🌸🍃
وقتی میومد خونه نمیذاشت کار کنم.
زهرا رو میذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون #غذا میداد.
با #مهربونی میگفت: «شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی».
#مهمون هم که میومد، پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی میگفتند:
«مهندس که نباید تو خونه کار کنه!»
میگفت:
من که از حضرت علی (ع) بالاتر نیستم مگه به حضرت زهرا (س) #کمک نمیکردند؟
#شهید_آقاسی_زاده
📙شهاب، صفحه۷۴
🌸
@Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حرانقلاب #شهیدشاهرخ_ضرغام #قهرمان کشتی فرنگی بود... وزن #فوق_سنگین...💪 حتی ب
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
#لات_های_بهشتی
#حرانقلاب۲
#شهیدشاهرخ_ضرغام
شاهرخ، اخلاق خاصی داشت...
مثلا اغلب وقت ها با خانواده #غذا نمےخورد. 😏
میگفت:
"میخوام مامان و بچه ها حسابی سیر بشن بعد اگه چیزی موند من میخورم".
شاهرخ، #یتیم بزرگ شده بود اما مادر پیرش همیشه او را دعا می کرد و هدایتش را از خدا مےخواست.😔
شاهرخ خیلی به مادرش احترام مےگذاشت و اگر جلوی همه #شـــیر بود جلوی مادرش #مـــوش بود...
در ایام انقلاب، شاهرخ هم پا به پای مردم در #راهپیمایی ها شرکت مےکرد✊ و با پیروزی انقلاب، وارد #کمیته شد...💪
عاشق امام خمینی بود و روی سینه اش خالکوبی کرده بود:
#فدات_بشم_خمینی😍😘
در همه عملیاتها از بقیه جلوتر بود و در #درگیرےهای گنبد، خوزستان و کردستان و... قبل از همه حضور داشت..☺️
با شروع جنگ، به خوزستان رفت و به واحد #جنگ_های_نامنظم_فدائیان_اسلام پیوست.😃😉
روزهای اول جنگ بود و شاهرخ با رفقایش به دشمن #شبیخون مےزدند و از
آنها غنیمت مےگرفتند...💪
شاهرخ بدون سلاح مےرفت و #باسلاح برمےگشت!!!✌️
#ادامه_دارد
#نویسنده_سمیه_ر
#کپے_ممنوع⛔️
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
✨🕊✨🕊✨ 🕊✨🕊✨ ✨🕊✨ 🕊✨ ✨ #لات_های_بهشتی #حرانقلاب #قهرمان کشتی فرنگی بود 🏅... وزن #فوق_سنگین...💪 حت
✨🕊✨🕊
🕊✨🕊
✨🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#حرانقلاب۲
شاهرخ، اخلاق خاصی داشت...
مثلا اغلب وقت ها با خانواده #غذا نمےخورد. 🤔😏
میگفت:
"میخوام مامان و بچه ها حسابی سیر بشن بعد اگه چیزی موند من میخورم".🙃
شاهرخ، #یتیم بزرگ شده بود اما مادر پیرش همیشه او را دعا می کرد و هدایتش را از خدا مےخواست.😔
شاهرخ خیلی به مادرش احترام مےگذاشت و اگر جلوی همه #شـــیر بود جلوی مادرش #مـــوش بود...🤗
در ایام انقلاب، شاهرخ هم پا به پای مردم در #راهپیمایی ها شرکت مےکرد✊ و با پیروزی انقلاب، وارد #کمیته شد...💪
عاشق امام خمینی بود و روی سینه اش خالکوبی کرده بود:
#فدات_بشم_خمینی😍😘
در همه عملیاتها از بقیه جلوتر بود و در #درگیرےهای گنبد، خوزستان و کردستان و... قبل از همه حضور داشت..☺️
با شروع جنگ، به خوزستان رفت و به واحد #جنگ_های_نامنظم_فدائیان_اسلام پیوست.😃😉
روزهای اول جنگ بود و شاهرخ با رفقایش به دشمن #شبیخون مےزدند و از آنها غنیمت مےگرفتند...🙃💪
شاهرخ بدون سلاح مےرفت و #باسلاح برمےگشت!!!✌️
#ادامه_دارد
#کپی_باذکرمنبع
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #تهرانی۱ تا آمد توی محوطه با همان لهجه غلیظ لاتی گفت: " #ساملیکم"!✋
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹
#لات_های_بهشتی
#تهرانی۲
گفتم:
«برو یه گشتی بزن و نیم ساعت دیگه بیا»...😐
زنگ زدم به کارگزینی و گفتم:
«این کیه برای ما فرستادید؟😫
اومده اینجا گروهان و ریخته بهم و برای همه شاخ و شونه می کشه »😩😫..
گفتند:
«اینجا هم با همه دعوا کرد که من حتما باید برم گردان رزمی توی خط »😡😠
معمولا اعزامی اولی ها را مےفرستادند توی #گردان_های_پشتیبانی اما او با دعوا ، برای #گردان_رزمی، نامه گرفته بود.🙄😒
پیش خودم گفتم:
«چه میشه کرد؟🙄
حالا که آمده بگذار بماند اگر نقطه ضعفی ازش دیدم جوابش مےکنم.😉
وقتی برگشت پرسیدم:
«چه کاری بلدی؟»🤔
گفت:
«هرکاری که بگین مےکنم🙃. #ظرفشویی بلدم ،
#تی مےکشم،
#توالت تمیز مےکنم،
#غذا مےپزم،
#لباس همتونو میشورم ولی...☝️
کارم #تک_تیراندازیه. یعنی هرجوریه یه اسلحه بهم بدین.»🔫
یه ژ-۳قنداق دار تحویلش دادیم و بند حمایل و فانوسقه و قمقمه و کوله پشتی .
دوتا هم جیب خشاب که توی هر کدامش دوتا خشاب ژ-۳جا مےگرفت .
دوباره جلوی در تسلیحات #دعوا راه انداخت که :
«من شش تا جیب خشاب میخام و ۱۲تا خشاب»😠🙃
مےخواست دور تا دور کمرش را پر کند از خشاب . 🙄🙄
بهش گفتن:
«سنگین میشی نمیتونی با این همه خشاب از ارتفاع بالا بری»😐
گفت:
«شما کاری به این کارها نداشته باشین😠 اگه گفتم میخام حتما مےتونم ببرم.»😏
اشاره کردم بهش بدهند .
بعد کشیدمش کنار و دوستانه گفتم:
«ببین اقای تهرانی عزیز !😊 مواظب باش #اشتباهی نزنی یکی و بکشی😒! توی خط و موقع درگیری حتما به حرف من گوش کن»!🙃
سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت .
بعد از مدتی دیدم واقعا زبر و زرنگ است ...گفتم:
«بیا پیک من باش.»☺️
#ادامه_دارد...
#لاتهای_بهشتی_ادامه_دارد
#کپی_با_منبع
@AHMADMASHLAB1995