eitaa logo
آفتابگردان‌ها
527 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
طفلِ سه ساله می‌دود با پای کوچک جا مانده است از قافله زهرای کوچک تا شام حتی خم به ابرویش نیاورد این سروِ زخمی، سروِ پابرجای کوچک در چشم‌های روشنش اشکی نمانده خشکیده است انگار این دریای کوچک غمگین‌ترین تصویرِ دشتِ کربلا بود این دخترِ دلواپسِ تنهای کوچک بی‌شک دلی گسترده‌تر از این زمین داشت دیگر نمی‌مانَد در این دنیای کوچک خسته، گرسنه، تشنه با جسمی پر از درد خوابید و دیگر پا نشد زیبای کوچک ما شعرهامان را فقط نذرِ تو کردیم ما را دعاکن با همان لب‌های کوچک @Aftab_gardan_ha
سر می‌رود از آن‌سوی شب نور دیگری پر کرده دشت را غم سرخ معطری کابوس دیده‌اند تمام فرشته‌ها دیشب به خون تپیده گمانم کبوتری پاشیده روی دفتر شب قطره‌های خون رنگین شده‌ست چهر‌ه‌ی ماه از چه جوهری؟ از قطره قطره خون خدا شعله‌ور شده‌ست در آسمان تیره‌ی تاریخ، اختری این ردّ خون دوباره به خورشید می‌رسد وا می‌شود به سوی سحر ناگهان دری از ارتفاع صبر ببین قد کشیده صبح باری نگاه کن به شب از دید بهتری در دشت صبح، آینه‌ها صف کشیده‌اند حق منتشر شده‌ست، چه تصویر محشری! بر نیزه می‌برند به دنیا نشان دهند هرجای روزگار بیرزد به تن سری @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
هو الباقی با نهایت تاسف و تاثر باخبر شدیم که آقای از اعضای دوره پنجم آفتابگردانها به سوگ مادر خویش نشسته‌اند. مجموعه مصیبت وارده را به ایشان تسلیت عرض می‌کند و از خداوند بلندمرتبه مغفرت و رحمت برای آن عزیز از دست رفته و صبر برای بازماندگان خواستار است. @Aftab_gardan_ha
واسه اینکه پدر تنها نباشه پسر می‌خواد تو میدون پا بذاره تو گهواره سر اومد دیگه صبرش چه قد واسه شهادت بیقراره چرا بی‌تابه و آروم نداره؟ شاید دلتنگ روی ماه سقاست باید خیلی مواظب بود آخه سفیدی گلوش از دور پیداست فقط یه غنچه‌ی شش‌ماهه بودی رو دستای پدر گل کردی آخر نشون مرد درده، مرد میدون! چه دردایی تحمل کردی آخر حسین از رفتنت حسرت به دل موند یه بارم از لبت نشنید «بابا» تو رو آروم زیر خاک خوابوند لالا لالا لالا لالا لالا لا یکی می‌شه تو میدون اربا اربا یکی هم با سه‌شعبه می‌شه پرپر اگه باشی علی فرقی نداره که اصغر باشی دیگه یا که اکبر @Aftab_gardan_ha
غم نیست مرا مگر نبودِ غم تو جاری نشده‌ست بر لبم جز دمِ تو در دنیا هیچ پرچمی نیست حسین! اینگونه برافراشته چون پرچم تو @Aftab_gardan_ha
خبر رسیده به من ای فرشته‌های خدا سپرده‌اند علی‌اصغر مرا به شما سپرده‌اند که از شیرِ دایه‌های بهشت بنوشد و بشود مرهمش که «فیه شفا» نمی‌کند گله‌ای تُنگ من که برگشته‌ست دوباره ماهی تشنه به خانه‌اش دریا ولی ملائکه! من مادرم، دلی دارم هنوز دل‌نگرانم برای آن لب‌ها هنوز دل‌نگرانم برای طفلی که مرا گذاشته با گاهواره‌اش تنها بگو فرشته! که آرام و تخت خوابیده‌ست بگو که دست خدا تاب می‌دهد او را شده‌ست دست پدر حال حجرِ اسماعیل بگو طواف کنندش فرشته‌ها به دعا برای ذبح عظیمی که نذر حق کردیم گرفته‌ایم چه شب‌ها به گریه‌اش احیا نخورده اصغر من بی‌ وضوی من شیری نداده بوسه به او جز به نام حق، بابا برای اصغر من زمزمی بجوشانید قسم به مروه شما را قسم به سعی و صفا جواب گریه‌ی او را خداپسند دهید که تلخ داده جوابی به گریه‌اش حالا سفارش پسرم را نمی‌کنم دیگر علی‌ست زندگی‌ام، جان او و جان شما @Aftab_gardan_ha
بابای من آهنگری دارد او توی شغلش یک هنرمند است با اینکه دشوار است کار او روی لبش هر لحظه لبخند است زنجیرهایی ساده و زیبا می‌سازد او از چوب و از آهن او ساخته در کارگاه خود زنجیر خوبی هم برای من امشب حسینیه عزاداری‌ست همراه بابا می‌روم آنجا امسال هم زنجیرهایش را او می‌دهد هدیه به هیئت‌ها @Aftab_gardan_ha
تقدیم به حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام دلشوره ز خاطرات خیبر دارند عمری‌ست به دل کینه‌ی حیدر دارند دیدند که همنام علی هستی تو رفتند که نیزه بیشتر بردارند @Aftab_gardan_ha
هم هیچ گلی، پس از تو سیراب نشد هم هیچ شبی، پس از تو مهتاب نشد آن روز که تشنه روی خاک افتادی بی‌شرمی خاک بود اگر آب نشد @Aftab_gardan_ha
رسید روز غمِ سررسید ساعت سه زمان رسید به سر، سر رسید ساعت سه زمان به وسعت تاریخ در تکاپو بود و داشت تا به ابد می‌دوید ساعت سه زمان شبیه زنی ایستاده بی‌حرکت در آن قیامت عظمی چه دید ساعت سه دو آفتاب ببیند که آسمان آن روز شبیه صبح گریبان درید ساعت سه زمان چه دیر گذشت و چه پیر شد زینب که سال‌ها به درازا کشید ساعت سه کنار پیکر او ایستاده بود زمان نشسته بود زمین نا‌امید ساعت سه @Aftab_gardan_ha
در امتداد واقعه در عصر اشک و آه برگشته‌ای بدون سوارت به خیمه‌گاه دلواپس کسی‌ست نگاهت قدم قدم گاهی اگر به پشت سرت می‌کنی نگاه یالت چقدر سرخ... خیالت چقدر سرخ... چشمت به خون نشسته چرا اسب سر به راه؟ ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟ بی تو کجای معرکه او... آه ذوالجناح! با بادهای سرخ سماعی‌ست خون‌چکان هر سنگ روضه‌خوان شده بر خاک روسیاه تن‌ها رها به دشت... خدایا چه بی‌سپر! سرها به نیزه رفته... دریغا چه بی‌گناه! فریادِ یا بُنَیَّ جهان را گرفته است بوی مدینه می‌وزد از سمت قتلگاه @Aftab_gardan_ha
این زمزمه در عرش برین افتاده هفتاد و دو قطعه از نگین افتاده هر گوشه‌ی دشت کربلا می‌بینیم یک تکه از آسمان زمین افتاده @Aftab_gardan_ha
می‌داد از آسمان خبر، یک خورشید از روز دهم، قصه‌ی سر، یک خورشید منظومه‌ی عاشقانه‌ای ساخته‌اند هفتاد ستاره، یک قمر، یک خورشید @Aftab_gardan_ha
سه سال عمر کمی بود، تا خرابه‌نشینی برای اینکه سری را میان تشت ببینی تو گریه کردی و دنیا شنید سوز غمت را عزیزِ حضرت بابا! چه خطبه‌های مبینی! خدا کند که نگاهت به روی نیزه نیفتد خدا کند که عمو را چنین غریب نبینی چقدر خاک بیابان که بوسه ریخت به پایت چقدر تاولِ گل کرده بود تا که بچینی بیا دوباره به آغوش آسمانی بابا نبود شأن حضورت خرابه‌های زمینی چقدر آه تو سوزاند خیمه‌های ستم را سفیر کوچک بابا، پیام‌آور دینی نهال یاس حسینی، میان این‌همه آتش اگرچه سوخته معجر، هنوز سبزترینی سه ساله بودی و داغی چشیده‌ای که بماند سه سال عمر کمی بود، تا خرابه‌نشینی... @Aftab_gardan_ha
بر سینه‌ی اسلام اهریمن که دیده؟ قرآن به زیر چکمه‌ی دشمن که دیده؟ آخر که دیده ماه را افتاده بر خاک؟ خورشید را وقت زمین خوردن که دیده؟ تا دید پرپر می‌زند یک غنچه، پژمرد یک باغبان را وقت پژمردن که دیده؟ وجه شباهت چیست بین تیر با شیر؟ سرباز بی‌شمشیر بی‌جوشن که دیده؟ بر قامت روح عبادت وقت پرواز جای کفن یک کهنه‌پیراهن که دیده؟ بوی گلاب از نعل اسبان می‌رسد... آه با خاک یکسان گشتن گلشن که دیده؟ بر دست دختربچه‌های پاک و معصوم جای النگو حلقه‌ی آهن که دیده؟ آغوش عمه مأمن شب‌گریه‌ها بود پشت و پناهی بهتر از این زن که دیده؟ من دیده‌ام غوغای دشت کربلا را آن داغ هایی را که دیدم من که دیده؟ @Aftab_gardan_ha
خدا را شکر یک سال دگر بودی عزادارش محرم تازگی دارد در این هر سال تکرارش محرم آمد اما امتحانی تازه در پیش است مبادا تب کند زائر، مبادا رنگ رخسارش... بگو که ترس مستولی نباشد بر دل شیعه میسر می‌شود با صبر و ایمان وقت دیدارش پریشان بودی اما خم به ابرویت نمی‌آری که از گودال تا شامات را هستی گرفتارش نترسیدی چراغ روضه‌ها خاموش باشد، نه! سپردی چاره‌ی این کار را دست علمدارش چه حسی دارد این آوارگی‌ها، بی‌قراری‌ها؟ شبیه ذره‌ای هم نیست از آن رنج بسیارش بسوز از داغ تنهایی که «از تن‌ها بلا خیزد» شب تنهایی‌ات را کیست غیر از او خريدارش؟ مبادا ذره‌ای از شور روضه کم شود، حاشا که از خون شهیدان است این‌سان راه هموارش اگر که آبرویی هست زیر سایه‌ی مولاست خوشا در کوچه و بازار هیئت‌های سیارش @Aftab_gardan_ha
برای حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام یک سو شمشیر، سوی دیگر سپرت در دشت پراکنده شده بال و پرت انگار به اندازه‌ی این دشت وسیع آغوش گشوده‌ای برای پدرت @Aftab_gardan_ha
لبریزم از واژه اما بسته‌ست گویا زبانم حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم سجاده‌ام را گشودم، شاید که دلتنگی‌ام را با یاد آن سجده‌های طولانی‌ات بگذرانم یک گوشه تنها نشستم، جام دعا روی دستم حالا که اینگونه مستم باید صحیفه بخوانم نیمه‌شب است و منم که در کوچه‌های مدینه در انتظار تو با آن انبان خرما و نانم ای کاش می‌سوخت کوفه در شعله‌ی خطبه‌هایت در شعله‌ی خطبه‌هایت می‌سوزد اینک جهانم آن روز با تب چه کردی در آتش خیمه‌ها؟ ... آه در دود خیمه چه دیدی؟ با من بگو تا بدانم وقتی چهل سال با اشک افطار کردی، چگونه آب گوارا بنوشم؟ اصلا مگر می‌توانم؟ @Aftab_gardan_ha
به تنِ خسته‌ام سفید شده پیرهن مشکیِ عزای حسین مثل چشمان مادرم بر در که به قولِ خودش فدای حسین خاطراتِ گذشته باعث شد بغض را از گلوم وا بکنم قسمت این شد که در لباس سفید نذر امسال را ادا بکنم سال‌های گذشته عاشورا سرِ هر کوچه‌ای قیامت بود دستِ من سالِ پیش جای سِرُم سینیِ استکانِ هیئت بود هیئت امسال توی درمانگاه بینِ ده‌ها مریضِ بدحال است هر کسی روی تختِ بیماری‌ست همدمش خاطراتِ هر سال است پیرمردی میان خس‌خس‌هاش خلوتی کرده بود با اشکش روضه می‌خواند بی‌صدا در دل از علمدار و حسرتِ مشکش تا که نزدیک‌تر شدم دیدم جمله‌ای بینِ گریه‌هایش بود: با چه تسکین دهم دلی را که چاییِ روضه‌ات دوایش بود؟ گفت: با این که یادت افتادم باز در لحظه‌ی گرفتاری بیش از آنی که دوستت دارم شک ندارم تو دوستم داری ناگهان دست روی سینه گذاشت السلام علیکَ یا ... اما اجلش مهلتش نداد و نگفت آخرین یاحسینِ عمرش را او که عمری نفس کشید: حسین نفسش هم که می‌بُرید: حسین درِگوشش یواش گفتم مَرد! تو نگفتی ولی شنید حسین @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردان
در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بی‌همتا شب است و خرده‌های خنده‌ی ماه از ورای ابر می‌افتد روی آب و می‌پرد خواب از سر دریا شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام کمی از مانده‌های نور را بر سفره‌ی صحرا می‌اندازد فلک بر صورت خورشید روانداز و می‌خوابانَد او را روی پای خویش تا فردا شب است و آسمان پیراهنی از هاله‌ی مهتاب به تن کرده‌ست چون صوفی که بر تن می‌کند شولا میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها تعالی الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش تعالی الله مویش را که «والیل اذا یغشا» ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّ بن ابی‌طالب مهیّا گشته بر هیجا؟ که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا «اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا «منم من زاده‌ی زهرا، منم آیینه‌ی حیدر» ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا نمی‌گویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا چراغی نیست در دل -این پریشان‌خانه‌ی مغموم- که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
ای پُر شده از عطر تو آغوش گذرها چرخیده به دنبال قدم‌های تو سرها ای آمدنت حک شده بر خاطر تقویم ای وعده‌ی دیدار تو سرفصل خبرها ای دوری تو کرده شبم را متوالی من هرچه دویدم نرسیدم به سحرها پیش تو چه سِرّی‌ست که قند است دقایق؟ دور از تو چه رازی‌ست که تلخند شکرها؟ می‌میرم اگر دور شوی لحظه‌ای از من چون ساقه‌ی تُردی که شود سهم تبرها تا اینکه مشخص بشود مقصدت آخر افتاده چه شوقی به دلِ کوبه‌ی درها! در خواب شبی با تو سفر کردم از این شهر تا باشد از این خواب و از این دست سفرها @Aftab_gardan_ha
چند نکته درباره کانال آفتابگردان‌ها: ۱. کانال آفتابگردان‌ها به ارائه اشعار و آثار و اخبار آفتابگردان‌ها (اعضای ادوار مختلف دوره آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب) اختصاص دارد. ۲. گروه داوری اشعار کانال آفتابگردان‌ها متشکل از جمعی از آفتابگردان‌های ادوار مختلف است که برای دوره‌های سه‌ماهه انتخاب می‌شوند و در هر دوره تعدادی از این اعضا تغییر می‌کنند. ۳. آفتابگردان‌هایی که برای حضور در گروه داوری کانال تمایل و فرصت کافی دارند به نشانی زیر پیام بفرستند. @office4poem ۴. آفتابگردان‌های ادوار مختلف می‌توانند بهترین شعرهای خود و دیگر آفتابگردان‌ها را نیز از طریق همین نشانی برای ما بفرستند. @office4poem @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
چند نکته درباره کانال آفتابگردان‌ها: ۱. کانال آفتابگردان‌ها به ارائه اشعار و آثار و اخبار آفتابگردا
هر یک از آفتابگردان‌های محترم ادوار مختلف که آثار خود را به صورت کتاب منتشر کرده‌اند مشخصات کتابشان را از طریق این نشانی برای ما بفرستند.🌻🌻》 @office4poem @Aftab_gardan_ha
صلی الله علیک یا چشم‌هایت دو رود شورانگیز، سینه‌ی غرق آتشت دریاست لب خشکت -حدود سی سال است- وارث داغ‌های کرب و بلاست کوهی از خاطراتِ شعله‌وری، آب هم می‌زند تو را آتش اشک‌های مدامِ هر روزت، جلوه‌ی کل یوم عاشوراست تو علی هستی و شبیه علی، مرد میدان فتنه‌ها هستی در هیاهوی کارزار نفاق، دست‌های تو ذوالفقار دعاست هر قیامت شکوه افلاک است، هر قعودت شرافت خاک است آسمان‌زاده‌ای و سجده‌ی تو سببِ اتّصالِ ارض و سماست کربلا اوج لطف معبود است، پیش چشمان عارفانه‌ی تو و تو هم مثل عمه‌ات زینب(س)، هرچه آن روز دیده‌ای زیباست @Aftab_gardan_ha