eitaa logo
آفتابگردان‌ها
526 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
در کوله‌ی دلخستگی‌ام جز غم نیست در هستی من توشه‌ی حسرت کم نیست چندی‌ست که خالی است دستم یارب! یارب! نکند دست تو در دستم نیست؟ @Aftab_gardan_ha
بر شانه‌ام بخواه سرت را... شبت بخیر! آسوده باش از غم فردا، شبت بخیر! تو نیستی و باز به رویات دلخوشم هی می‌نشینمت به تماشا... شبت بخیر! ای نبض زندگی وسط ازدحام شهر! آرامش شبانه‌ی صحرا! شبت بخیر! طعم خوش انارِ حیاط پدربزرگ! ای فال حافظِ شب یلدا! شبت بخیر! اندازه‌ی زمین و زمان حرف بین ماست اما خلاصه می‌کنمش با «شبت بخیر» من دوست دارمت... به خدا می‌سپارمت دور از تو چشم مردم دنیا، شبت بخیر! @Aftab_gardan_ha
نام تو را در خاطرم لبریز می‌خواهم یاد تو را ای شعر! شورانگیز می‌خواهم سبزینگی توامان شاخه‌هایت را از سیستان تا پهنه‌ی تبریز می‌خواهم فرقی ندارد گندم از دست که بستانم خاک تو را - ای عشق! - حاصلخیز می‌خواهم آن‌سوتر از رنگ و نژاد و مذهب و آیین خالی تو را از دیده‌ی تبعیض می‌خواهم ایران! تو را در نبض جانِ دوستدارانت با رقص خون‌آمیز هر دهلیز می‌خواهم ای محشر زخم‌آشنای لاله‌های سرخ! پاینده‌ات تا روز رستاخیز می‌خواهم @Aftab_gardan_ha
آیینه‌ی جمال و جلال خدا، حسن مبهوت ذات اقدس حق، زابتدا، حسن سر تا به پا تجلی نور هُدی، حسن پا تا به سر حقیقت در حق فنا، حسن در پاسخ «اَلَستُ» سراسر «بلی»، حسن مهرش کنار چشمه‌ی چشمش روان شده کوه کرم، اَريكه‌ی آتش‌فشان شده «حکمش مدار دایره کُنْ، فَكانْ»۱ شده خِجلت‌زده سپهر، کران تا کران شده بر سفره‌اش نشسته امیر و گدا، حسن خاک درش به فرق شهان تاج افتخار گوید تبارک‌الله از این خلق، کردگار چون روی او بدیدم و آن زلف تابدار «آمَنْتُ بِالَّذي خَلَقَ اللَيلَ وَ النَّهار»۲ سيّد، زکی، تقی و امین، مجتبی، حسن افتاده دل به دام سیه‌زلفِ در شکن کز عطر او رسیده نصیبی به هر خُتَن ما را چه جای صحبت از آن شاه پُر مِحَن کو بر دلش نشسته دو صد داغ در وطن وِرد لب غریب به هر کوی «یا حسن!» نقاش جان! به صفحه‌ی خاکش حرم بکش دستی برآر و خط عدم روی غم بکش پشت فلک ز حُسن حرم نیز خم بکش خیل مَلَک به درب حریمش خَدَم بکش هرچند ساکن است در اوجِ سما، حسن مست شراب جامِ ازل، شاه لَمْ يَزَل نامش هزار مرتبه «احلی مِنَ العَسَل» شمشیرِ شيرِ معركه‌ی شیر با جمل خيزَد دوباره بانگِ فَفِرُّوا إلَی الجَبَل تا پا نَهَد به معرکه‌ی اشقیا، حسن او را جمال طلعت شمسش زبانزد است مه‌رو، کشیده‌ابرو و گیسو مُجَعّد است در بُهت رفته عالم و آدم مُردّد است کاحمد حسن وَ یا حسن آیا محمّد است؟ یا مجتبی محمّد! و یا مصطفی حسن! ای نور دیدگان علی، فاطمه، نبی! کز مصطفی و حیدر و زهرا، لبالبی! گر آفتاب روی تو پیدا شود شبی جز مهر تو مباد دگر هیچ مذهبی آیینه‌ای به آیتِ شمس‌الضّحي، حسن! محبوس عشق و پادشه فتحِ باب، تو! سوره به سوره آیه‌ی اُمُّ الكِتاب، تو! ای رمز و راز ادعیه‌ی مستجاب، تو! کس را نکرده‌ای پسِ این در، جواب، تو! دستی ز ما بگیر، شه ذوالعطا! حسن! عشق تو بود و چشم و شراب طهوری‌ات ما را گرفت جذبه‌ی آفاق نوری‌ات با این دلم چه‌ها که نکرده‌ست دوری‌ات ای کوه صبر! جان به فدای صبوری‌ات کز صبر توست قائمه، دين خدا، حسن! آن دم که خصم، گرم به لافِ گزاف بود صلح تو ذوالفقار برون از غلاف بود کآنگونه با دورویی و کین در مصاف بود دین بی تو زخم خورده‌ی صد انحراف بود صلح تو بود آینه‌ی كربلا، حسن! ۱و۲ مرحوم آیت الله غروی اصفهانی(مفتقر) @Aftab_gardan_ha
تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟ به هیچ‌جا نرسیده‌ست آن‌که در همه‌ی عمر بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر بپای عشق تو آن‌کس که سر نداده عجب نیست که با معاویه در پای چند سکه نهد سر ستون دینی و قرآن ناطقی، چه نیازی به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟ صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که شکست پیش نگاه تو گوشواره‌ی مادر امام بی‌حرم! این دل همیشه بوده حریمت دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر @Aftab_gardan_ha
بالاتر از هفت‌آسمان‌، لطف و کرم داری هرچند در قلبت هزاران کوچه غم داری چشم نجیب مادرم هر صبح می‌گرید عطر عجیبی در نسیم صبحدم داری نذر تو کرده دانه‌های گندمش را باز در دستهایش زائرانی محترم داری جمعی کبوتر سوی او از دور می‌آیند حتما ضریحی بین دست مادرم داری هر جا که می‌بخشند چیزی را، نشان توست یعنی که در سرتاسر دنیا حرم داری @Aftab_gardan_ha
به سوی لشکر دشمن ز چله تیر در آمد امیرزاده‌ای از لشکرِ امیر در آمد چنان دوید به سوی سپاهیان جمل که گمان کنند به قصد شکار، شیر در آمد میان معرکه رفت و مورخان همه دیدند که چشم فتنه به دست یلی دلیر در آمد همان لطافت محضی که با گذشتنش از دشت هزار چشمه بهار از دل کویر در آمد همان که - خانه‌اش آباد - سفره‌دار کرم بود گرسنه هر که در آن خانه رفت، سیر در آمد هر آن که دیده حسن را شده‌ست عاشق حُسنش فقیر رفت در آغوش او، اسیر در آمد تمام خون دلی که میان سینه نهان کرد درون تشت سرانجام ناگزیر در آمد نماند راحت از آن طعنه‌ها و بعد شهادت تمام زخم زبان‌ها به شکل تیر در آمد @Aftab_gardan_ha
از ابتدای خلقت انگور، پیدا نشد شراب‌تر از تو پیدا نمی‌کنند خلایق، هرگز شراب ناب‌تر از تو ای شعر! ای بداعت ذاتی! تو خواندنی‌ترین کلماتی در محفل کتاب‌ترین‌ها پیدا نشد کتاب‌تر از تو تو پاسخی و پرسش محضم، هرگز مباد صفحه به صفحه پیدا کنی سوال‌تر از من، پیدا کنم جواب‌تر از تو مانند تو خیال ندیدم، مانند تو زلال ندیدم آری کجاست خواب‌تر از تو؟ آری کجاست آب‌تر از تو؟ گفتند چیستی و کجایی؟ گفتند نیستی، ننمایی گفتیم راستی خودمانیم، داریم آفتاب‌تر ازتو؟ @Aftab_gardan_ha
بدون غم عشق، بودن چه سود؟ مگر می‌شود بود و عاشق نبود؟ کجا می‌خروشید رود این‌چنین اگر شوق دیدار دریا نبود چه در وصل ساحل مگر دیده موج؟ چه رازی‌ست در این فراز و فرود؟ تو آرامی و من سراسر خروش تو دریایی و من به‌ سوی تو رود چه دارد نگاهت که در یک نگاه چنین خواب را از نگاهم ربود؟ جهان بی غم عشق معنا نداشت نمی‌بود اگر عشق، دیگر چه بود؟ @Aftab_gardan_ha
اگر از من بگیری خنده‌های گهگدارم را کجا پنهان کنم اندوه‌های بی‌شمارم را؟ به تاراج آمدی ای عشق و بردی هرچه با من بود مگر اندوه، این ارثیه‌ی ایل و تبارم را دلم تنگ است آن اندازه که گویی تمام عمر به روی سینه با خود برده‌ام سنگ مزارم را مگر از چشم زخم باد پاییزی امان یابم درون سینه پنهان می‌کنم ذوق بهارم را صبوری می‌کنم با بی‌کسی تا شعر می‌آید دوباره می‌برند این واژه‌ها صبر و قرارم را @Aftab_gardan_ha
زمانه خنجر خود را کشیده همچو خلیل زمان لطف تو آمد، خدای اسماعیل! که پشتِ سر صف دشمن که پیش رو دشمن کجاست موسی عمران؟ رسیده‌ایم به نیل دوباره ابرهه آهنگ کعبه کرده ببین! پرنده‌ای بفرست از برای کشتن پیل هبل نشسته دوباره به صدر قبله‌ی ما زمانه گشته به کام قبیله‌ی قابیل کجاست وعده‌ی صدق صحایف پیشین همان خبر که رسید از عتیق و از انجیل؟ بشارتی‌ست سحر از زمان سر زدنت اشارتی‌ست بهار از زمین پس از تبدیل برای شعر بهاران تو حسن تعلیلی بیا مگر که ببارند ابرهای علیل پس از تو آینه‌ها هم سیاه پوشیدند بیا که سال سیه‌جامگان شود تحویل تکامل است اگر راز آفرینش خلق جهان بدون حضورت نمی‌شود تکمیل تو می‌رسی که دوباره امیر عدل، علی ذغال تفته بگیرد کنار دست عقیل تو ترجمان اساطیری ای حقیقت محض! که بهر فتح زمان از گذشته گشته گسیل امید معجزه دارد در این هزاره دلم به دامن تو اگر عاجزانه بسته دخیل @Aftab_gardan_ha
از بی درختی من پریشان‌خاطرم یا برگ؟ ما نیز افتادیم از چشمت... نه تنها برگ هرآنچه در خشکی و در دریاست دلتنگت... خشک و تر عالم به پایت سوخت حتی برگ «برگی نمی‌افتد مگر از حالش آگاهیم»* پاییز ما جامانده‌ها تفسیر شد با برگ من را ببر تا جاده‌های اربعین ای باد جایی که خش خش می‌کند در زیر پاها برگ در قتلگاه سرخ پاییزی عزا برپاست زنجیرزن‌ها صف به صف افتاده هرجا برگ باید به جای کوله‌پشتی چتر بردارم باران چهل روز است می‌بارد... و اما برگ... * و ما تسقط من ورقه الا یعلمها (انعام - ۵۹) @Aftab_gardan_ha