eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.4هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 #اربابم_اباعبـدلله شڪ ندارم ڪہ اگر قلـب مـرا بشڪافـند عڪس شش گوشہ ے ارباب، بر آن حڪ شـده اسـت #کربلایم_آرزوست... 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995
🌸🍃 و باز جای را نوشتم و ..!!! دل خانوادهای بزرگوارشهدا 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستانک ◀️ضامن آهو▶️ روزی شکارچی در جنگلی دنبال اهو می گشت بر حسب اتفاق امام رضا (ع) هم در همان جن
◀️ فرار از زندگی ▶️ روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟شاگرد گفت:بله با کمال میل. استاد گفت:پس آماده شو با هم به جایی برویم. شاگرد قبول کرد. استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند،برد. استاد گفت:.... خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن. مکالمات بین کودکان به این صورت بود: -الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی. -نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی. -اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟ و حرف هایی از این قبیل... استاد ادامه داد:همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند. انسان نیز این گونه است. او هیچگاه حاضر نیست با شرایط موجود رو به رو شود و دائم در تلاش است از حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهد. تو از من خواستی یکی از مهم ترین ویژگی های انسان را برای تو بگویم و من آن را در چند کلام خلاصه میکنم: تلاش برای فرار از زندگی @AHMADMASHLAB1995
فقط حیدر امیر المومنین است... #نجف_اشرف #به_نیابت_از_شهید_احمد_مشلب #ارسالی @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#شهید_وسام_العلیاوی فرمانده عصائّب اهل حق که سالها با داعش جنگید... از جان و نوامیس مردم عراق دفا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◽️من عاشق خدا و امام زمان گشته‌ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی‌رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. ◽️بحق که ما می‌رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می‌کنند پاداش عظیم می‌بخشد. ◽️من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی "الله" ..... @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
‍ 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ‍ #لات_های_بهشتی #سید_پابرهنه آقـا حمیـد قصه ی مـا ، جوون بـود و بـا کله ای پـر از
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 ۲ سید غلامرضا (حمید) میرافضلی سال ۱۳۳۳ در شهر رفسنجان به دنیا آمد و فرزند آخر سید جلالِ مومن و با خدا بود. از همان دوران کودکی، از هر چیزی محدودش مےکرد گریزان بود... و برای همین دوست نداشت درس بخواند اما... با هزار زور و زحمت، دیپلم و بعد فوق دیپلم مکانیک گرفت. سرکش بود! از هر کسی نصیحتش مےکرد، بیزار بود... از هر کسی خوشش نمےآمد پاپیچش مےشد!!! اهل محل از او گریزان بودند و از رویارویی با او واهمه داشتند... حمید مےخواست برای خودش کسی باشد اما راهش را بلد نبود... از خرج کردن های آنچنانی برای تیپ و ظاهرش بگیر تا نشان دادن تیزی و نیش چاقو به بقیه، هیچکدام نتوانست او را صاحب کمالات کند!!! خانواده اش فقط دعایش مےکردند، نذر کرده بودند روضه پنج تن برایش بخوانند تا آدم شود!!! سال ۵۷ شد و تظاهرات مردم و کشتن مردم توسط گارد شاهنشاهی!!! برادر بزرگتر آرام و سر به راه حمید، شده بود سردسته انقلابیون... یک روز که حمید به خانه آمد جسد غرق به خون برادرش را وسط حیاط دید!!!! نعره کشید و به سر و صورتش زد... آری رضا شهید شده بود و حمید نمےتوانست ساکت شود... ... @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
❤️ بعضے وقتها؛ میبینم پروفایلت ... مُزیّن است بہ ... دخترے مشڪین ردا ... بالاے ... یا ڪنار رود ..‌. در هوهوے باد❗️ و بوجد مے آید نگاهم ... نہ از سر ... و یا هوا ... ڪہ از رنگ ... و شڪوہ و جلال❗️ بعد میروم سروقت پُست هایتو... یڪ در میان ... چطور ممڪن است ... این همہ تفاوت ... فاز بہ فاز❗️ و نگاهم بے و بے وجد میشود ... پر از علامت تعجب ... و چند سوال❗️ مثلا ... یڪ پست ... از است و لب عطشان ... و درست پست بعد ... از طنازے و انتخاب حنابندان❗️ آن هم در جمعے مختلط ... و ڪامنت ها روان❗️ و یا یک پست ... از بازے با خدا ... پراز ادعا و دعا دعا ... و درست پست بعد ... عڪس نوشته:اگر بگویم دوستت دارم ... چہ جوابے میدے،انتخاب ڪن یڪ تا دہ، تو را بہ خدا❗️ بہ من حق بدہ ڪہ بمانم ... بین این ... و بگویم وات د فاز و ماذا فازا❗️ میمانم گیج و ... وسط دو علامت سوال⁉️ ڪہ آیا ... آن چادر در جایگاہ اشتباہ گرفتہ قرار❓ و یا تو ڪہ ندانستے قدر آن جایگاہ❓ زمان،زمان تعارف نیست ... و باید روبرو شد اندڪے با واقعیت ها ... تو بودے ڪہ یادت رفت ... آمیختہ بودن چادر را بہ ❗️ تو بودے ڪہ تاختے و باختے ... را بدون حیا❗️ تو بودے ڪہ گرفتے دست ڪم ... معنا و تفسیر پوشش و ردا❗️ وگرنہ که ... چادر جایش درست هست ... درست بالاے سرت ... با همان ابهت و بی مثال❗️ پس ... مثال دیگران نگویمت ... تعویض ڪن عڪس را ... یا ڪہ اول چادر بردار ... بعد بتاز و بتاز❗️ چرا ڪہ چادر تقصیرے ندارد ... و این تو هستے ... ڪہ نیستے قدردان❗️ خب❗️ من با تو ... دارم چند ڪلمہ حرف حساب❗️ چادرے ماندن،نگهدارے میخواهد ... عزیزِ جان ... براحتے نبودہ و نیست ... ارزندہ نگہ داشتن این دُرِّ گران❗️ یڪ تڪہ پارچہ بے معنا ... ڪہ مفتخر بودن ندارد،جنس ارزان ... پس برگرد ... برگرد ... برگرد بہ جایگاهت ... تو را قسم بہ ... گوشہ ے چادر مادرجان❗️ تصورڪن❗️ عروسے ڪہ ... براے بالا رفتن ... دست داماد را گرفتہ ... و میرود پلہ بہ پلہ ... آرام آرام ... تو اے مشڪین پوشم ... نگاہ ڪن بہ دستان مادر ... بگو یا ... و برگرد ... برگرد ... پلہ بہ پلہ ... آرام آرام❗️ بہ جایگاهت ... بہ چادر❗️ بعلاوہ ے حیا❗️ @AhmadMashlab1995