#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به #شهدای_واقعهی_حله
صبور مانده که مادر به خانه برگردد
نبسته چشم که شاید شبانه برگردد
نشانی تو و این خانه صوت قرآن است
مگر به زمزمهای کودکانه برگردد
بخوان، به حرمت لبهای کوچکت شاید
زمان عقب بنشیند، زمانه برگردد
کمال وصل همین است، عاشقی بیتاب
پی نشانه رود، بینشانه برگردد
کبوتری که رهایی چشیده ممکن نیست
که در قفس به تمنای دانه برگردد
که آسمان حرم سهم آسمانیهاست
بگو اسیر زمین سوی خانه برگردد
مسافری نفسش بین راه جا مانده
مسافری که مگر روی شانه برگردد
#اسما_سجادی_پویا
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
نه بود نشانی از رفیقی در شهر
نه هست دل و جان رقیقی در شهر
سرهای بریده کو به کو میچرخند
چون رشتهی تسبیح عقیقی در شهر
#حامد_طونی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست
نگاه کن که خروج امام بعد مناست
نگاه کن که چگونه به صحنه میآییم
اگرچه باز به پای برهنه میآییم
برهنهپایی ما انقلاب سادهی ماست
که زخم، همسفر پابهپای جادهی ماست
مسافرانِ سحرخیزِ جادهایم هنوز
به رغم حادثهها ایستادهایم هنوز
بگو به شیخ کمی بیشتر نظاره کند
بگو که خیر ندارد که استخاره کند
بگو که خواب نمانَد، بگو شتاب کند
بگو که وقت ندارد که انتخاب کند
چه سود از اینکه برای دو کیسه، جان بدهد
هزار مرتبه ایمان برای نان بدهد
به هر طریق، بزرگ طریقتی باشد
مجازِ روشنِ هر بیحقیقتی باشد
بگو به شیخ دو خط هم بیاورد برهان
که خستهایم از این فقههای استحسان
چقدر دیدن و فهمیدن و دوباره سکوت
صدا شوید دمی، زندههای در تابوت!
صدا شوید و بغرّید! تا به کی لالی؟!
چقدر صورتک خندههای پوشالی
سلاح گریه ندارید پس خراب شود
کمی کمیل بخوانید تا که آب شوید
«بگو به شیخ که از کفر تا به دین فرق است»
میان راه تو با راه اربعین فرق است
پیاده رفتن ما مظهر رجزخوانیست
ولی همیشه رجز خواندن تو پنهانیست
میان قول و عملها بهانه میبینیم
و دستخطّ تو را کوفیانه میبینیم
دم از مصالحه در مجلس یزید زدی
برای وعدهی گندم، دم از امید زدی
بس است، توبه کنید آنچنان که حر باشید
برای پاک شدن متصل به کر باشید
به پا شوید که از دستتان زمان رفته
اگر که دیر بجنبید کاروان رفته
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست
نگاه کن که خروج امام بعد مناست
نگاه کن که چگونه به صحنه میآییم
اگرچه باز به پای برهنه میآییم
دوباره در سر ما شور عشق افتاده
حبیبهای غریبیم در دل جاده
بدون واهمه افتادهایم در این راه
هر آنکه همسفر کربلاست بسم الله
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
خامش منشین زمزمهای جاری کن
زاری کن بیملاحظه زاری کن
در سوگ حسین اگر نبارم چه کنم؟
ای اشک بیا و آبروداری کن
#محمد_امین_اکبری
#دوره_دوم_آفتابگردانها
خط:
#محمدصادق_ترابی_زاده
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
شکست هیبت تقویم و کهنه شد هر عید
هزار سال پیاپی شدند بی تو شهید
مرا ببر به زمینی که آسمان شده است
خوشا زمانِ رسیدن به مرزهای جدید
به آن زمین که زمان را اسیر خود کردهست
که هیچ لحظه از آنجا نمیشود تبعید
غروب، موعد دیدار چشم موعود است
طلوع میکند آن دم برای من خورشید
شفق گریستم اما به محض دیدارت
درون خانهی چشمم تلألوت تابید
#حامد_فرد
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به #حضرت_محمد (ص)
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند
مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را
میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی
که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را
عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش
پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را
نیازی نیست در کلِّ فتوحاتش به شمشیری
فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را
به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد
نمک از سفرهاش برداشتی مشکن نمکدان را
ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است
علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را
علی شب با چراغی خانههای شهر را میگشت
ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را
نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر
مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را
همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم
که لبخند تو زیبا میکند اشعار حسّان را
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به پیشگاه #امام_رضا
آه ای غریبی که هستی از من به من آشناتر
در بند عشق تو هستم از هر رهایی رهاتر
در پیشگاه خدایت تنها تو تسلیم محضی
مانند تو هیچ کس نیست حکم قضا را رضاتر
شاه خراسان نه، شاه هر دو جهانی، نه بلکه
از هر چه گویند و گویم همواره شانت فراتر
وقتی که در آستانت میایستم نیست دیگر
از تو کسی پادشاتر، از من کسی بینواتر
صحن و سرای تو از هر باغ و بهاریست سرتر
هر خشت خشت حریمت از برگ گل باصفاتر
تصویر آن غنچههای بر سنگها نقش بسته
از هر بهاری که دیدم زیباتر و دلگشاتر
از دور وقتی نگاه زائر به گنبد میافتد
با هر سلامیست او را ناخواسته گونهها، تر
بگذار در بیت هشتم ساکت شوم تا بگوید
حرف دلم را نگاه بارانی من رساتر
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
یا #امام_رضا
چنان که میبَرد عطش، ز طفلِ تشنه تاب را
ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را
نمیرسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او
به کعبه پیشِ عطر تو نمیزند گلاب را
دو پادشاه و یک زمین؟ به این نگاه حق بده
که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را
غنیمتیست بودنت برای سرزمینمان
نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را
بهشت در ورودی حریم تو نشسته است
بیا و لحظهای ببر ز چشمها حجاب را
چه خواهم از نگاه تو، کنار بارگاه تو
تویی که قبل هر سوال دادهای جواب را
هزار غصه هست و من به امرِ "فَابکِ للحسین"
برای گریههای خود بهانه کردم آب را
نوشتم آب سوختم، شبیه قلب مادری
که دیده است هر قدم برابرش سراب را
نوشتم آب آه آب، امید میشود عذاب
که ذره ذره آب کرده قامت رباب را
به جنگ کفر میرود حسین معجزه به دست
پیمبرانه میرسد که رو کند کتاب را
و تیرهای حرمله چرا هدر نمیرود؟
بگو به باد لااقل که کم کند شتاب را
رباب بود و سلسله، حرامیان و هلهله
و شعر لال میشود که مجلس شراب را.....
بساط روضه جمع شد، شفا گرفت کودکی
و مادری که آمدهست وا کند طناب را....
#عباس_جواهری_رفیع
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
در حقیقت وصال تو شاید تا ابد از محالها باشد
قلب بیتاب من ولی باید خوش به خواب و خیالها باشد
ای غزال خیالها! شرح دوریات را غزلغزل خواندم
دفتر پارهپارهام تا کی کولهبار ملالها باشد؟
تو چگونه مرا نمیبینی؟ دوست داری مرا تو آیا؟ آه!
تا کی این عاشق دلآزرده پایبند سؤالها باشد؟
چند سالی به حسرتی طی شد، چند سالی به شوق دیداری
شاید این شیوهی گرفتنِ عمر، هنر تلخ سالها باشد
ابر بود و غروب بود و نبود ذرّهای شور زیستن در من
مثل خورشید بیفروغی که در کمند زوالها باشد
سر فرو برده در گریبان و با هزاران دریغ میگفتم
کاش میشد به تو رسیدن هم یکی از احتمالها باشد
#امیر_عباس_قبادی
#دوره_ششم
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
پرچم به دوش مردم آزاده دادهای
تا هر کرانه فتح شود با نشان تو
روشن به نور مهر تو بحرین تا یمن
مشعل به دستهای تو و شیعیان تو
مانند کوه صبر، هنوز ایستادهاند
در روزهای رنج و بلا، دوستان تو
جغرافیای سرخ زمین دشت لالههاست
گسترده در تمام جهان بوستان تو
زودا که صبح صادق موعود میرسد
خورشید فتح میدمد از آسمان تو
#عذرا_رشیدنژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
خوب است پا به پای تو در خانه زیستن
همراه هم شبیه دو دیوانه زیستن
آغوش من به منزلهی تاج و تخت ماست
ما خو گرفتهایم به شاهانه زیستن
باورپذیر نیست که با هر قدم فقط
نزدیک میشویم به پایان زیستن!
شهد لبانت آب حیات است و ممکن است
تا رستخیز با دو سه پیمانه زیستن
جایت همیشگیست درون دلم، ولی
حقّ تو نیست گوشهی ویرانه زیستن
#محمد_شکری_فرد
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
پا در رکاب راه و دوچرخه، با چشمهای خواب گرفته
از چرخ روزگار بریده، تا دورها شتاب گرفته
بر ترک او نشسته خیالت، هرجا سرک کشیده... همان که
در پیچ گیسوان تو دیده صد راه پیچ و تاب گرفته
دل میزند به دشت و بیابان، پا میزند به سمت تو... هرچند
هر دشت را کویر تکانده، هر چشمه را سراب گرفته
عمری نفس گرفته و رفته، از تو نفس نفس نبریده
حتی کنار هم نگرفته این پای در رکاب گرفته
شب بر سرش خراب شد، اما... از جادهها جواب شد، اما
او از شبت طلوع چشیده، از خواب تو جواب گرفته
□
میگفت: اگر تب تو بتابد، میچرخم از هزار خیابان
تا دیدن تو تاب ندارند این چرخهای تاب گرفته
ای سور و سات روز و شبم تو! نقل و نبات روی لبم تو!
تو زندهای هنوز... اگرچه در خاطرات قاب گرفته
از بعد تو بهار نیامد، بعد از تو کوچهها همه زردند
هر نور را «سیاه» ربوده، هر خانه را «خراب» گرفته
باران گرفت کوچه به کوچه، هی دست و پا زدیم... اگرچه
شد غرقْ راه بین من و تو در کوچههای آب گرفته
□
از شهر رفته است جهانگرد، در چشمهای مستِ جهانگرد-
هر کافهای که گوشهی جادهست از موی تو شراب گرفته
آن گل میان دشت و بیابان، یا آن گلِ کنار خیابان
یا آن که غنچه کرده در ایوان، از عطر تو گلاب گرفته
هرجا رسیده از تو سروده، رازی مگوست بر لب او که
از قلب او قرار ربوده، از چهرهاش نقاب گرفته
در دورهای باطل میدان، دنبال ردپای تو گشته
پرسیده روی گندمیات را از چرخ آسیاب گرفته-
تا چرخهای خستهی گاری یا چرخهای گیج سواری
اما سرابهای سر راه او را از آب و تاب گرفته
اما کجاست راه تو؟ شاید باید تو را سراغ گرفت از
این بغض بیدلیل شکسته، این دل که بیحساب گرفته
حالا نشسته بر لب ساحل، چشم از تو برنداشته سایه
از دوریات نکرده گلایه ای ماه آفتاب گرفته!
#محسن_نقدی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha