eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
117 ویدیو
23 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🥳🌷 برای .............. از در صحن ها دنبالْ بازی کرد افتاد روی سنگ ها و صحنه سازی کرد تا قطره ای از گونه اش بر مرمری لغزید از دور آمد ، مهمان نوازی کرد: «شاید است آه... شاید است! باید کلاه خویش را هر روز، قاضی کرد» حالا پس از سی سال، من آن خامم که در پناه ، حس سرفرازی کرد ای کودکان بی خبر از لذت بازی باید دوید و کرد باید بود و را به شوق آورد با پرواز کرد و عشق بازی کرد تو نگاهش هستی و... زیباست در این با هر توانی، یکه تازی کرد در ساخت و طراحیِ هر و هر ، کارهایی با ریاضی کرد! القصه، هر کس دل به داد شد با هر ، حس بی نیازی کرد دیشب برای غزل خواندم دیشب دل دیوانه ام راز و نیازی کرد! ده بار باریدم را... آمد باید را از تمام خویش، راضی کرد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🕊️✋🏻 به پیشگاه از تو .............. شد خیابان، کوچه ها شد از تو ها وقتی درآمد، چشم ها شد از تو بود قم تا اینکه تو بارید تنها نه بانو، کاممان شد از تو تا زمینش بوسه ای زد، بر سرانگشتت به نرمی سخت و محکم آن، بستر و بالین شد از تو سوز «» را نگاهت، نوبهاری ناگهان کرد میوه ها از باغ آمد، سفره ها تزیین شد از تو شانه ات شد لانه ی صدها ربّناهامان ، دست ها شد از تو ابر رحمت بوده ای و... رعد و برقت روشنی بخش بر پای تو افتاد، تأمین شد از تو از تا به ، بر شترها رنج دیدی عاقبت در این ، اسبِ مذهب زین شد از تو کیمیاگر بود چشمت، شاهدم «» مس، طلا شد با طلوعت، زرّین شد از تو به شهر مرده جان داد ای ... اینجا، شد از تو دختری با شعرهایش در شبِ ظلمت درخشید در شد خاکِ پا و شد از تو به هنگام ، لبیک می گفت زائرت غرق بود و شد از تو قم المقدسه ........................................ بازار کهنه قم: این بازار که در آن مسگران هم به ساخت و تجارت می پردازند از بخش‌های مختلفی تشکیل می‌ شود که ساخت برخی از آنها از دوره سلجوقی و ایلخانی شروع شده؛ اما بخش اصلی بازار در دوره صفوی و دوره قاجار شکل گرفته است. ******* نقاش: حسن روح الامین صحنه ورود حضرت معصومه (س) به قم 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
از غزلی نیمه تمام برای ایلیا قبل از تولدش جان و جهانم ................... حال مرا می پرسی ای فرهادِ شیرین!؟ مثل خدا آرام و مثل مرگ، سنگین از ذوق تو ماندم چه باید کرد ای نور بستم تمام کوچه را با ماه، آذین حال مرا از شوق می خواهی بدانی!؟ باید بریزی روی کوهی کاه، بنزین - دل می کُند دل دل برای دیدن تو ای دل کمی خوددار باش، آرام بنشین! پا میگذاری در جهانم ای جهانم تنهایی ام پر می شود با تو... پس از این دارد برایت غم و رنج - افتاده بر بابا اگر خواندم را با مادرت... باز او هی می کرد و من هم گفتم باید که در گوشَت بریزد یک را... تا بگیری بلکه تسکین قم 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15