eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
471 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
193 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
غزلی تقدیم به آذر ۱۴۰۳ ................. در صفر عاشقی، صدِ من در عراق بود دستم اگرچه سرد، دلم داغِ داغ بود! پیچیده بود دشت به خود یک پتوی زرد ماهِ فلک زده، نفسش در محاق بود «از آستانه راهی این آستان شدم» ۲ چشمم پر از کویر و دلم بین باغ بود در ظلمت از خدا چه بخواهم به غیر نور!؟ شکر خدا که گنبد او چلچراغ بود «آری به اتفاق، جهان می توان گرفت» ۲ یک راز داشت این سفر، آن: اتفاق بود! وقت طواف، دور ضریحت دلم شکست حالم چقدر آینه های رواق بود دستم همینکه بوسه به موهای تو رساند آنچه جوانه زد به دلم اشتیاق بود بال و پرم به لطف تو بهتر شده حالا کبوتر است دلی که کلاغ بود یادش بخیر آن کنار تو سهمم دوباره از تو فراق و فراق بود قم المقدسه ............................................... ۱. همسایه سفره‌دار شد و میهمان شدم از آستانه راهی این آستان شدم امیرحسین آکار ۲. حسنت به اتفاق ملاحت، جهان گرفت آری به اتفاق، جهان می توان گرفت حافظ 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
غزلی تقدیم به آذر ۱۴۰۳ ................. در صفر عاشقی، صدِ من در عراق بود دستم اگرچه سرد، دلم داغِ داغ بود! پیچیده بود دشت به خود یک پتوی زرد ماهِ فلک زده، نفسش در محاق بود «از آستانه راهی این آستان شدم» ۲ چشمم پر از کویر و دلم بین باغ بود در ظلمت از خدا چه بخواهم به غیر نور!؟ شکر خدا که گنبد او چلچراغ بود «آری به اتفاق، جهان می توان گرفت» ۲ یک راز داشت این سفر، آن: اتفاق بود! وقت طواف، دور ضریحت دلم شکست حالم چقدر آینه های رواق بود دستم همینکه بوسه به موهای تو رساند آنچه جوانه زد به دلم اشتیاق بود بال و پرم به لطف تو بهتر شده حالا کبوتر است دلی که کلاغ بود یادش بخیر آن کنار تو سهمم دوباره از تو فراق و فراق بود قم المقدسه ............................................... ۱. همسایه سفره‌دار شد و میهمان شدم از آستانه راهی این آستان شدم امیرحسین آکار ۲. حسنت به اتفاق ملاحت، جهان گرفت آری به اتفاق، جهان می توان گرفت حافظ 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🥰✋🏻 پیشکش به ............... زنده‌تر از و باشی ، سزاوار منابر باشی نام تو در کام جهانی باشد بر لب ، کماکان متواتر باشی ای دل کودک من، پیر و مراد است ! می‌شود عین باشی!؟ می‌شود هر ، سفرِ دل بروی کوله را باز ببندی و مسافر باشی!؟ بروی ریشه کنی در دل میخانه‌ی او سال‌ها پشت در ، مجاور باشی!؟ لب گودال پر است از دمِ «» کاش غفلت نکنی یکدم و... ناصر باشی! زیر سُم رفت تنش، کاش تو هم مثل روی خود کار کنی و متغیر باشی زیرورو می‌شود از بردن نامش دل سنگ اهل، خواهی شد اگر هم متحجر باشی! او که بوده‌ست و چه کرده‌ست!؟ خدا می‌داند کافی اَست از غمِ عشقش باشی او که و و است تا در آفاق نگاهش، باشی تا که عشقش بدمد در شبِ اندیشه تو باید از و ، متنفر باشی کیستی ای همه رنج جهان در تو نهان!؟ کیستی ای که پر از شعری و باشی !؟ غرق دریای تو باید شد و فریادت زد دیگران خاک و تو صد کوهِ جواهر باشی داد نشان، می‌شود از عمق وجود آیه‌آیه بشوی، باشی زده‌ای آینه‌ی روح خودت را به زمین تا در آینده‌ی چشمم، متبلور باشی تو دست نسیم افتاده ای که فاخرتر از ابریشم فاخر باشی فکر کن پا بگذاری به شبِ برزخِ دشت تا به میدان بلا، باشی فکر کن بر سر باشی و از آن بالا فکرِ پرواز باشی فکر کن چوب به لب‌های قشنگت بزنند باز هم یاد خدا باشی و باشی ذرّه‌ای از غم او را نکند ذهنت درک هرچقدر هم بخواهی متصوّر باشی! بهترین حس جهان، در و کرب‌وبلاست # می‌رسد و باز تو باشی زائری انگلیسی گفت به من در تو و همان، god_of_the_water# باشی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
✋🏻😭 تقدیم به و و هنوز ........................ در هنوز با درحال جنگ است هنوز تو و علمدارت لباس رزم به تن دارید نفس‌نفس می‌زنید و نفْس امّاره می‌کُشید از دست‌های عباست، نقش‌های و بالا می‌رود از دست‌های ساقی تا خدا راهی نیست آنجا که و ، بیکران می‌شود این دست‌ها بالایند به نشانه در برابر خدایی که است ، توست که ، آن را کرده درست مثل دختربچه‌ای بور که چشمانش را ریز کرده و به پدر نابینایش می‌گوید: موهای امام حسین چقدر شبیه من است! نمی‌دانم چرا یکباره، صدای را شنیدم او که مزرعه گندمی زیر روسری داشت او که موهایش، خوشه‌خوشه سوخت اما روسری‌اش کماکان سبز بود ، دستان توست که از به آسمان چشم دوخته و حالا آغوشی باز است تا زائران را بین خود جای دهد دستانی که سه روز زیر آفتاب بماند باید هم خشت‌خشت طلایی شود! وای به حال مادرت که هر دست به سر و گوشت می‌کشد تا زخم‌های هزارساله‌ات را التیام بخشد او که خود است و است چقدر دل من از شما سوخت چقدر دل من شد! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻😭 و فریاد کربلا😭 ................. ویرانم از حکایتِ آباد کربلا پیچیده در سکوتم فریاد کربلا غیر از تمام هفته که قلبم حسینیه ست می کُشدم گفتم به هر که غیر امامم ، نه! آری منم منم من... معتاد کربلا مُهر نماز: تربت خونینِ قتلگاه رو به خداست در دل سجاده، کربلا خورشیدِْ عصر روز دهم توبه کرد و رفت اما چه ها نکرد به اولاد کربلا با تیغ آفتاب به جنگ رفت بر زخم ها نمک زد جلاد کربلا اصحاب، گِرد شمع وجود ، جمع پروانه ها طلیعه ی میعاد کربلا! از رقص عارفانه چه گویم! چنان وهب او که مسیح بوده و داماد کربلا پیشِ نگاهِ منتظرِ باغبانِ نور پرپر شده ست شاخه ی شمشاد کربلا ای که حج خدا را وداع گفت آرام شد به «ناد علی»... «ناد کربلا» بیش از سخت گاهی عجیب می شود اعداد کربلا هر «قطعه» شد رباعی نابی میان دشت اینگونه شد وسیع تر ابعاد کربلا حالا یتیم، دختر شیرین زبان او حالا وخیم، وضعیت حاد کربلا آتش زدند دامن سبز رباب را بالا گرفت شدت بیداد کربلا در خیمه ی قضای الهی اسیر شد با شعله های حرمله، سجاد کربلا با آن همه مصیبت عظمی که بر تو رفت شام بلاست! روضه ی همزاد کربلا انکارِ قتل عامِ خدا بی نتیجه است ریشه دوانده در دل، اسناد کربلا! یک شنیده ای از راه دور، آه صدها برابر است استعداد اینجا کویر نیست که دریای رحمت است باید که بود ماهیِ آزاد کربلا! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻با اجازه (عج) به نیّت و ................... به لطف گوشه‌ی چشم تو ای سحر، بینا شده الحمدالله ، از خوابِ خوشِ خویش دوباره پا شده الحمدالله کماکان در کمان، تیر است اما کمین، شده الحمدالله دوباره و و و ، معنا شده الحمدالله چنان در این ابری‌ام که زمین، دریا شده الحمدالله به پای دشمنان نه! پیش کمرها تا شده الحمدالله کردم ولی آبی نخوردم لبم شده الحمدالله ، دلم ـ این بیت‌الاحزان ـ پر از شده الحمدالله به لطف که با تو دارم غزل، زیبا شده الحمدالله خودم را و تو را گم کرده بودم دلم شده الحمدالله در این بگوید کاش یک چشم جهان، شده الحمدالله با آرزو بود! وا شده الحمدالله قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭🖤 به پیشگاه (ع) و .......................... راه افتاد از شب چشمانِ هفتاد و دو تن یک طواف کعبه و طوفان هفتاد و دو تن آتش گرفت از زخمه ی زخم زبان تا... رسید از آسمان، باران هفتاد و دو تن شب به شب تا عطش را آیه کرد تا شود ایمان هفتاد و دو تن عالَمی را با خودش همراه کرد این شعر ناب مانده ام در کار او، در آنِ هفتاد و دو تن زیر تیغ آفتاب کربلا... شد به لطف سایه ها، حیران هفتاد و دو تن گِرد خورشید و قمر، هر مشتری شد کهکشان نه... نبوده نیزه ها پایان هفتاد و دو تن عقده اش را خوب خالی کرد با یک خیزران آمد و زد شمر بر دندان هفتاد و دو تن این منم حالا... که در خود ریختم... از روضه ها تا کمی باشم مگر ویران هفتاد و دو تن مربع در ، ... تصادف، سخت بود رفت از دست آی مردم... جان هفتاد و دو تن در غوغا شد از این اتفاق ناگوار شد مهمان هفتاد و دو تن با سوز و آه آمد به استقبالشان غرق شد در اشک من، اربعینِ زائرانِ تشنه لب، زینب... رسید منتظر بودند در میخانه، هفتاد و دو تن قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌🏻🤦🏻 به ساحت _حسین_بن_علی (ع) ......... شاعران، پیدا کنید را شاعران رسوا کنید اندیشه_افراط را و و و بر زمین خواهد زد آخر، را دین اگر باقیست زیر دِین امثالِ ست او که بود و گفت انجیل را... تورات را از قلم خون می چکد تا می نویسد یا ! دم به دم می بارد و دق می دهد خطاط را سوزنی بالا و پایین می رود در چشمشان پاره پاره کرده روضه، قلب هر خیاط را ، است و خونبها تا ولایت، جان ببخشد مرگ استنباط را خسته از گودال، بیرون آمد اما بس نبود حمله ور شد شمر و آتش زد دل فسطاط را ۱ سوره های پرپرش را باد با خود می بَرد شرحه شرحه شرح باید داد این آیات را تا جهان خالی شود از ظلم و ظلمت ها، خدا - تا چهل منزل به نی ها برد این مشکات را ۲ نور حق را منعکس می کرد بر دل ها سنگ ها طاقت نیاوردند این مرآت را ۳ خیزران آمد! خدایا... واکن و قدری ببند دست های بسته را و چشم های مات را رفتید... با خود چشمه ی اشک آورید هر ، به یاد آرید این سوغات را قم المقدسه ............................ ۱. فسطاط: خیمه بخشی از مقتل لهوف ثُمَّ إِنَّ شمر بنَ ذِی الْجَوْشنِ حَمَلَ عَلى فُسطَاطِ الْحُسَینِ فَطعَنَهُ بِالرُّمْحِ ثُمَّ قالَ عَلَیَّ بِالنَّارِ أُحْرِقُهُ عَلى مَنْ فِیه فَقالَ لهُ الْحسَین (ع) یَا ابنَ ذِی الْجوْشنِ أَنتَ الدَّاعی بِالنَّار لِتُحرقَ عَلى أَهلی أَحْرَقکَ اللَّهُ بِالنَّار ۲. مشکات: چراغدان ۳. مرآت: آیینه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻با اجازه امام زمان (عج) به و ................... چه می‌شد یک نفس با چشمِ بسته بشمرم تا و بعد از آن ببینم هیچکس غیر از تو پیشم نیست تو را می‌خواهم اما از خالی‌ام خالی به جای ربّنا این روزها چشمم پر از گوشی‌ست تمام فکر و ذکرم پوشش بَهمان تمام کاروبارم، شغل و تحصیل فلان تو را تنها نباید از پرسید تو هستی در و و و هزاران و ، زمین را زیرورو کرده جهان می‌ایستاد ای کاش پیش با ایست ـ جهانِ و و جهانِ و و دوباره یک رسید و چشمم ابری شد صدای روضه می‌آید نمی‌دانم صدای کیست!؟ شنیدم صبح تا شب، اشک می‌ریزی بگو که در حال و روز چشم‌هایت چیست!؟ هوای دارم! بیا مردی کن و نگذار... خط زنند اسم منِ دلتنگ را از لیست قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🥰✋🏻 پیشکش به ............... زنده‌تر از و باشی ، سزاوار منابر باشی نام تو در کام جهانی باشد بر لب ، کماکان متواتر باشی ای دل کودک من، پیر و مراد است ! می‌شود عین باشی!؟ می‌شود هر ، سفرِ دل بروی کوله را باز ببندی و مسافر باشی!؟ بروی ریشه کنی در دل میخانه‌ی او سال‌ها پشت در ، مجاور باشی!؟ لب گودال پر است از دمِ «» کاش غفلت نکنی یکدم و... ناصر باشی! زیر سُم رفت تنش، کاش تو هم مثل روی خود کار کنی و متغیر باشی زیرورو می‌شود از بردن نامش دل سنگ اهل، خواهی شد اگر هم متحجر باشی! او که بوده‌ست و چه کرده‌ست!؟ خدا می‌داند کافی اَست از غمِ عشقش باشی او که و و است تا در آفاق نگاهش، باشی تا که عشقش بدمد در شبِ اندیشه تو باید از و ، متنفر باشی کیستی ای همه رنج جهان در تو نهان!؟ کیستی ای که پر از شعری و باشی !؟ غرق دریای تو باید شد و فریادت زد دیگران خاک و تو صد کوهِ جواهر باشی داد نشان، می‌شود از عمق وجود آیه‌آیه بشوی، باشی زده‌ای آینه‌ی روح خودت را به زمین تا در آینده‌ی چشمم، متبلور باشی تو دست نسیم افتاده ای که فاخرتر از ابریشم فاخر باشی فکر کن پا بگذاری به شبِ برزخِ دشت تا به میدان بلا، باشی فکر کن بر سر باشی و از آن بالا فکرِ پرواز باشی فکر کن چوب به لب‌های قشنگت بزنند باز هم یاد خدا باشی و باشی ذرّه‌ای از غم او را نکند ذهنت درک هرچقدر هم بخواهی متصوّر باشی! بهترین حس جهان، در و کرب‌وبلاست # می‌رسد و باز تو باشی زائری انگلیسی گفت به من در تو و همان، god_of_the_water# باشی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
عنوان این شعر نام یکی از کتاب‌هایم خواهد بود👇🏻 به پیشگاه حنجرشکن ............ هر مرتبه پیچید سر از جنگِ تنی شمر بعد از رجزش کرد فقط بددهنی شمر از نطفه و از لقمه، حرام است وجودش هنجارشکن بوده و حنجرشکنی، شمر! باید که بیایی به مصافش تک و تنها مردی اگر و... یک تنه شمشیرزنی شمر! حالا که به گودال، روی سینه نشستی ای کاش که زود از گلویش دل بکَنی شمر تا مادرش اینجاست مراعات کن ای شیخ یک وقت نگویی جلوی او سخنی شمر! اینطور که پیداست به دنبال سر اوست باقی نگذارد به تنش پیرهنی شمر هر تکه‌ی او یک طرف افتاده، چه کردی!؟ او یک نفر است آه... مگر چند تنی شمر!؟ هستند هنوز اهل نمازانِ خداکُش! باید که هراسید از این قومِ بنی‌شمر قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭🖤 به پیشگاه (ع) و .......................... راه افتاد از شب چشمانِ هفتاد و دو تن یک طواف کعبه و طوفان هفتاد و دو تن آتش گرفت از زخمه ی زخم زبان تا... رسید از آسمان، باران هفتاد و دو تن شب به شب تا عطش را آیه کرد تا شود ایمان هفتاد و دو تن عالَمی را با خودش همراه کرد این شعر ناب مانده ام در کار او، در آنِ هفتاد و دو تن زیر تیغ آفتاب کربلا... شد به لطف سایه ها، حیران هفتاد و دو تن گِرد خورشید و قمر، هر مشتری شد کهکشان نه... نبوده نیزه ها پایان هفتاد و دو تن عقده اش را خوب خالی کرد با یک خیزران آمد و زد شمر بر دندان هفتاد و دو تن این منم حالا... که در خود ریختم... از روضه ها تا کمی باشم مگر ویران هفتاد و دو تن مربع در ، ... تصادف، سخت بود رفت از دست آی مردم... جان هفتاد و دو تن در غوغا شد از این اتفاق ناگوار شد مهمان هفتاد و دو تن با سوز و آه آمد به استقبالشان غرق شد در اشک من، اربعینِ زائرانِ تشنه لب، زینب... رسید منتظر بودند در میخانه، هفتاد و دو تن قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15