eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
..... .. اواسط اردیبهشت ماه 61، مرحله ی دوم ـــــــ...... الی بیت المقدس»، خرازی»، نشست ترک موتورم و گفت: «بریم یک سر خط بزنیم». بین راه، به یک نفربر PM برخوردیم که در می سوختــــــــــــــ.. و چند نفر ــــــــــ..... هم، عرق ریزان و ، سعۍ می کردند با خاک و آبــــــــــــ....، ها را مهر کنند. آقا گفت:« اینا دارن چی کار می کنن؟ وایسا بریم ببینیمــــــــــــــ... ..... هرم نمی گذاشت کسی بیشتر از دو- سه متر به نفربر نزدیک شود. از داخل شعله ها، و صدایی می آمد. فهمیدیم یکـــــــــــــــ داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده می سوزد. من و حسین آقا هم برای آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو – سه متری، می پاشیدیم روی آتش. جالب این بود که آن عزیزِ شده، با این که داشت می سوخت، ضجه و ناله نمی زد و همین پدرِ همه ی ما را درآورده بود. بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه، می خوام اون ور قدمم کنی. خدایا! الان ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش ی حضرت زهرا نمی رسه. . خدایا! الان سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو کنم، نمی خوام دست هام کار باشه. خدایا! داره می سوزه، این سوزش امام زمانه، ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای سوخت.» اگر به خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، حرف هایی بزند. انگار خواب می دیدم اما آن که هیچ وقت نفهمیدم چه کسی بود، همان طور که ذره کباب می شد،این جمله ها را خیلیـــــــــ... و سلیس فریاد می زد. که به سرش رسید، گفت: ! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. الا الله، لا اله الا الله. خدایا! خودت باش. خودت شهادت بده آخ نگفتم» به این جا که رسید، سرش با تقی ترکید و ...... آن لحظه که ... اش ترکید، منــــــــ.. دوست داشتم خاک گونۍ ها را روی بریزمـــــــ. بقیه هم به هم ریختــــــــــــ... یکی با کف دست به اش مے زد، یکۍ زده و توۍ سرش مے زد، با صداۍ بلند مے کرد.ـــــــــــ سوختن آن بسیجۍـــــــــ، همه ما را . حالِ حسین آقا از همه بود. زانویش را بغل کرده بود و های هاۍ می کرد و می گفتــــــــــ: ! ما اینا را چه جورۍ بدیمــــــــــــ...؟ کجااااا؟ کجااااا!! ... @AhmadMashlab1995