیعیان دانسته‌اند. در سال ۱۸۸ق/ ۸۰۴م بود که هارون‌الرشید را ملاقات کرد. زمانی که از سوی هارون‌الرشید در معرض خطر قرار گرفت خود را به دیوانگی زد ولی در مواقع لزوم به مردم پند و اندرز می‌داد. همچنین اشاره به محمّدتقی بُهلول بیلُندی گنابادی‌‌ مشهور به شیخ بهلول یا علامه بهلول از واعظان و عارفان و‌ فقهای معاصر ایران که در گناباد خراسان دفن است و به سبب رفتارهای خاص و جنون آمیز به نام بهلول خوانده شد و در واقعه مسجد گوهرشاد نیز نقش داشت. ۳. بیتی از جلال مهرپویان اگر بار گران بودیم رفتیم اگر نامهربان بودیم رفتیم 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
شما عزیزان در محضر هستم🙏 👌🤦🏻غزلی به (ع)، (ع) و (س) همقدم ................ با اینکه جهانِ هر کسی محترم است پایان جهان و جان هر کس است باید که وجود را صدا زد همه شب معنای در و کرم است او مثل ، زیاد بخشید... زیاد هر قدر بگویم از باز کم است در و و ، می گردم آنجا که فرشته با بشر همقدم است بر هر نگاه می اندازم در سینه ام انگار که دنیای غم است آنقدر که کردند تو را تو از این داغ، خم است بارانیِ روضه ات شدم تا دیدم هر ، کبوتری رها در است هنگام نفس می گیرم نور ، در دم و بازدم است هر ضربه ی استاد، گُلی شد به صد رازِ شگفت در زبان است را سر ذوق آورده این کعبه که هم ، هم است هنگام طوافش بگو این ، صفا و مروه ای مغتنم است قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻😭 به پیشگاه آقاجانم (ع) می بارد... ............ در ی تو، می بارد با شفا دادن تو، می بارد تا اذان، «...» می گوید زیر تو، شور و نوا می بارد تا که بر ، نفسی خیره شوند غزل از می بارد آسمانِ حَرمت، غرق ستاره ست از دهان همگان، می بارد ، به هم ریخته ابری را باز گوشه ی صحن، می بارد مُهری از دست من افتاد و هزار آینه شد دیدم آن ، همه جا می بارد در توست که معنا دارد از سرِ شهر فقط و می بارد! اول سال، چه گرفتی ما را...! تویی و دل ما می بارد همزمان با ، ... چشم می بارد در تو به جای همه ی گمشدگان است آنکه کنار می بارد ، زمان، زائر صحن رضوی ست! از لب پنجره ها، ذکر می بارد مادرم کنج اتاقش به خیره شده دارد از دور، شما را و مرا می بارد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🥳🌷 برای .............. از در صحن ها دنبالْ بازی کرد افتاد روی سنگ ها و صحنه سازی کرد تا قطره ای از گونه اش بر مرمری لغزید از دور آمد ، مهمان نوازی کرد: «شاید است آه... شاید است! باید کلاه خویش را هر روز، قاضی کرد» حالا پس از سی سال، من آن خامم که در پناه ، حس سرفرازی کرد ای کودکان بی خبر از لذت بازی باید دوید و کرد باید بود و را به شوق آورد با پرواز کرد و عشق بازی کرد تو نگاهش هستی و... زیباست در این با هر توانی، یکه تازی کرد در ساخت و طراحیِ هر و هر ، کارهایی با ریاضی کرد! القصه، هر کس دل به داد شد با هر ، حس بی نیازی کرد دیشب برای غزل خواندم دیشب دل دیوانه ام راز و نیازی کرد! ده بار باریدم را... آمد باید را از تمام خویش، راضی کرد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻😭 به آقاجانم امام رضا (ع) .......... بود شبیهِ همه اما غمگین داشت و رزقش همهْ شب، بود منتظر بود که بشود همسفرش او که ده سال کم و بیش، پی درمان بود جمعیت، موج زنان دور می چرخید غرق دریا شده بود از تبِ بارانِ عطش صف شکن شد همه را با هیجان پس می زد تا بشود روی زیر لب گفت روا نیست بسوزد عشقم خواند از و و... هوا ابری شد گفت از غربت که به دست تازیانه به سرش خورد و تنش شد جمعیت گریه کنِ او بودند و ذکر تا رسید ضامن این بار خودش آمده بود از ، ماتِ بود و به رسید قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 تسلیت شهادت اختر آسمان امامت و ولایت اش، است چون ، «» باشد صراط المستقیم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 به ساحت (ع) ............. دل بود و شد در سامرایت بر لب شعرم نشست از حُسن نامت «» هر کجا نام آمد به رو زدیم اینچنین عرض ادب کردن، روال است از قدیم کاش سرباز تو بودیم ای گوشه ای از پادگانت، در همان و و ، پرچم داعش شده یک نگاه چپ اگر کرده کسی بر این حریم اش، است چون ، «» باشد صراط المستقیم از این خانواده در امان بودند امان از آنها ولیکن داشته همواره، بیم او نشد محدود با تهدیدِ پادشاهی بود قدرتمند در دارِ گلیم ساحران در خانه اش بودند و... - اژدهایی بود در دستان سبز این تا کلامت را اجابت کرده باشیم ای امام سر به می گذاریم می شویم ، لبی را لمس کرد و غصه خورد شد از ، حالش وخیم عمه اش آمد ؛ حال او را دید و گفت: کاری از من برنمی آید، بیاید یک حکیم پر کشید از لانه ی به بام خانه اش رد شد از گیسوی دست هایش چون نسیم باقیِ عمرِ گرانش را به ما بخشید و رفت بغض کرد و گفت در دل، «» شیعیانت داغدار این غمِ پیوسته اند ای امامِ کیسه بر دوش، ای بر سرت آمده ، ولی همچنان در سوگ ، بدان ما را سهیم قم المقدسه ✋🏻 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💚🌺 به پیشگاه (س) نسیم .................. مثل پدرت، هستی بانو هرآینه هستی بانو یک نیمه، و نیم دیگر، ای سیب ترین، دو نیم هستی بانو تو و بمیرد آنکه گفته ست که تو عقیم هستی بانو امروز نیامدی به دستم ای تو خاطره ی قدیم هستی بانو تو در همه ی حُسنِ ارادت هایم مثل سهیم هستی بانو بین من و تو رابط مستقیم هستی بانو یاد تو درون من وزیدن دارد من و تو هستی بانو قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
شما عزیزان در محضر بانوی با کرامت قم، و (ع) هستم🙏 👌🤦🏻غزلی به پیشگاه (ع)، (ع) و (س) همقدم ................ با اینکه جهانِ هر کسی است پایان جهان و جان هر کس است باید که را صدا زد همه شب معنای در و است او مثل ، زیاد بخشید... زیاد هر قدر بگویم از باز کم است در و و ، می گردم آنجا که فرشته با بشر همقدم است بر هر نگاه می اندازم در سینه ام انگار که دنیای غم است آنقدر که کردند تو را تو از این داغ، خم است بارانیِ ات شدم تا دیدم هر اشک، رها در است هنگام زیارتت نفس می گیرم نور ، در دم و بازدم است هر ضربه ی استاد، گُلی شد به صد رازِ شگفت در زبان است عشاق جهان را سر ذوق آورده این که هم کعبه ی جان، هم صنم است هنگام طوافش لکَ لبیک بگو این ، صفا و مروه ای مغتنم است قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻🌷 تقدیم به .............. در شبِ ظلمت همینکه جلوه گر شد روی ماهت جان گرفت آیینه ی از نگاهت ۱ شد دلت زندانی ، سفر کردی به خویشت با راضی شدی از انتخاب دلبخواهت گوهر گرفتی از با هر دل به دریای زد نغمه ی جانسوز آهت با خودت آوردی از جای پایت سبزه رویید و جهان شد رو به راهت ها دنبال می دویدند و بریدند! در شبِ «»، در دل و ۲ آن ، آمدند از چون تو هم مانند ، بود گناهت روزها را روزه بودی و شبت پر بود از ابر قطره قطره، شمع جانت آب می شد از جراحت شیعیان را با همان حال نزارت، چاره بودی بسترت، شد و در حسرتت ماند استراحت ، دارد بر تو ، از کلامت می هراسد دارد از ، ترس دارد از سپاهت را نه، که ایرانی به دستت دارد این حرم یعنی ، چه دارد تکیه گاهت!؟ هم پریشان و هم پریشان شد هرکه دادت یک سلام و خیره شد بر بارگاهت گفت یک به آقا: «بچه ی پایینِ شهری... که کبوتربازها را هم گرفتی در پناهت #«طیّب» از خورشیدِ خشت گنبدت، شد آسمانی آفتابا...! نقره‌داغم کن که هستم روسیاهت» قم المقدسه .................................................. ۱. عبدالعظیم حسنی در روز پنج‌شنبه چهارم ماه ربیع‌الثانی سال ۱۷۳ قمری، در زمان پیشوای هفتم شیعیان در شهر مدینه زاده شد. ۲. نجاشی به نقل از احمد بن محمد بن خالد برقی نقل کرده است که عبدالعظیم در حال فرار از سلطان، به ری آمد و در سرداب خانه یکی از شیعیان در محله «سِکة المَوالی» (کوچه و محله دوستان اهل‌بیت) ساکن شد. او در همان سرداب به عبادت می‌پرداخت، روز را روزه می‌گرفت و شب را به عبادت می‌گذراند. وی مخفیانه از منزل بیرون می‌آمد و به زیارت قبری می‌رفت که آن را قبر یکی از فرزندان موسی بن جعفر(ع) می‌دانست. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭 دلتنگ (س) و (ع) دست قنوت ................. دست قنوتم خشکِ خشک و غرق پینه حال دلم شب های سنگین دلتنگ می شوم، دست خودم نیست! از کودکی بیماری ام دارد زمینه نوبت گرفتم از مطب؛ ! بلکه بگیرد سینه ام قدری دکتر به جای نسخه، کرد تجویز هر ساعت یک «» از عمق سینه از چشم هایش می ریخت؛ گفتم: ای جان! مگر هست از ، بهتر گزینه!؟ بیمار بعدی داخل آمد، پا شدم من گفتم که دکترجان: «چقدری شد هزینه!؟» لبخند زد گفت: «ای پسر من رو همین بس که مادرم ، قنوتم رو ببینه!» قم المقدسه 🔰 لینک اشعار آیینی محمد عابدی 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭 دلتنگ (س) و (ع) دست قنوت ................. دست قنوتم خشکِ خشک و غرق پینه حال دلم شب های سنگین دلتنگ می شوم، دست خودم نیست! از کودکی بیماری ام دارد زمینه نوبت گرفتم از مطب؛ ! بلکه بگیرد سینه ام قدری دکتر به جای نسخه، کرد تجویز هر ساعت یک «» از عمق سینه از چشم هایش می ریخت؛ گفتم: ای جان! مگر هست از ، بهتر گزینه!؟ بیمار بعدی داخل آمد، پا شدم من گفتم که دکترجان: «چقدری شد هزینه!؟» لبخند زد گفت: «ای پسر من رو همین بس که مادرم ، قنوتم رو ببینه!» قم المقدسه 🔰 لینک اشعار آیینی محمد عابدی 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15